سفرنامه دبی؛ سفر به آمریکای کوچک | قسمت سوم و پایانی

نادر نینوایی
نادر نینوایی پنجشنبه، ۸ تیر ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۰۵
سفرنامه دبی؛ سفر به آمریکای کوچک | قسمت سوم و پایانی

در ادامه سفر دبی، از امارات مال و مرکز خرید ابن بطوطه بازدید می‌کنیم و به یک رستوران می‌رویم؛ در انتهای سفر سعی می‌کنیم سوار بر مترو، تصویری واقعی از زندگی مردم دبی را ببینیم.

خستگی پیاده‌روی در «دبی مال» و «مدینه الجمیرا» نای تمام اعضای تور را گرفته است و نشستن روی صندلی اتوبوس در مجاورت باد کولر واقعا حس خوبی دارد.

مقصد بعدی تور یک روزه‌مان مرکز خرید ابن بطوطه است. این مال، در کنار ابعاد تفریحی و تجاری یک بعد فرهنگی هم دارد و به اسم «ابن‌بطوطه» یکی از شناخته‌شده‌ترین سیاحان عرب نام‌گذاری شده است. هر بخش از این مرکز خرید به‌شکل یکی از کشورهایی طراحی شده که ابن بطوطه به آن سفر کرده است. در بخش هند، مجسمه‌ای بزرگ از یک فیل وجود دارد؛ دربخش چین، درست در وسط سالن، کشتی چوبی بزرگ چینی خودنمایی می‌کند. تمام در و دیوارهای قسمت چین به رنگ قرمز است و نمادهای سنتی چینی‌ها را می‌توان روی دیوارها و سقف دید. در بخش ایران نیز می‌توان ناظر معماری شگفت‌انگیز ایرانی بود؛ انگار همین حالا به اصفهان رفته‌اید و ایران را در عصر صفوی به تماشا نشسته‌اید.

مرکز خرید ابن بطوطه

جذابیت بخش تونس چندان ارتباطی به عناصر تاریخی و فرهنگی این کشور ندارد. در قسمت مربوط به تونس،‌ روی سقف‌ها تصویر آسمانی آبی و نیمه‌ابری را نقاشی کرده‌اند و نورپردازی سالن به‌گونه‌ای است که فکر می‌کنیم به ناگاه روز شده و ناظر آسمان نیلی رنگ دبی هستیم.

فهم و باور این واقعیت که صرفا شاهد تصویر نقاشی شده از آسمان روی سقف هستیم و هوا در بیرون از مرکز خرید همچنان تاریک است، برخی از بازدیدکنندگان را به‌کلی سردرگم می‌کند؛ البته من و خواهرم هم به‌نوعی این دوگانگی را حس می‌کنیم. آن‌قدر می‌گردم تا عاقبت در گوشه‌ای از سقف لکه‌ای پیدا می‌کنم و با استناد به آن به خودم ثابت می‌کنم که تمام این‌ها نقاشی است.

سایر قسمت‌های این سفرنامه:

آن‌قدر تماشای ماکت‌های فرهنگی کشورها و آسمان تونس مجذوبمان کرده که فراموش می‌کنیم در یک مرکز خرید هستیم و می‌توانیم خرید هم داشته باشیم. قیمت‌ها در ابن بطوطه به مراتب پایین‌تر از دبی‌مال است. برخلاف دبی‌مال که بیشتر عرب‌های متمول و توریست‌ها از برندهای شناخته شده خرید می‌کنند، در این مرکز خرید شرق آسیایی‌ها، ایرانی‌ها و هندی‌ها بیشتر دیده می‌شوند.

پس از جمع شدن اعضای تور، به سرعت به‌سمت امارات مال رهسپار می‌شویم. تور لیدرمان هم دیگر خسته شده و کنار دست راننده چرت می‌زند. امارات مال در ظاهر خیلی چیزی بیشتر از سایر مال‌های دبی ندارد؛ اما از حق که نگذریم، پیست اسکی آن تماشایی است.

امارات مال

منبع عکس: thenationalnews.com

تلفیق ماکت آدم‌برفی، سرسره‌های متعدد که بازدیدکنندگان با پوشیدن گونی از روی آن‌ها سر می‌خورند و دانه‌های برف مصنوعی که از آسمان بر سر بازدیدکنندگان فرو می‌ریزد؛ این حس را به آدم می‌دهد که برشی از قطب در قلب بیابان‌های دبی قرار گرفته است.

تمام محوطه پیست در آکواریومی شیشه‌ای محصور شده است. دختران و پسران جوان گونی‌های مخصوصی را به تن کرده و از بالای سرسره‌ها به پایین سر می‌خورند؛ البته امکان استفاده از اسکی هم فراهم است. از پشت آکواریوم که به تصویرها نگاه می‌کنی، انگار بخشی از یک فیلم یا انیمیشن را تماشا می‌کنی که در آن میزانسن با نهایت دقت چیده شده است و فانتزی‌های جذاب یکی پس از دیگری برای کودکان ردیف می‌شود.

ایستگاه آخر تور شهری، یک رستوران سلف‌سرویس و منو باز است که در آن همه چیز پیدا می‌شود؛ کباب‌، جوجه، ناگت، انواع برنج و حتی خرچنگ، کنار هم روی میزها ردیف شده‌اند. آن‌قدر گرسنه شده‌ام که بی‌‌وقفه غذاهای مختلف را در بشقابم می‌چینم؛ همه چیز به‌جز کباب و خرچنگ.

مزه کباب که تکراری است و خرچنگ هم با آن شاخک‌هایش که تصویر سوسک را در ذهن تداعی می‌کند، خوردن ندارد! اتفاقا خواهرم هر دو را بر می‌دارد. وقتی شروع به خوردن می‌کنم، تازه می‌فهمم که چه اشتباهی کرده‌ام که بشقابم را پر کرده‌ام.

نمی‌دانم طعم ادویه عربی است یا کیفیت نامناسب غذاها که همه چیز را به‌طرز عجیبی بدمزه، یا در بهترین حال، بی‌مزه کرده است.

خوراکی‌هایی که به‌عنوان ناگت برداشته‌ام، یک‌جور پوره سیب‌زمینی کم‌نمک و بی‌طعم است. کمی از کباب خواهرم می‌خورم؛ طعم آن واقعا بهتر از همه غذاهای دیگر است. افسوس که کباب بر نداشتم؛ پاتک اعضای تور و اشتهای وافر تورلیدر همه کباب‌ها را تمام کرده است! خواهرم می‌گوید که خرچنگ هم خوشمزه است؛ اما من جرات امتحان کردنش را ندارم.

شب به هتل بر می‌گردیم. خواهرم از فرط خستگی روی تخت می‌افتد و من به حمام می‌روم؛ بعد از کمی دراز کشیدن در وان و استراحت، به اتاق می‌آیم و تلویزیون را روشن می‌کنم. شبکه‌ای که روی آن تنظیم شده، مرتب تبلیغ تورهای مختلف دبی را نمایش می‌دهد؛ از بالن‌سواری تا «اینکردیبل باس».

«اینکردیبل باس» (Incredible Bus) اتوبوسی است که گویا به‌جز حرکت در خشکی می‌تواند تبدیل به یک‌جور قایق شود و همچون بازی GTA به‌یک‌باره به قلب آب بزند. قیمت بیشتر تورها سر به فلک می‌کشد و این حس را به آدم القا می‌کند که تفریحات دبی صرفا برای رفاه حال ثروتمندان طراحی شده‌اند.

فردا اول وقت، برای صرف صبحانه به لابی هتل می‌رویم. از بیکن تا تخم‌مرغ پخته، ژامبون، شیرکاکائو، انواع سوپ و خوراکی‌های دیگر ارائه می‌شود. پنج یا ۶ مدل آب‌میوه طبیعی هست. تا جایی که جا دارم خودم را با خوردن بیکن سیر می‌کنم تا جبران وعده بدمزه رستوران دیشب را کرده باشم. خوردن بیکن‌ها انگار بدجوری روی مخ مسئول لابی است؛ همان گوشه، کنار میزش ایستاده و حرص می‌خورد. البته این نگاه‌های زیرچشمی هیچ تاثیری روی خوردن من ندارد.

بعد از صبحانه می‌روم سراغ سالن بدن‌سازی مجموعه که برخلاف تصاویر ارائه شده در اینترنت، نه یک سالن بزرگ که اتاقی ۱۲ متری است. سونای هتل هم به‌قدری جا دارد که فقط ظرفیت نشستن یک نفر در آن وجود داشته باشد. واقعا باید اعتراف کنم که هنر عکاسی هنر غریبی است و می‌تواند دخمه‌ای را به‌شکل یک قصر باشکوه نشان دهد.

استخر هتل اما کمبودهای سونا و سالن بدن‌سازی را جبران می‌کند. استخر روباز است و درست روی بام هتل قرار گرفته است. دور آن چند تخت چوبی برای استراحت و آفتاب گرفتن قرار دارد و آبشاری مصنوعی هم در گوشه دیگر است.

