مکان های تاریخی که دیگر وجود خارجی ندارند (قسمت دوم)
مطالب مرتبط:
مکانهای تاریخی که دیگر وجود خارجی ندارند (قسمت اول)
تونل Church Hill
در سال ۱۸۷۳ در ریچموند ویرجینیا، راهآهن چیساپیک و اوهایو یک تونل احداث کرد. این تونل که نامش Church Hill بود، ورودی شهر ریچموند بر روی رودخانه جیمز را با راهآهن Yard به یکدیگر متصل میکرد و برای مدت بیش از ۵۰ سال برای حمل بار به ریچموند، از آن استفاده میشد.
تا اینکه در دوم اکتبر ۱۹۲۵، هنگام عبور یک لوکوموتیو به شمارهی ۲۳۱، این تونل سقوط کرد. کارگران قطار در زیر آوار محبوس شدند و آب جوش از محفظهی تنگ دیگ بخار به روی آنها پاشیده میشد. تعداد کمی از کارگران که توانسته بودند از لاشهی قطار بیرون بیایند و فرار کنند، در تلاش بودند که در تاریکی تونل راه خروجی را پیدا کند. شایعاتی در طول این حادثه و پسازآن وجود دارد؛ ازجمله اینکه گفته میشد: شاهدان این حادثه یک مرد را دیدند، درحالیکه پوستش پارهپاره شده بود و دهانش مملو از خون بود، از درون تونل بیرون آمد و به آرامگاه W.W Poole در نزدیکی قبرستان هالیوود گریخت. این مرد یا بهاصطلاح «خونآشام ریچموند»، درواقع آتشبان قطار (مأمور ریختن زغالسنگ در کوره لوکوموتیو بخار) به نام بنجامین موزبی (Benjamin Mosby) بود که با سوختگیهای شدید از تونل فرار کرد و فردای آن روز در بیمارستان جان خودش را از دست داد.
پسازاین واقعه، اجساد تمامی مهندسان قطار کشف شد، اما دستکم جسد دو کارگر قطار هیچوقت پیدا نشد. مسئولین راهآهن تصمیم گرفتند که جستجو را متوقف کنند و ورودی این تونل را برای همیشه مسدود کردند؛ ولی بقایای قطار و مردانی که با آن از بین رفتند، کماکان درون این تونل وجود دارد.
پیرمرد کوهستان
بیش از ۱۰ هزار سال یخ، باد، برف، باران و فرسایش، صخرهای را به وجود آورده بودند که شبیه بهصورت انسان بود. این کوهستان در سال ۱۸۰۵، توسط نقشهبرداران جاده کشف شد و این پیرمرد کوهستان به نمادی غیررسمی برای نیوهمپشایر (new Hampshire) ایالتی در شمال شرقی آمریکا تبدیل شد.
ناتانیل هاوثورن (Nathaniel Hawthorne) نویسنده برجسته آمریکایی، یک داستان کوتاه به نام «صورت سنگی فوقالعاده» در وصف این کوهستان نوشت و دانیل وبستر (Daniel Webster) یکی وزیران خارجه پیشین ایالاتمتحده، از این کوه با عنوان ارتباط نیوهمپشایر با خدا یاد کرد و اینگونه این کوهستان زیبا را وصف کرد:
مردم وسایلی را که نشانهای از تجارتشان است را در محل کارشان آویزان میکنند، کفشفروش یک کفش بسیار بزرگ را آویزان میکند، جواهرفروش یک ساعت غولپیکر و دندانپزشک یک دندان طلایی؛ اما در کنار تمامی این نشانهها که افراد از کسبوکار خود به یادگار میگذاشتند، نشانهی اصلی را پروردگار عالم با خلق این اثر زیبا در طبیعت گذاشته است.
ددر سال ۱۹۲۸ این سنگ به قسمتی از پارک ایالتی franconia notch و در سال ۱۹۴۵ به نشانهی رسمی این ایالت تبدیل شد، در سال ۱۹۹۹ طرح این کوه به پلاک ماشینهای این ایالت افزوده شد و همچنین در سال ۲۰۰۰ نیز تمبری با این طرح چاپ شد. خطر سقوط این کوه زیبا همیشه وجود داشت، در سال ۱۹۲۰ نیز ترکهایی در آن دیده شد، بنابراین تصمیم گرفتند برای حفظ و پابرجا نگهداشتنش، از یک ردیف وسیله مانند زنجیرها، رینگها و میلهها استفاده کنند و شکافها را با دقت با بتن پر کنند.
