مکانی جذاب در اروپای شرقی؛ یادگار بازدید از بالکان
بالکان منطقهای پرراز و پر از مکانهای بکر و دیدنی است، با توجه به محبوبیت مقاصد متعلق به حوزه بالکان و اروپای شرقی، مانند بلغارستان، صربستان، ترکیه و رومانی خوب است با این منطقه بیشتر آشنا شویم.
بالکان شبهجزیرهای است در جنوب اروپای شرقی که از شرق به دریای سیاه و دریای اژه؛ از غرب به دریای یونان و دریای آدریاتیک و از جنوب به دریای مدیترانه میریزد، همین گستردگی و وسعت حوزه بالکان باعث شده تا کشورهایی مانند کرواسی، بوسنی و هرزگووین، بلغارستان، صربستان، مونتهنگرو، ترکیه و رومانی بههمراه چند کشور دیگر در شمول آن قرار بگیرند.
داستان بالکان، داستان هیجانانگیز تناقضها و تعارضها، دوستیها و دشمنیها، عشقها و نفرتها و بیمها و امیدها است؛ کمتر منطقهای مانند بالکان در دوران معاصر پرهیاهو و التهاب بوده است، چه هنوز دو جنگ بالکان در سالهای ۱۹۱۲و ۱۹۱۳، بر سر کوتاه کردن دست امپراتوری عثمانی و تقسیم سرزمینها بین کشورهای تازه سربرآورده منطقه تمام نشده بود که جنگ جهانی اول در پی ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط ملیگرای هجده ساله صرب، گاوریلو پرنسیپ، در سارایهوو بوسنی به وقوع پیوست و چند دهه بعد هم جنگ صربها و مسلمانهای بوسنی، کشتاری به راه انداخت که داغ ننگ آن تا ابد چهره اروپا را خدشهدار میکند.
فروپاشی یوگوسلاوی که زمانی رهبری همچون مارشال تیتو را بر مسند قدرت داشت و اعدام انقلابی چائوشسکو رهبر کمونیست رومانی و همسرش در پی انقلاب در آن کشور، از دیگر رویدادهای پر سروصدای این منطقه بوده است.
با این حال برای علاقهمندان به سینما که این منطقه را از پی فیلمهای امیر کوستاریتسا، فیلمساز مشهور صربتبار شناختهاند، بالکان چهرهای لطیف و شاعرانه دارد، چهرهای رنگارنگ، سرخوش و شوخطبع، پر از موسیقی و البته گزنده؛ ولی بالکان نه چنان تلخ است و نه چنین شیرین، بالکان منطقه ای است خاکستری و سرشار از خوبی و بدی که باید رفت و آن را دید...
مقالههای مرتبط:
Thezeetre یک توریست بینالمللی است که بیش از ۶۰ کشور را زیر پا گذاشته و رویدادهایی که با آنها در این سفرها مواجه شده است را با مردم در میان میگذارد. در ادامه شرحی از سفر او به منطقه بالکان را مطالعه میکنید:
«۱۰ ساعت را در یک قطار فکستنی پشت سر گذاشتم تا از زاگرب پایتخت کرواسی به سارایوو پایتخت مشترک بوسنی و هرزگوین برسم، کندی و فرسودگی قطار باعث میشد که سبزی مسیر آنچنان که باید جلوه نکند، بهخصوص آن که از شانس من یک مسافر سوییسی حراف در کوپه بود که با پرحرفیهایش کلافگی من را بیشتر میکرد.
از این جهت شروع چندان خوبی برای سفر نبود و با خستگی زیادی از قطار خارج شدم تا بهسمت هاستل بروم، بعد از آن سوار تراموایی شدم که متعلق به ۷۰ سال پیش بود و از این بابت دست کمی از قطارم نداشت، کهنگی چیزها در آنجا یک نوع حالت مرموز و موزه مانند به وجود آورده بود و از آنجایی که همه این مکانها و وسایل هنوز مورد استفاده مردم عادی بومی بود، این سحرانگیز بودن بیشتر هم میشد و همه اینها با توجه به ذهنیت کنجکاوانه من شرایطی به وجود آورده بود که احساس میکردم سوار ماشین زمان شدهام!
به هر حال در آن تراموا از یک مسیر سورتمهسواری کوهستانی خبردار شدم که اکنون متروک و حال و هوای بسیار سورئالی داشت، شنیدههای من نشان میداد که بدون دیدنش نباید از سارایوو خارج شوم.
برخلاف تصور مسیر سورتمهسواری آنقدرها هم قدیمی نبود، حداقل در مقایسه با قطار و تراموا! این مسیر در واقع یک پیست بود که برای مسابقات سورتمهسواری المپیک زمستانی ۱۹۸۴ ساخته شده بود و تا چند سال بعد هم مورد استفاده قرار گرفت؛ با شروع تجزیه یوگوسلاوی و جنگهای متعدد منطقه اما، این مسیر به حال خود رها شد. جنگ وقتی برای سورتمهسورای نمیگذاشت! بعد از آن هم دست تقدیر و خواست مردم این بود که بخشی از یک گذشته ناخوشایند تلقی شده و به تاریخ سپرده شود!
هرچه که بود من مجاب شده بودم که در سفر خودم در این منطقه، حتما به این مسیر بروم و حال و هوای آن را تجربه کنم، میخواستم سوار ماشین شوم! سوار ماشین زمان!
مسیر سورتمهسواری خارج از شهر سارایوو و در حاشیه آن قرار داشت؛ جایی که یک دیدهبان نظامی، متعلق به صربها که از زمان جنگ باقی مانده بود نیز، حضور داشت و این خود تلویحا دلیل متروک شدن این مسیر را آشکار میکرد؛ مسیر سورتمهسواری درست بخشی از میدان جنگ شده بود! ساخت چنین دیدهبانهای نظامی در مناطق کوهستانی نظیر این، یکی از استراتژیهای نظامی صربها برای کنترل و حفظ ابتکار عمل در مناطق جنگی بود و سارایوو یکی از کانونهای این جنگ به حساب میآمد.
در حاشیه جاده مشرف به مسیر سورتمهسواری، جسد یک ماشین (یک ماشین سوخته) رها شده و به نظر میرسد مدت زیادی به همین حال مانده است! شاید هم بخشی از «دکور» اینجا و در خدمت خلق فضای سورئال است! دیوارههای مسیر سورتمه سواری که حالتی تونلمانند را تداعی میکند، با گرافیتیهای هنرمندان خیابانی منقش شده و این تضاد نویی و کهنگی حال و هوای آواتارمانند را ایجاد کرده، در ثانی ارتفاعی که در اینجا وجود دارد یک چشمانداز بسیار زیبا به شهر ایجاد کرده که بهانههای آمدن به این مکان را تکمیل میکند. یادگار گذشته که از المپیک، جنگ و هنر مدرن، نشانی دارد و در کنارش چشماندازی زیبا به نمایش میگذارد! چه ملغمه جذابی!
وقت تمام شده بود و باید برمیگشتم که در همین حین یکی از هنرمندان گرافیتی کار را مشاهده کردم، با اسپری مخصوص داشت اثری هنری خلق میکرد. یک هنرمند از کشور اسلوونی که مدتها است به این کار مشغول است، جالب اینکه او از طرف وزارت فرهنگ اسلوونی برای این کار ماموریت رسمی داشت، یعنی قرار بود که به نمایندگی از دولتش و در یک پروژه فرهنگی در پایتخت تعدادی از کشورهای اروپایی آثاری خلق و طراحی کند تا در نهایت مجموعه کارهای او در یک گالری در پایتخت اسلوونی به نمایش درآید.
نکته جالب اینکه اثر او بوم نقاشی یا فریم عکس نبود، بلکه بخشی از محیط بود و از آنجایی که قرار بود از آثارش نمایشگاهی برپا شود، نیاز بود تا بخشی از اثرش را هم با خود ببرد! تصور کنید که او روی یک دیوار گرافیتی میکُند و حالا میخواهد بخشی از آن دیوار را بِکَند و ببرد!
میبینید! ماهیت و ذات سفر که همواره توام با شگفتیها و تجربههای غالبا خارج از تصور ما است، خود بهتنهایی سورئال است و احتیاجی به اماکن و مناظر خیالانگیز نیست، با این حال سفر کنید و البته به بالکان و سارایوو و مسیر سورتمهسواریاش هم سری بزنید! چه هم سفر و هم بالکان و سارایوو و مسیر سورتمهاش سورئالند و این نور اعلی نور است!
دیدگاه