مسافران اروپایی هتل بیشتر روی همین تخت‌های استراحت دراز کشیده‌اند، آفتاب می‌گیرند و مطالعه می‌کنند. این عادت به مطالعه مردم دیگر کشورها و بی‌علاقگی هم‌وطنانمان به مطالعه یکی از آن چیزهایی است که به‌شدت در اینجا هم به چشم می‌آید و البته آدم را اذیت می‌کند.

برخی از صاحب‌نظران علوم ارتباطات اجتماعی معتقدند دیر وارد شدن صنعت چاپ و نشر روزنامه و کتاب از یک سو و وارد شدن به ‌نسبه سریع رادیو به ایران از سوی دیگر، یکی از دلایل بی‌علاقگی ایرانیان به مطالعه است. انگار این عادت مطالعه در نسل‌های قبلی نهادینه نشده و به نسل ما هم منتقل نشده است؛ البته شاید فرهنگ شنیداری ایرانیان هم که ریشه‌های تاریخی دارد، در این میان بی‌تاثیر نبوده است.

دیوارهای استخر شیشه‌ای است و وقتی در کناره‌های آن قرار می‌گیری، حسی از هیجان توام با ترس را منتقل می‌کند. هرازچندگاهی هلی‌کوپتری پروازکنان از بالای هتل رد می‌شود. هلی‌کوپترها در دبی تفاوت زیادی با هلی‌کوپترهای قدیمی کشورمان دارند. در حالی که تحریم‌ها درهای واردات صنعت هوایی را به روی ایران بسته است، در امارات به لطف روابط حسنه با کشورهای غربی می‌توان شاهد پرواز هلی‌کوپترهای جدید و به‌روز در آسمان‌ها بود.

بعد از صرف صبحانه و آب‌تنی، راهی سفری شهری در دبی می‌شویم تا واقعیت‌های اجتماعی این شهر را بهتر درک کنیم. مترو در خیابان پشتی هتل قرار گرفته است. با وجود ظاهر آراسته برج‌های منطقه و رفت‌وآمد مردان کت‌و‌شلواری در شرکت‌های تجاری، در خیابان‌های «الرقه» می‌توان مردان هندی یا بنگلادشی را دید که با سر و صورت نتراشیده و موهای آشفته به سراغ آدم می‌آیند و اصرار می‌کنند که گوشی موبایل دست دومشان را بخریم. نمی‌خواهم قضاوتشان کنم؛ اما از گوشی‌های بدون جعبه و ظاهر آشفته‌ و استرسی که دارند، این‌طور بر می‌آید که گوشی‌ها دزدی باشد و خودشان هم کارتن‌خواب یا چیزی شبیه به آن باشند.

کمی جلوتر وارد ایستگاه مترو می‌شویم. بلیط‌های متروی دبی در سه سطح معمولی، نقره‌ای و طلایی ارائه می‌شود.

بلیط نقره‌ای را خریداری می‌کنیم و وارد ایستگاه می‌شویم. قطارهای متروی دبی خودکار هستند. برخلاف متروی تهران که مسافران درست کنار ریل‌ها بدون هیچ محافظی منتظر می‌ایستند، در متروی دبی، دیوارها و درهایی در کنار ریل وجود دارد که مردم را از خطر افتادن روی ریل محفوظ می‌دارد. وقتی قطار می‌ایستد، ابتدا درب مربوط به حفاظ ایستگاه باز شده و سپس درب مترو که درست پشت این در قرار گرفته باز می‌شود.

مترو دبی

منبع عکس: intelligenttransport.com

اطراف درهای پایینی ایستگاه خیلی شلوغ هستند و من و خواهرم که هر دو سابقه متروسواری در تهران را داریم، سریع به سراغ دربی که خلوت‌تر است می‌رویم و پشت آن خودمان را آماده می‌کنیم. سوار مترو می‌شویم و به‌راحتی روی دو صندلی کنار هم می‌نشینیم.

چندتایی آدم خوش لباس اروپایی و یک خانواده عرب هم روی صندلی‌ها نشسته‌اند؛ اما آن سوی درب‌ها، هندی‌ها، بنگلادشی‌ها و شرق آسیایی‌ها به‌سختی کنار هم چپیده‌اند و به‌لحاظ فشردگی، شرایطی نزدیک به وضعیت متروی تئاتر شهر تهران در ساعت پنج بعد از ظهر را دارند.

از آقایی که روی صندلی کنار دستی نشسته می‌پرسم که چرا بقیه در این واگن سوار نشده‌اند؟ او توضیح می‌دهد که واگن ابتدایی مخصوص کسانی است که بلیط طلایی دارند و در صورتی که با بلیط عادی یا نقره‌ای وارد این قسمت شوید و پلیس مترو ببیند، باید جریمه سنگینی بپردازید. سریعا از جا بلند می‌شویم و با باز کردن درب بین دو واگن، از بخش طلایی خارج می‌شویم و به جمع خواهران و برادران واگن کناردست می‌پیوندیم!