اما با تمام این تلاشها، سرانجام در سوم می سال ۲۰۰۳ ، نگهبانان پارک در گشت صبحگاهی خودشان متوجه شدند که این پیرمرد کوهستانی شب گذشته سقوط کرده است. تلاشها برای بازسازی مجدد این صورت سنگی نتیجهای در برنداشت. اکنون یک میدان به نام مرد کوهستان در بزرگراه I-93 وجود دارد. و دارای ویژگیهایی است که ببینده میتواند با خیره شدن به آن شکل اصلی کوه را در ذهنش مجسم کند.
درختان ناوبری (جهتیابی)
درگذشته دریانوردانی که به خلیج سانفرانسیسکو میرسیدند، از درختان به عنوان راهنما استفاده میکردند.
قبل از جنگ مکزیک-آمریکا، تپههای اوکلند که قسمتی از رانچو سن آنتنیو (rancho san antonio)، هستند، از درختان ماموت کهنسال پوشیده شده بودند. این جنگلها خانهی کرکس و خرس خاکستری آمریکایی بودند. ۲ درخت از میان درختان این جنگل چنان بلند بودند که برای هدایت و کمک به کشتیها مورد استفاده قرار میگرفتند. در سال ۱۸۲۶، کاپیتان نیروی دریایی بریتانیا فردریک بیچی (Frederick Beechey)، از این ۲ درخت برای پشت سر گذاشتن صخرهی Blossom استفاده کرد، یک صخره که تهدیدی جدی برای کشتیها بهحساب میآمد. از طریق درختهایی که در طول خلیج جزیرهی Yerba Buena، قرار داشتند ملوانان قادر بودند که تقریبا موقعیت این جزیره را شناسایی کنند و یک راه امن برای عبور کشتیهایشان فراهم سازند. در سال ۱۸۴۸، بعد از جنگ آمریکا و مکزیک و همزمان با الحاق کالیفرنیا به آمریکا، دسترسی به تپههای اوکلند نیز خیلی زود میسر شد. در سال ۱۸۴۹، سرعت قطع درختان بهمنظور یافتن طلا در این مناطق و استفاده از چوب آنها برای ساختن سن فرانسیسکو افزایش یافت.
در جریان قطع درختان، سرانجام درختان جهتیاب نیز قربانی شدند، این درختان تا اواخر سال ۱۸۵۲ هنوز پابرجا بودند، اما در سال ۱۸۵۵ برای همیشه از بین رفتند. تقریبا تا سال ۱۸۶۰ تمامی درختان ماموت کهنسال و عظیم در تپههای اوکلند قطع شدند. اتفاقی که یک طبیعتشناس از آن با نام «دریایی از کندههای درخت» یاد میکند. صخرهی Blossom نیز پس از این ماجرا خیلی پابرجا نماند، در سال ۱۸۷۰، با دینامیت آن را نیز منفجر کردند. امروزه در مکانی که پیشتر درختان ماموت کهنسال در Tomas J.Roberts قرار داشتند یک پلاکارد برای یادآوری آنها قرار دارد و نیز یک منطقه تحت عنوان پارک منطقهای درختان ماموت به وجود آمده است که در آن درختان جدید ماموت رشد کردهاند اما دیگر خبری از آن درختان سر به فلک کشیده نیست.
جزیره گراهام (GRAHAM)
در سال ۱۸۳۱، در میان امواج دریای مدیترانه، یک جزیره جدید در سواحل سیسیل نمایان شد. این جزیرهی جدید و ارزشمند، تودهای بود که از بقایای یک آتشفشان عظیم بهجا مانده بود و تقریبا همگان دوست داشتند خیلی سریع صاحب بخشی از آن شوند. نیروی دریایی بریتانیا در آگوست همان سال به این جزیره رسید و بهافتخار نخستین پادشاهشان James Graham یک پرچم با نام وی در این محل قرار داد.
