تراژدی هایی با طعم ترس
تراژدی و فجایع طبیعی بخشی جداییناپذیر از زندگی بشر بوده و هست. اما گاهی این تراژدیها با داستانهای ترسناک و رخدادهای ماورایی غیرقابل توضیح پیوند میخورند.
مقاله مرتبط:
علیرغم تلخی و بار سنگین غم و اندوهی که تراژدیها و فجایع طبیعی برای بشر به همراه دارند، جاذبهای خاص در تار و پود آنها تنیده شده که ناخودآگاه توجه انسان را به خود جلب میکنند. نکته عجیب آنکه این جاذبه با تعداد قربانیان حادثه نسبت مستقیم دارد و هرچه زندگیهای بیشتری در این میان قربانی شده باشد، جذابیت این مکانها نیز دو چندان میشود. و این گونه است که گردشگری سیاه به شهرت رسیده و در گوشه و کنار جهان پر رونق است.
اما در کنار وجه تیره و تار این جاذبهها، داستانهای ترسناک و وقوع پدیدههای عجیب و ماورایی پای گردشگری وحشت را نیز باز کرده و باعث شده رمز و راز این مکانها علاقهمندان ترس و وحشت را به سوی خود جذب کند.
در ادامه همراه ما باشید تا شما را با شماری از این مقاصد گردشگری متفاوت آشنا کردیم که زیر سایه سنگین تراژدیهای دردناک، به شهرت رسیدهاند.
تایلند
احتمالا بسیاری از شما با سونامی ویرانگری که در سال ۲۰۰۴ در تایلند به وقوع پیوست آشنا هستید، تراژدی تلخ که هزاران نفر از سکنه و گردشگران خارجی را کشت و عدهی بسیاری را بیخانمان کرد. اما به نظر میرسد سالها بعد از این فاجعه طبیعی داستانهای ارواح مرتبط با این رویداد همچنان ادامه دارد. به عنوان نمونه یک راننده تاکسی به نام «لک» (Lek) معتقد است در سال ۲۰۰۵ هفت روح را به جای مسافر سوار ماشین خود کرده است. او میگوید آن روز دیر وقت هفت مسافر را سوار کرده، اما وقتی به پشت سرش نگاه کرده، کسی را داخل تاکسی ندیده است.
داستان دیگری توسط یک مأمور امنیتی نقل شده که در بخش جمعآوری ضایعات کار میکرد. او میگوید هر شب ناگزیر از تحمل شنیدن فریادهای وحشتناکی بوده است که او را وحشتزده میکردند. او به دلیل این مسئله از شغل خود کنارهگیری کرد. شایعاتی وجود دارد که این فریادها را متعلق به روح زنی دانستند که در جریان سونامی، در هتل محل اقامتش کشته شده است.
اما در این میان ترسناکترین داستان توسط خانوادهای بازگو شده که از تلفنهای عجیب و ترسناکی صحبت میکنند که شب و روز آنها را به کابوسی تمامنشدنی تبدیل کرده است. آنها ادعا میکنند پشت خط صدای اعضای فامیل خود را میشنوند که جیغ کشان از آنها کمک میخواهند. ترسناکتر اینکه این صداها متعلق به ارواح مردگانی است که اجسادشان در کورههای سوزاندن جسد سوخته و به خاکستر تبدیل شده است. اما آنها زنگ میزنند و برای فرار از این کورهها درخواست کمک میکنند.
مرکز تجارت جهانی یک (One World Trade Center)
این برج در بخش پایینی منهتن در شهر نیویورک واقع شده است. اما بد نیست بدانید ساختمان مرکز تجارت جهانی یک تاریخچهای ترسناک دارد که باعث ایجاد ترس بین مردم شده است. ظاهرا هر زمان باد شدید و قدرتمندی میوزد، صدای نالههای دلخراش و ترسناکی در برج پیچیده و انعکاس پیدا میکند.
براساس شایعات موجود، ظاهرا این نالهها مربوط به ارواحی است که در حادثه تروریستی سال ۲۰۰۱ جان خود را از دست دادند. طبق گفتههای شاهدان عینی، این ناله بیشتر شبیه به یک صدای همخوانی به نظر میرسد و مردم باور دارند که این صدا از فراسوی دنیای زندگان به گوش میرسد. با این حال دانشمندان این امر را تنها پدیدهای ساده میدانند که به علت وزش باد ایجاد میشود. اما ظاهرا بسیاری با این نظر آنها موافق نبوده و همچنان ارواح را مسئول ایجاد این صداها میدانند.
ژاپن
ژاپن در خلق آثار ترسناک به ویژه در عالم سینما شگفتانگیز عمل میکند، برای همین شاید چندان جای تعجب نباشد که یک وقوع یک فاجعه طبیعی به ترس مردم دامن زده و عدهای را وحشتزده کند.
زلزله و سونامی ویرانگری که در سال ۲۰۱۱ در کشور ژاپن رخ داد، به عنوان یکی از مرگبارترین زلزلههای تاریخ این کشور شناخته میشود. این زمینلرزه که به دلیل تغییر جهت زمین حول محور خود روی داد، باعث کوتاهتر شدن روز به اندازه یک میکروثانیه شد. در این تراژدی دردناک، تعداد زیادی از مردم جان خود را از دست داده و بسیاری دیگر بیخانمان شدند و در این میان عدهای نیز از مشاهدات رویدادهای عجیب و ماورایی به جنون رسیدند.
مردم ادعا میکردند صورتهای را در میان گودالهای آب مشاهده کردهاند که به آنها زل زده بودند. عدهای هم از دیدن همسایگان مرحوم خود صحبت میکردند، در حالی که آب از بدنشان میچکیده است!
این امر باعث شد که بسیاری از مردم به سراغ جنگیرها رفته و برای کمک و درمان دست به دامن امور ماورایی شوند. روانپزشکان اما این مشاهدات را ناشی از «سندرم پس از حادثه» (اختلال استرسی پس از آسیب روانی) دانسته و ارتباط آن را با مسائل ماورالطبیعه رد کردند. با این حال و علیرغم این توضیحات، نشانههای حضور ارواح در این مناطق همچنان ادامه یافته و با نشانههای جدیدی همچون حس سرما با منشأ غیر مشخص، تجسم ارواح و دیگر فعالیتهای ماورایی غیرقابل توضیح ادامه پیدا کرد.
کشتی کوئین مری (The Queen Mary)
این کشتی از جمله جاذبههای گردشگری معروفی است که پیشتر همراه شما عزیزان به سراغ داستان ترسناک آن رفتیم. کشتی جنگی سابق که در جریان جنگ جهانی دوم مورد استفاده بود و امروزه به عنوان هتل پذیرای گردشگران است. این کشتی محل وقوع مرگ و میرهای بسیاری بوده که ظاهرا فضا و اتمسفر آن را تحتالشعاع خود قرار دادهاند.
در یکی از رخدادهای ناگوار که در اواخر سال ۲۰۱۱ رخ داد، زنی به نام «کلی رایان دورل» (Kelly Ryann Dorrel) از روی کشتی به داخل آبهای سرد و یخزده دریا افتاد. اگرچه نامزدش تمام تلاش خود را برای نجات کلی به کار برد، اما در نهایت زن نگونبخت در بیمارستان دار فانی را وداع گفت. پیش از این اتفاق این کشتی شاهد ۴۹ مرگ دیگر نیز بوده است، این داستان آنقدرها عجیب نیست وقتی بدانید در جریان جنگ جهانی دوم ۲۰۰ نفر از خدمه نیز در همین کشتی کشته شدهاند.
با وجود این تعداد تلفات جای تعجب نیست که کوئین مری در شمار تسخیر شدهترین کشتیهای ایالات متحده قرار داشته و ظاهرا توسط ارواح بیشماری احاطه شده است. ارواحی که گرداگرد عرشه کشتی حضور داشته و گاه و بیگاه حضور خود را اعلام میکنند.
ماجرای جک قاتل
در سال ۱۸۸۸ «ماری کلی» (Mary Kelly) در مسیر شهرت قرار داشت، شهرتی که متأسفانه با قتل و خونریزی به دست آمد. ظاهرا او در نخستین ساعات صبح به آخرین قربانی یکی از قاتلان معروف و بنام انگلستان و جهان تبدیل شد. قاتل لندننشین ملقب به «جک قصاب» (Jack the Ripper). بدن زن بیچاره در حالی در گوشه خیابان پیدا شد که به طرزی وحشتناک پاره پاره شده و تعدادی از اعضای بدنش نیز گم شده بود.
در دهه ۱۹۹۰ داستانهای حضور ارواح در مناطق اطراف محل قتل بر سر زبانها افتاده و در میان عموم پخش شد. در یک کافه در همان نزدیکی کارمندان از حضور مداوم مردی ملبس به پوشش عصر ویکتوریایی صحبت میکردند. بعضیها شب هنگام با احساس حضور ارواح در رختخوابشان از خواب بیدار میشدند. افرادی نیز از مشاهدهی شبحی صحبت میکردند که ظاهرا درست در نیمه شب ۳۱ دسامبر از روی پل به پایین میپرد. گروهی بر این باور هستند که این شبح متعلق به جک قصاب است.
پرل هاربر (Pearl Harbor)
بندر «پرل هاربر» در جزیره هاوایی هر ساله شاهد ورود هزاران گردشگر و بازدیدکنندهای است که در احترام به یاد قربانیان حمله نیروی هوایی ژاپن در سال ۱۹۴۱ در این مکان گرد هم میآیند.
«سوزان دیونی» (Susan De Vanny) یکی از این افراد بود که در سال ۲۰۱۱ برای عکاسی سری به این منطقه زده و تصاویر بسیاری را از گوشه و کنار آن به ثبت رساند. وقتی سوزان به خانه بازگشت و عکسهایش را چاپ کرد، با چیزی ترسناک و شگفتانگیز مواجه شد و آن حضور یک روح در یکی از تصاویر بود. روح سربازی که ظاهرا در جریان این حمله جان خود را از دست داده بود.
آشویتس (Auschwitz)
کمتر کسی است که نام «اردوگاه کار اجباری آشویتس» در لهستان را نشنیده باشد، اردوگاهی برای نگهداری یهودیان که توسط نازیها ایجاد شده و در نهایت به اردوگاه مرگ تبدیل شد. نام این اردوگاه در شمار مقاصد معروف گردشگری سیاه جایگاهی خاص دارد که این امر با توجه به این حقیقت تلخ که دست کم ۱٫۱ میلیون نفر جان خود را در این جهنم زمینی از دست دادند، چندان جای شگفتی ندارد. قربانیانی که شمار بسیاری از آنها را زنان و کودکان تشکیل میدادند.
امروزه بازدیدکنندگان این جاذبه مخوف و سیاه از احساس ناراحتی و اندوه عمیقی صحبت میکنند که حین بازدید از این محل به آن دچار میشوند. حتی برخی ادعا کردند حین ورود به اتاقهای گاز، دستی را احساس کردهاند که بدنشان را لمس کرده است.
طبق گزارشات موجود پرندگان و حیوانات از این محل فاصله گرفته و تا حد ممکن از نزدیک شدن به آشویتس خودداری میکنند. با این حال و علیرغم وقوع پدیدههای عجیب و ماورایی، شکارچیان ارواح به دلیل احترام به روح درگذشتگان از بازرسی و بررسیهای بیشتر این مکان صرف نظر کردهاند. به هر حال زندگی در اردوگاه مرگ آشویتس مرگی هر روزه و تدریجی برای ساکنانی بود که هرگز نمیدانستند قرار است چه بلایی بر سرشان نازل شود. مردمانی زجر کشیده که ظاهرا تعدادی از آنها به این راحتی حاضر به ترک این شکنجهگاه نیستند.
گتیسبورگ (Gettysburg)
«نبرد گتیسبورگ» یکی از بزرگترین صحنههای نبرد جنگ داخلی آمریکا است، حتی میدانی که صحنه این درگیری بود را باید یکی از معروفترین میادین نبرد تسخیر شده در ایالت پنسیلوانیا و نیز خود ایالات متحده دانست.
در خلال این جنگ که سه روز به طول انجامید، دست کم ده هزار نفر جان خود را از دست دادند. در میان کشتهشدگان یک شهروند عادی به نام «جنی وید» (Jennie Wade) نیز حضور داشت که مرگی کاملا ناخواسته را تجربه کرده بود. ظاهرا گلوله شلیک شده از دیوار مهمانخانهای در همان نزدیکی عبور کرده و زندگی او را گرفته بود. به همین خاطر حضور روح ناآرام او در این منطقه و بهویژه این مهمانخانه چندان جای شگفتی ندارد. هرچند ظاهرا این امر تنها مختص او نبوده و به گفته شاهدان عینی، روح خواهرش «سارا» نیز بارها در آشپزخانه مهمانخانه رؤیت شده و حتی عدهای بوی عطر گل رز او را نیز استشمام کردهاند.
طبق شایعات موجود دست کم چهارده روح در حوالی این منطقه سرگردان هستند که در میان آنها روح پسر کوچکی نیز مشاهده شده که ظاهرا در اثر برخورد با اسب و کالسکه جان خود را از دست داده است. همچنین روح یک سرباز کنفدراسیون که در اثر اصابت گلوله کشته شده نیز در اتاق زیرشیروانی مهمانخانه دیده شده است.
گودالهای جنگ جهانی اول (World War I Trenches)
معابر و گودالها استفاده شده در خلال جنگ جهانی اول هم خواه ناخواه شاهد کشته شدن سربازان بوده و مکانی متفاوت اما جالب برای تجربه گردشگری سیاه هستند. جایی که شاهد ترس و نگرانی، وداع همیشگی و درد کشیدن انسانها بوده و این لحظات را در حافظه تاریخی خود ثبت و ضبط کردهاند. این گودالها هم منبعی خوب برای خلق داستانهای عجیب و وقوع تجربیات ماورایی بودهاند. درست مثل داستان زیر که از زبان شاهدی عینی روایت شده است.
در آوریل سال ۱۹۱۷ و در بحبوحهی جنگ، سرجوخه «ویل برد» (Will Bird) به همراه دو سرباز دیگر در یک پناهگاه موقت در یکی از این گودالها که در نزدیکی ناحیه «ویمی ریج» (Vimy Ridge) قرار داشت، خوابیده بود. درست پیش از سر زدن آفتاب او با لمس دستانی گرم از خواب بیدار شد که به آرامی او را تکان میدادند. به محض باز کردن چشم او با چهره برادرش مواجه شد، برادری که البته دو سال قبل در فرانسه جان خود را از دست داده بود! بدون آنکه کلمهای رد و بدل شود، روح برادرش او را به سمت خرابهای در همان نزدیکی هدایت کرده و ناگهان ناپدید شد.
سرجوخه برد برای چند ساعت در این مخروبه باقی ماند و سپس به سمت پناهگاه بازگشت که با صحنهای دردناک مواجه شد. ظاهرا پناهگاه بمباران شده و تمامی افراد حاضر در گودال جان خود را از دست داده بودند. او بعدها این ماجرا را شرح داده و اعتراف کرد که روح برادرش زندگی او را نجات داده است.
پمپئی (Pompeii)
همانگونه که پیشتر نیز اشاره کردیم، تراژدیها گاهی خالق ترس و وحشت میشوند و هر چه عمق تراژی رخ داده بیشتر باشد، ترس حاصل نیز قدرتمندتر است. نمونهاش داستان تلخ شهری در امپراتوری روم باستان و ایتالیا امروزی که از قضا یکی از شگفتیهای محبوب دنیای گردشگری امروز است. شهری که سالانه دست کم پذیرای ۲٫۵ میلیون بازدیدکننده از گوشه و کنار جهان است.
در سال ۷۹ بعد از میلاد مسیح، قله کوه «وزو» یا «وزوویوس» (Mount Vesuvius) فوران آتشفشانی گسترده و وحشتناکی را تجربه کرد. این فوران، شهر پمپئی را که در همان نزدیکی واقع شده بود به طور کامل تخریب کرده و اثری از آن برجای نگذاشت. تمامی ساکنان بداقبال شهر در پی این فوران و جریان گدازه و خاکسترهای آتشفشانی حاصل از آن جان خود را از دست دادند، بیآنکه فرصتی برای نجات خود پیدا کنند. اما ظاهرا مرگ آنها پایانی بر داستان زندگیشان نبود، چرا دست کم شاهدانی از حضور ارواح ناآرام در این شهر سخن میگویند.
«جاش گیتز» (Josh Gates) که به شغل نگهبانی در خرابههای این شهر اشتغال داشت، طی یک مصاحبه تلویزیونی ادعا کرد بارها شب هنگام و حین انجام وظیفه، صدای فریادهایی را به گوش خود شنیده است. در این میان حتی یکی از اعضای تیم تلویزیونی صدای پای کسانی را شنید که در میان صحنه فیلمبرداری به این سو و آن سو میدویدند بیآنکه کسی مشاهده شود. از سوی دیگر زوزههای عجیب و صداهایی مرموز اغلب از ساختمانی به گوش میرسد که ظاهرا در گذشته یک معبد بوده است! به هر حال کسی نمیتواند صحت و سقم این ادعاها را مشخص کند، اما دست کم مشخص است که این شهر به لطف این تراژدی به یکی از مقاصد محبوب دنیای گردشگری سیاه و حتی گردشگری وحشت تبدیل شده است.
به پایان این مطلب رسیدیم. نظرتان در مورد این داستانهای ترسناک چیست؟ آیا این تنها بازتاب انرژیهای منفی برجا مانده در محیطهایی است که روزی صحنه مرگ انسانها بودهاند؟ آیا ترس بازدیدکنندگان خالق آنها است؟ یا نه، ارواح جانباختگانی که هنوز مرگ خود را باور نکردهاند در این ماجراها دخیل هستند؟ خوشحال میشویم شنوندهی نظرات شما عزیزان باشیم.
دیدگاه