خدا را شکر که متوسط قد شرق آسیایی‌ها از ایرانی‌ها کمتر است؛ وگرنه مطمئنم که زیربغل نتراشیده پسر شرق آسیایی که رکابی پوشیده و کنار دستم با سختی از میله آویزان شده است، به‌هیچ‌وجه بوی خوشی ندارد!

متروی دبی بهتر از هرجای دیگری ساختار اجتماعی این شهر را نشان می‌دهد؛ مهاجران شرق آسیایی، هندی و بنگلادشی کم‌درآمدترین بخش جامعه هستند که به محیط‌های شلوغ و با پایین‌ترین سطح رفاه رانده شده‌اند. بالاتر از آن‌ها خانواده‌های متوسط عرب و گردشگران غربی قرار می‌گیرند که در بخش طلایی مترو هستند. برای دیدن اقشار بالاتر جامعه هم کافی است که به خودروهای آخرین مدل شیوخی که با زنانشان در سطح شهر می‌چرخند یا به کیسه‌های خرید زنان آن‌ها در مال‌ها دقت کنید؛ کیسه‌های خریدی که متعلق به برندهای لوکس است.

خواهرم با یک خانم فیلیپینی هم‌صحبت می‌شود و در خصوص وضع زندگی مهاجران در دبی می‌پرسد. متوجه می‌شویم که مهاجران شرق آسیایی عموما در کنار هم زندگی می‌کنند؛ یعنی چند خانواده دور هم جمع می‌شوند و با هم یک خانه اجاره می‌کنند؛ سپس خانه را با پارتیشن، بین خود تقسیم می‌کنند و هر یک در یک بخش خانه ساکن می‌شوند. افزون براین، امکان حضور دائمی مهاجرانی که به‌عنوان نیروی کار به دبی آماده‌اند هم در امارات فراهم نیست و مدتی یک‌بار باید از کشور خارج شوند. چون فاصله کشورهای شرقی با دبی زیاد است خیلی‌هایشان این مدتی را که ناچار به خروج هستند به کیش می‌روند که منطقه آزاد است و الزام دریافت ویزا هم ندارد. اکثر شرق آسیایی‌ها، هندی‌ها و بنگلادشی‌های دبی کارگر هتل یا نیروی خدماتی رستوران‌ها هستند.

شاید مهمترین تفاوت امارات با کشورهای غربی نظیر آمریکا، شرایط سخت تابعیت باشد. در حالی که در آمریکا هرچند سخت، اما در نهایت امکان گرفتن تابعیت یا لااقل ویزای کار وجود دارد و هرساله از طریق لاتاری و موارد دیگر افراد زیادی تبعه آمریکا می‌شوند، در امارات این جریان برقرار نیست. جمعیت کارگران مهاجر دبی از خود ساکنان عرب شهر بیشتر است و شاید سیاست‌گذاران از ترس آنکه بلایی نظیر آنچه بر سر فلسطینی‌ها آمده سرشان بیاید، این قوانین سفت‌وسخت را گذاشته‌اند. 

وضعیت موجود دبی، با هر توجیهی که ایجاد شده ایت، خوشایند نیست. این حس را به آدم می‌دهد که برخی نژادها همیشه باید کار خدماتی کنند و جان بکَنند و ساکنان متمول بومی بر آن‌ها حکمرانی کنند.

تفریحات گران‌قیمت دبی هم که مختص پولدارها است و می‌توان گفت تفریح جالب توجهی برای قشر متوسط و کم‌درآمد ساخته نشده است. شرایط موجود در دبی باعث شده که زندگی مهاجران کارگر در این شهر عمدتا محدود به کار کردن سخت در طول روز و سفرهای اجباری هر چند سال یکبار باشد؛ البته خودشان از این وضعیت ناراضی نیستند و از اینکه می‌توانند در اینجا برخلاف کشور خودشان پولی در آورند و شکمشان را سیر کنند، راضی به نظر می‌رسند.

در هنگام بازگشت از دبی به ایران، تصاویر باشکوه و مجلل هتل‌های پنج ستاره و تلاش‌های بی‌پایان قشر مهاجر و کارگر دبی را با خودم مرور می‌کنم. به خواهرم می‌گویم:

اگر این ویترین نظام سرمایه‌داری در خاورمیانه است، به نظرم قشنگ نیست؛ به‌هیچ‌وجه این ویترین را دوست ندارم.

مطالب مرتبط:

دیدگاه