توصیف Alick Osbourne ، جراح آموزشگاه دریانوردی HMS Ganges از جزیره، اینگونه بود: «عمدتا سطح این جزیره را خاکستر فرا گرفته است و اگر فرضا زمانی مجددا به اقیانوس برگردد هیچچیز را از دست نداده و جای هیچ تأسفی نیست». خیلی زود و پسازآنکه بریتانیاییها این جزیره را ترک کردند، پادشاهی دو سیسیل به آنجا رسید، پرچم بریتانیاییها را برداشتند و این جزیره را به احترام پادشاهشان فردیناند دوم به نام فردیناند (Ferdinand) نامگذاری کردند. پس از این اتفاقات، دانشمندان هم به این جزیره راه یافتند. یکی از این کاشفان که عضو انجمن زمینشناسی فرانسه بود به این جزیره آمد و به علت پیدایش آن در جولای، نام Giulia را بر آن نهاد. خلاصه اینکه، جزیره به مقصدی جدید برای گردشگران بسیاری تبدیل شده بود، ازجمله Sir Walter Scott (رماننویس، شاعر و تاریخدان اسکاتلندی)، بعلاوه اسپانیاییها عنوان میکردند که بسیار علاقهمند به گذران وقت در این جزیره و حتی ساختن یک تفرجگاه با تمامی امکانات در آن هستند. در ژانویه ۱۸۳۲، جزیره در میان امواج اقیانوس ناپدید شد و تنها یک تپهی کوچک از آن باقی ماند. در حدود ۱۵۰ سال پس از این واقعه، گزارش شد که مجددا جزیره سر از آب بیرون آورده و ظاهر شده است؛ اما در سال ۱۹۸۶، این جزیره هدف موشک خلبانان آمریکایی قرار گرفت که در مسیرشان به سمت لیبی آن را با یک زیردریایی اشتباه گرفتند. گزارشهای در سالهای اخیر حاکی از آن است که بهاحتمالزیاد مجددا جزیره پدیدار شده است و این بار ایتالیاییها در پی حفظ آن هستند و در سال ۲۰۰۲ غواصانشان یک پرچم با نشانههای این کشور را بر روی یک تپهی کوچک قرار دادهاند و میگویند که جزیره بازگشته است.
قلعه Charlesbourg-Royal
در سال ۱۵۴۱، ژاک کارتیه (jacques cartier) دریانورد فرانسوی، برای سومین و آخرین بار به سمت کانادا حرکت کرد. او به دنبال پادشاهی ساگونه (saguenay) - امروزه شهرکی در استان کبک است- بود، سرزمینی مملو از ثروت و راهی آسان برای رسیدن به آسیا. او در مورد این سرزمین از یکی از روسای ایروکوبیها به نام Donnacona و ۲ پسرش (که در دومین سفر، آنها را گروگان گرفت) شنیده بود. بهاحتمالزیاد ساگونه ساختهی ذهن این پادشاه و ۲ پسرش بود، اما کارتیه و پادشاه فرانسه در کار خود مصمم بودند، پس کارتیه برای یک قلمرو پادشاهی جدید به کانادا بازگشت و قلعه Charlesbourg-Royal را در محلی که Riviere du Cap-Rovge و رودخانه St-Lawerenca به هم میرسیدند بنا نهاد. قلعه Charlesbourg-Royal شامل دو قلعهی جداگانه بود، یکی در ارتفاع کم در محلی که کشتیها پهلو میگرفتند و دیگری در محلی بلندتر بهمنظور اینکه نیروهای کارتیه بتوانند از آنجا بر تمام سرزمین اشراف داشته باشند.
اما این قلعه نمیتوانست از کارتیه و مهاجران در مقابل سرمای بیرحم سالهای ۱۵۴۱-۱۵۴۲ محافظت کند، در این شرایط مهاجران از بیماری اسکوربوت رنج میبردند و نیروهای کارتیه با مردم محلی درگیرشده بودند. در این اوضاع نابهسامان، کارتیه در ژانویه سال ۱۵۴۲ به همراه جواهرات و طلاهایی که در سرزمینهای اطراف کشف کرده بود، به فرانسه بازگشت. در راه بازگشت با Sieur de Roberval مواجه شد، شخصی که برای دریافت مالیات به قلعه فرستاده شده بود. او از کارتیه خواست که به همراهش به کانادا بازگردد، اما کارتیه نپذیرفت و به فرانسه بازگشت. پسازآن Roberval و مهاجرانی که جان سالم به در برده بودند، در سال ۱۸۴۳ قلعه را ترک کردند. فرانسویها نیز برای بیش از ۶۰ سال دیگر هیچ تلاشی برای سکونت در کانادا انجام ندادند. زمانی که کارتیه به فرانسه بازگشت، دریافت که طلاها و جواهراتی که با خود آورده است در واقع کریستالهای کوارتز و آهن پیریت (معروف به طلای احمقها) هستند و کاملا بیارزش. کارتر دیگر هیچ سفری را فرماندهی نکرد. امروزه در محل اولیه این قلعه یک پلاک برای بزرگداشت آن وجود دارد. منبع: