سفرنامه ماجراجویانه به هند (قسمت اول)
هند یکی زیباترین مقاصد گردشگری آسیا است. آقای بهرام روشنضمیر بههمراه همسرشان پروانه شامخی در این مقاله از سفر خود به کشور زیبای هند میگویند. همراه کجارو باشید تا از زبان بهرام روشن ضمیر این سفرنامه جذاب را بخوانیم.
مقالههای مرتبط:
سفر بدون تور!
از مدتها پیش قصد سفر به هند داشتیم و تصمیم گرفتیم این سفر را بدون تور انجام دهیم. با کمک یکی از آژانسها به تهیه بلیط هواپیمای نسبتا ارزان و غیرمستقیم از تهران به دهلی، جیپور به گوا و گوا به تهران و ویزای هند اقدام کردیم و باقی برنامهریزیها را خودمان انجام دادیم. برای تهیه ویزای هند بهتر است از طریق آژانسها اقدام شود چون در کارگزاری سفارت هند (واقع در خیابان بهشتی) کار آژانسها و عاملها را بسیار سریع و ساده انجام میدهند. هرچند هزینه بیشتری هم باید پرداخت شود.
هند دومین کشور پرجمعیت جهان با ۱.۳ میلیارد نفر جمعیت است که با توجه به وسعت کمتر آن نسبت به چین، باید آنرا پرتراکمترین کشور جهان دانست. این کشور کهن و باستانی خاستگاه تمدنها و دینهای بسیار مهم جهان بوده ولی در بیشتر زمانها از وحدت ملی و سیاسی برخوردار نبوده است. نام جهانی این کشور (هند یا ایندیا) نامی است که ایرانیان در دوره هخامنشی بر آن گذاشتهاند (برآمده از رودخانه سند) وگرنه خودشان کشور خود را «بهارات» مینامند. حدود ۷۰۰ سال مسلمانان فارسیزبان در این کشور حکومت میکردند و زبان فارسی، زبان درباری و میانجی در شمال این کشور بود. سپس هند، استعمار انگلیس را به چشم دید و زبان انگلیسی و همچنین زبان هندی جای زبان فارسی را گرفتند. هند نهایتا با رهبری گاندی و نهرو به استقلال رسید و از آن زمان یک جمهوری دموکراتیک و پارلمانی دارد که در زمینه داخلی ثبات و استواری خوبی از خود نشان داده و در زمینه خارجی هم جنگهای سختی را با همسایگان خود پاکستان و چین از سر گذرانده است. اقتصاد هند در ۳۰ سال گذشته بهشدت رو به رشد بوده و همین باعث شده طبقه متوسط هند، در این کشور که بهشدت از شکاف طبقاتی اشراف و تهیدستان رجور بوده، پا گرفته است. با اینحال هنوز هم وضعیت رفاه، بهداشت و آموزش و استانداردهای زندگی در این کشور اصلا مناسب نیست و رتبه هند در جدول جهانی بسیار نازل است که مهمترین دلیلش را باید جمعیت بیش از اندازه آن دانست. شهرهای دهلی و بمبئی هرکدام حدود ۲۰ میلیون و کلکته و چند شهر دیگر بالای ۱۰ میلیون جمعیت دارند. هنوز نظام طبقاتی و کاستی در این کشور وجود دارد و بیش از صد میلیون انسان (نجسها) در تبعیض به سر میبرند.
مسیر سفر
در این سفرنامه شرح سفر ما و مشکلات و چالشهای فراوانی که باعث شد یک سفر معمولی، تا اندازهای ماجراجویانه شود، خواهد آمد. در این سفرِ دو هفتهای ما شهرهای دهلی، آگرا، فاتحپور سیکری، جیپور و گوا را بازدید کردید و با گذر از ۶ فرودگاه و طی یک مسیر با قطار و یک مسیر با سواری، نهایتا به کشور بازگشتیم.
مسیر حرکت ما در این سفر را میبینید. خط سرخ سفر هوایی، خط آبی ریلی و خط سبز جادهای را نشان میدهد.
سفر به دهلی
سفر ما روز ۱۸ اسفند با پرواز از فرودگاه امام به مقصد شارجه در ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر با نخستین چالش آغاز شد.(روز اول) در صدور بلیط همسر من یک ایراد نسبتا مهم پیش آمده بود که از چشم ما دور مانده بود و آن اینکه بهجای نام خانوادگی، «نام پدر» خورده بود که این به سنت اماراتیها برمیگردد که پس از نام شخص، نام پدر را مینویسند. اگرچه در تهران مشکلی ایجاد نشد ولی استرس اینکه در سه پرواز بعدی که خارج از کشور هستیم مشکلی پیش بیاید تا آخر سفر با ما بود که خوشبختانه جز همان کارمند ایرانی در تهران، هیچکس به تطبیق گذرنامه و بلیط نپرداخت. هواپیمایی ایرعربیا یک هواپیمایی کمهزینه (Low Cost) است که پروازهای خود را به مبدا یا مقصد شارجه انجام میدهد. غذا در این هواپیمایی اختیاری است و ما با اینکه آنرا بهصورت آنلاین رزرو کرده بودیم ولی متوجه شدیم که خبری از ناهار نیست. پس از دو ساعت به فرودگاه شارجه رسیدیم. فرودگاه شارجه شباهتی به فرودگاه بسیار مدرن و بزرگ دوبی ندارد. فرودگاهی متوسط ولی بسیار شلوغ است که در بخش ترانزیت پروازهای خارجی آن نهتنها همه صندلیها همیشه پر است که دهها نفر روی همه سطوح زمین دراز کشیده یا خوابیدهاند (با پتو و گاهی تشک!).
شارجه شهری بیشتر تجاری و کارگری است و قریب به اتفاق مسافران فرودگاهی آن نه توریست که کارگرانی از طبقات پایین بودند. چون پرواز ما به سوی دهلی ساعت ۸:۳۰ شب بود، مجبور شدیم چند ساعت را در این فرودگاه پرتراکم سپری کنیم. برخلاف مسیر تهران – شارجه که هواپیما کمتر از نصف ظرفیت مسافرگرفته بود، در مسیر شارجه – دهلی هواپیما کاملا پر شد و تا جایی که ما دیدیم تنها دو ایرانی دیگر وجود داشتند که یکی تاجر و تنها یکی توریست بود و بقیه همه کارگران هندی بودند که شاید برای تعطیلات (جشن هولی) به کشور خود برمیگشتند. ارتباط ما با تاجر ایرانی همان و محبت او در رساندن ما در دهلی از فرودگاه ایندیرا گاندی در دهلی تا هتل همان. خواهر این دوست ما مانند هزاران ایرانی دیگر در هند دانشگاه میرود. با توجه به تجربیاتمان از سفرهای پیشین، انتخاب هتل در قلب و مرکز شهر جزو اصول اساسی و همیشگی ماست. به همین دلیل برای دهلی، هتل خود را در منطقه بهارگنج (نامهای فارسی در هند فراواناند) انتخاب کرده بودیم. یک هتل چهار ستاره (البته در استاندارد هندی!) به نام پرل (Pearl) که هیچ ویژگی خاصی نداشت و تا حدودی قابلتحمل بود. چون ساعت ۲ نیمه شب به وقت محلی به هتل رسیده بودیم، جز کثیفی خیابانهای محله چیزی دیگری توجهمان را جلب نکرد. تا اینکه صبح روز دوم سفر به هنگام صرف صبحانه روی پشتبام هتل به واقعیت دیگری از هند به نام آلودگی صوتی برخوردیم.
فرودگاه بزرگ و زیبای دهلی
بهشکل مختصر و مفید باید بگویم که در سفری که به تایلند داشتیم، در عرض ۸ روز حتی یک بار صدای بوق ماشین نشنیدیم و در سفر دو هفتهای خود به هند، حتی یک لحظه صدای بوق قطع نمیشد و این ویژگی، هیچ انحصاری به شهر یا منطقهای خاص نداشت. پس از صرف صبحانه نه چندان دلچسب هتل (که بعدا در ۴ هتل دیگر هم تکرار شد)، نقشه بهدست به راه افتادیم تا به کونات پلیس (Conaght Place) برویم تا هم از آثار دهلینو و هم بازار آنجا دیدن کنیم. که با چالش بزرگی روبهرو شدیم.
اتفاقهای جالب دهلی
(روز دوم) ماجرا از آنجا آغاز شد که یک جوان هندی خوشصحبت به ما نزدیک شد و ملیت ما را پرسید و خوش و بش کرد و با ما همقدم شد. و سپس قویا پیشنهاد کرد که مسیر نسبتا کوتاه تا کونات را -با این بهانه که برای همسرم ناامن است- پیاده نرویم بلکه با هزینهای بسیار کم (۲۰ روپیه = ۱۲۰۰ تومان) توکتوک بگیریم. این در حالی بود که ما در روز پیادهروی میکردیم و بعدا چند بار در تاریکی شب همان مسیر را بیهیچ مشکلی طی کردیم. ولی به ما حق بدهید که در نخستین روز سفر در کشوری غریب، این توصیه را به گوش گرفتیم. وقتی به او گفتیم که ما پول هندی نداریم، گفت راننده در طول مسیر شما را به مراکز راهنمایی توریستی میبرد تا هم پول چنج کنید و هم اطلاعات بگیرید. حرفش با توجه به تجربیات ما در سفرهای قبلی که مراکز توریستی غیرایرانی در کشورهای تایلند و ترکیه، منصفانه و عادلانه معامله میکنند، منطقی به نظر آمد و ما پذیرفتیم. او ما را به سوی یک راننده توکتوک هدایت کرد و با ایفای نقشی در حد سینمای بالیوود به او تاکید کرد که از ما فقط ۲۰ روپیه بگیرد! بدین ترتیب ما به دومین حلقه از زنجیرهی این سیاهبازی رسیدیم. راننده ما را جلوی یک مرکز توریستی پیاده کرد. مسئول مربوطه پس از مسلمان معرفی کردن خود و اینکه فامیلی در بابل ایران دارد، پس از گرفتن نیم ساعت از وقت ما دلار را به قیمت ۶۶ روپیه (که بد نبود) تعویض کرد و برای بلیط راهآهن دهلی- آگرا و آگرا – جیپور هزینه ۱۵۰ دلاری را برای دو نفر پیشنهاد داد که ما نپذیرفتیم و برگشتیم به داخل توکتوک.
مسجد جامع دهلی در یک عصر بارانی
در اینجا فاز دوم عملیات آغاز شد. راننده بهجای اینکه ما را به مقصد برساند با کلی اصرار جلوی یک مرکز توریستی دیگر ایستاد و گفت این یکی منصف است. این دومی برای بلیط دو سفر قطار، قیمت ۱۱۰ دلاری داد و ما هم به این شرط که قطار اکسپرس (به زبان هندی: شتابدی) باشد و دو ساعته به مقصد برسد، پذیرفتیم. بهویژه نکته مهم برای ما این بود که روز ۱۳ مارس که مصادف با جشن هولی (جشنواره رنگها) در شمال هند است، در جیپور باشیم. یعنی صبح حرکت کنیم و دو ساعته به مقصد برسیم. چون بخش هیجانانگیز این جشن که پاشیدن رنگ به یکدیگر است تا ظهر به پایان میرسد. از آنجا بیرون آمده با راننده تسویه کرده و به گشتوگذار پرداختیم تا رزرو بلیط قطار تمام شود ولی پس از تحویل گرفتن رسید بلیط متوجه شدیم که قطارهای مربوطه نه ۲ ساعته که ۴ ساعتهاند. ما اعتراض کردیم و مسئول آژانس با انواع و اقسام دروغها و فریبها ما را راضی کرد که این قطار سریعترین و بهترین قطار هند است و مراسم هولی هم تا ظهر تمام نمیشود و تا عصر ادامه دارد و ما هم اشتباه کرده و راضی شدیم. اینکه شب جشن هولی را در آگرا بودیم (که بهترین جا برای این جشن نیست) و روز جشن را بیشتر در قطار بودیم، بسیار متاثرکننده بود ولی ظاهرا چارهای نبود. در ادامه تصمیم گرفتیم با مترو به دهلی قدیم (Old Delhi) برویم تا هم از بازار سنتی دهلی قدیم (چانتیچاک) دیدن کنیم و از پارچههای زیبا و معروف هندی بخریم و هم از بناهای مهم دهلی قدیم مانند مسجد جامع و قلعه سرخ (Red Fort) بازدید کنیم. نقشه مترو دهلی را نداشتیم ولی اگر هند به نسبت دیگر مقاصد توریستی در آسیا، یک نکته مهم داشته باشد، بیشک انگلیسیدانی اکثریت قریب به اتفاق مردم (از گداها تا مسئولان اداری) است. بارها منظره انگلیسی صحبت کردن خود هندیها با یکدیگر، حتی انگلیسی صحبت کردن والدین هندی با فرزند کوچک خود را دیدیم. همچنین بیشتر روزنامههایی که در دست مردم دیده میشود، انگلیسیزبان است.
قلعه سرخ دهلی
در ایستگاههای مترو هند تدابیر شدید امنیتی در حد گارد پرواز فرودگاه جریان دارد و تصور اینکه هر روز برای ورود چندین باره به ایستگاههای مترو مردم دقایق طولانی در صف بازرسی بدنی بایستند، واقعا دشوار است! بلیط مترو هم نسبت به ایران گران است و مسافر هنگام خرید باید مقصد خود را به فروشنده بلیط بگوید تا ژتون او بهاندازه کافی شارژ شود (۲۰ تا ۴۰ روپیه). به هنگام خروج در ایستگاه مقصد، مسافر باید ژتون خود را به داخل گیت خروجی بیندازد تا در صورت تایید (کافی بودن شارژ) گیت باز شود. وگرنه باید مابهالتفاوت را بپردازد. شلوغی مترو چیزی در حد همان مترو تهران خودمان در ساعات اوج است و پدیده هول دادن و خارج از صف وارد شدن به مراتب بدتر از ایران مشاهده میشود. با این تفاوت بزرگ که خشونتی در آن نیست و اگر کسی دیگری را هل بدهد و کنار بزند، او به واکنش تند یا پرخاش و توهین دست نمیزند و کنار میکشد. خود ما هم با اینکه توریست بودیم چندین بار به کنار پرتاب شده ولی لحظاتی بعد با لبخند آن هندی مواجه شدیم. حتی در همین مترو شلوغ و اعصابخردکن یک دوست هندی پیدا کردیم که بسیار کمکمان کرد. نکته دیگر که توی ذوق هر خارجی در هند میزند، زیرساختهای شهری بسیار ابتدایی و بیسامان است. سیمکشی برق چهرهای زشت و بدترکیب به سیمای شهری داده و برق در هند مدام قطع و وصل میشود (حتی در فرودگاه). و پدیدههایی مانند پیادهرو به آن مفهومی که انتظار داریم وجود خارجی ندارد و چیزی به نام پل عابر پیاده برای گذر از خیابان اصلا ناشناخته است. همچنین با توجه به سیستم انگلیسی (رانندگی از سمت چپ) هنگام عبور از خیابان باید بسیار مراقب بود تا برخلاف عادت، نخست بهسمت راست و سپس بهسمت چپ نگاه کرد! پدیدههایی مانند خیابانخوابی و عدم رعایت بهداشت در شهرهای هند کلیشهایتر از آنند که نیازی به تکرار آن باشد. ولی نکته مهم آن است که اگر رابطه خوبی با حیوانات بهویژه سگ ندارید، در کل سفر به هند به شما توصیه نمیشود. چون قدم به قدم در خیابانها با سگ برخورد میکنید و حق برخورد خشن با هیچ حیوانی را هم در هند ندارید.
قلعه سرخ دهلی
در ایستگاه مترو چانتیچاک پیاده شده و پس از مسافتی به بازار رسیدیم و پس از چند ساعت خرید به مسجد جامع دهلی رسیدیم که باران سیلآسا غافلگیرمان کرد. چون هوا در این فصل (زمستان) در شمال هند، بهاری است ما بدون هیچ لباسی که مناسب باران باشد بیرون رفته بودیم و در آن باران حسابی خیس شدیم. اوج ماجرا آنجا بود که برای ورود به مسجد جامع (Jama Masjid) پس از تهیه بلیط ۳۰۰ روپیهای (ورودیه مکانها در هند برای خارجیها گران است) بدون کفش وارد صحن بزرگ و سرباز مسجد شدیم و خیسِ آب به بازدید و گرفتن عکس پرداختیم که در نوع خود تجربه جالبی بود. مسجد جامع هند یا مسجد جهاننما از آثار مهم دوره شاهجهان امپراتور گورکانی (مغولی) هند است که ایرانیان را کاملا به یاد میدان نقش جهان اصفهان میاندازد. عمده بناهای دوره او در دهلی و آگرا اندکی پس از پایان یافتن شاهکارهای دوره شاه عباس بزرگ در اصفهان، ساخته شدند و بهکارگیری سبک معماری ایرانی در این آثار کاملا هویدا و چربش قابل ملاحظهای بر اِلِمانهای هندی دارد. ما سپس پیاده به سوی قلعه سرخ دهلی رفتیم. قلعه سرخ (Red Fort) یا به زبان هندی – اردو «لعل قِلعَه» تختگاهِ شاهان گورکانی هند از شاهجهان به بعد است. پیش از شاهجهان، آگرا پایتخت آنان بود. نام سرخ به این جهت به آن گفته شده که نمای خارجی دیوارها از ماسهسنگ به رنگ سرخ ساخته شده است. دورتادور این بنای عظیم را خندقی دربر گرفته که زمانی پر از آب بوده است. ورودیه برای این بنا هم ۵۰۰ روپیه است. قلعه سرخ واپسین سنگر هند سلطنتی در برابر استعمار انگلیس بود که در ۱۸۵۷ شکست خورد و سربازان انگلیسی آنرا اشغال کرده و خزانه افسانهای آنرا به تاراج دادند، در نتیجه امروز آثار گرانبهایی چون الماس کوه نور در لندن قرار دارد. قلعه سرخ دهلی همه ساله در روز استقلال هند (۱۵ اوت) محل اجتماع مردمی و سخنرانی نخستوزیر هند است و نمادی است برای هند کهن و مدرن.
معبد جینی روبهروی قلعه سرخ دهلی
سپس یکی از دوچرخهداران (دوچرخه متصل به درشکه) دهلی به ما پیشنهاد داد تا در ازای ۱۰۰ روپیه ما را به جایی ببرد که بتوانیم کل دهلی قدیم را بهصورت پانوراما ببینیم. اگر علاقهمند به دیدن معبدهای جِینی و سیکی در دهلی هستید هم این مکانها در نزدیکی قلعه سرخ در خیابان چانتیچاک، روبهروی دروازه قلعه سرخ، قابل دسترسیاند. (معبد سریدیگامبار آیین جینی۱۲ تا ۶ بعد از ظهر برای عبادت، تعطیل است) جایی که رفتیم پشت بام بازارچه ادویه دهلی بود. در آنجا به خرید ادویه هندی هم پرداختیم و با گشت و گذاری دوباره در بازارهای دهلی قدیم، به رستوران کریم (صد متری قلعه سرخ) برگشتیم که تعریف غذاهای آنرا شنیده بودیم. همین جا بگویم که برخلاف آنچه در سفرنامهها خوانده بودیم که برخی از هموطنان حتی توصیه به آوردن غذا از ایران کرده بودند، در طول دو هفته ما هیچ مشکلی در خورد و خوراک نداشتیم. نام غذاها در هند اکثرا فارسی است و به گوش ما آشنا: پنیر، نان، پلو، گوشت، مرغ، کوفته، بادام، قیمه، قرمه، سیخ، کباب، شامی ... (با کمی تفاوت مثلا به سیبزمینی میگویند آلو). ذایقه آنان هم نه کاملا مانند ما ولی به نسبت کشورهایی چون تایلند یا حتی ترکیه، به ما نزدیک است. با این اختلاف که بهدلیل گیاهخوار بودن اکثریت مردم هند یعنی پیروان مذهب هندو و جینی، همیشه دو منو وجود دارد. یکی گیاهخواری و دیگری ناگیاهخواری. تندی غذاها هم واقعا در آن حدی که تصور میکردیم نبود. به طوریکه همسر من که یک فلفلخور حرفهای است مدام از گارسنها تفاضا میکرد که سس و ادویه تند بیاورند. پس از خوردن شام در این رستوران با صرف ۵۰ روپیه خود را به مترو رساندیم و پس از یک ایستگاه به دهلی نو (New Delhi) رسیدیم. این ایستگاه نزدیکترین ایستگاه به هتل ما در محله بهارگنج بود ولی مشکل اینجا بود که خط راه آهن دهلی نو مسیر ارتباطی مترو با محله بهارگنج را قطع کرده و برای رفتن به آنجا باید به داخل کوریدور هوایی ایستگاه بزرگراه آهن دهلی نو میرفتیم که معلوم نبود به چه دلیل بسته بود! بعد از کلی بالا و پایین کردن بلاخره توانستیم به آن سو برویم. و پیاده به هتل برسیم. هیچگونه ناامنی هم نه در این شب و نه در شبها و روزهای دیگر چه در دهلی و چه در شهرهای دیگر هند ندیدیم و به گردشگران آینده هند هم توصیه میکنیم به جهت ترس از ناامنی اسیر دام طمعکاران نشوند و هزینه زیادی نکنند. بدین ترتیب یک روز پرماجرا که شاید یکی از پربارترین و بهترین روزهای سفر ما بود به پایان رسید.
منوی غذای رستوران کریم. به نامهای آشنای غذاها دقت کنید.
همزیستی مسالمتآمیز بیخانمانها و سگها در دهلی
دیدنیهای مدرن و تاریخی دهلی
روز سوم سفر یکی از پرچالشترین روزها بود. در آغاز صبح با کمی تحقیق اینترنتی متوجه شدیم که قیمت واقعی بلیط قطاری که خریدهایم بسیار کمتر از آنچه پرداختیم است و دیگر آنکه ما کل ساعتهای جشن هولی را در قطار مسیر آگرا – جیپور خواهیم بود. پس از صحبت با هتل مطمئن شدیم که بهنوعی سرمان کلاه رفته است. ولی مسئول بخش تور هتل گفت که این مسئله در هند طبیعی است و شما نخواهید توانست پولتان را پسبگیرید و چیزی را ثابت کنید. با اینحال من به قصد پسگرفتن پول به مرکز توریستی Incredible India در خیابان پنجکویان نزدیک ایستگاه مترو آشرَم (Ashram) رفتم. پس از حدود نیم ساعت بحث به او ثابت کردم که چندین دروغ گفته و قیمتها را خیلی تند حساب کرده و او هم با اینکه نپذیرفت ولی با کسر ۱۷ درصد جریمه کنسلی، بلیط ما را کنسل کرد و پول را پسداد و سپس با اطمینان خاطر گفت حالا بروید ببینم از کجا بلیط گیر میآورید. من با خوشحالی به هتل برگشتم ولی پس از صحبت با هتل مبنی بر اینکه برای گرفتن بلیط قطار به فاصله ۲۴ ساعت دیر شده و بهدلیل جشن هولی همه صندلیها پر است و پس از شنیدن پیشنهاد ۱۱ هزار روپیهای برای کرایه سواری، خوشحالی ما به غم و هراس تبدیل شد. ما به هرحال هرطوری بود باید فردا خودمان را به آگرا میرساندیم ولی چطور؟
همسرم با قاطعیت پیشنهاد گران سواری را رد کرد و ما به سوی بازدید معبد بزرگ آکشاردهام دهلی رفتیم. سوار مترو شدیم و با تعویض یک خط با کمک یک هندی خوشتیپ که با همسر و فرزند کوچکش به همان معبد میرفت به آنجا رسیدیم. همین جا بگویم که ارتباط ما با این شخص اینطور پیش آمد که ما بیخیال روی صندلی مترو نشسته بودیم که یک فرد جوان به من گفت "بلند شو تا همسرم بنشیند." من البته که بیهیچ بحثی بلند شدم و جایم را به خانم هندی دادم. ولی برایم جالب آمد. چون در ایران اصولا خود فرد نشسته باید پیشقدم شود و اگر هم کسی چنین جراتی کند که به شخص نشسته بگوید بلند شو، باید در جملهای بسیار محترمانه بگوید. ولی در هند، بارها دیدیم که هندیها خیلی راحت انگار با برادر خودشان صحبت میکنند بیتعارف درخواست میکنند و همیشه هم بیهیچ بحثی درخواست پذیرفته میشود. در مترو، در رانندگی خیابان و در همهجا همه هندیها هرچه از هم میخواهند پاسخ مثبت میشنوند. انگار همه با هم آشنا هستند و هیچکس غریبه نیست. کمکم باب صحبت میان ما و آنها باز شد و هم بهسادگی به معبد رسیدیم و هم درباره بلیط قطار آگرا صحبت کردیم و او پیشنهاد کرد که شخصا به ایستگاه قطار دهلی نو برویم و همان جا بلیط بگیریم. اما معبد آکشاردهام.
معبد باشکوه آکشاردهام
آکشاردهام یعنی خانهی خدا. و منظور از آن معبد فرقهی هندویی سوامینارایان است. سوامینارایان یک فیلسوف- پیامبر هندی است که در اواخر سده ۱۸ و اوایل سده ۱۹ در شمال هند ظهور کرد و نقشی همانند بودا و مسیح را ایفا کرد و روایتهای فراوانی از معجزات او وجود دارد. او نسخهای مرتب و فلسفی از هندوییسم را متناسب با زمانه طراحی کرد که البته همانند همه ادیان و مذاهب دیگری که در هند پا گرفتند یا از خارج به هند وارد شدند (آیین بودا، جینیسم، سیکیسم، مسیحیت، اسلام)، عملا در جذب اکثریت مردم ناکام ماند. با اینحال اقلیتی بسیار مومن یافت که در سراسر هند معبدهایی باشکوه ساختند. دلیل پربازدیدی این بنا نه جاذبه این فرقه، که شکوه و عظمت این بناست. و برای ما هم بسیار جالب بود که هند به معماری و هنر چند هزارساله خود دلخوش نکرده و امروز در سده ۲۱ هم قادر به تولید هنری به این بزرگی و با این ظرافت است که بتواند هزاران نفر گردشگر خارجی و هندی را روزانه جذب کند. در یک محوطه بسیار بزرگ، در وسط باغ و چندین ساختمان زیبا و در کنار یک آبنمای بزرگ که هر شب نمایش موزیکال هم دارد، مجسمهای بزرگ از سوامینارایان نصب شده و پشت آن یک معبد زیبا و عظیم از ماسهسنگ سرخ قرار دارد ولی اوج هنر در درون آن نهفته است. جایی که از سنگهای یکتکهی مرمر، حجاریهایی شگفتانگیز کار شده و بتِ سوامینارایان از طلا هم در میان آن قرار گرفته است. سبک معماری آکشاردهام هندی خالص است و کمترین تاثیر را از دوره اسلامی گرفته و تلاش کرده باستانگرا باشد. این مهمترین بنای کنونی دهلی را نه دولت که بخش خصوصی یعنی پیروان همین فرقه با سرمایه و کار داوطلبانه خودشان ساختهاند و ورودیه آن هم رایگان است. ولی پیشنهاد میشود که حتما پس از ورود به تماشای برنامه آن که بلیط ۱۷۰ روپیهای دارد هم بنشینید.
مجسمه طلایی از سوامینارایان در آکشاردهام دهلی
برنامه سه بخش دارد. بخش نخست بازدید از اتاقکهای فراوانی است که مراحل گوناگون زندگی و فلسفه سوامینارایان را بهصورت مجسمههای متحرک و پخش صوت (به دو زبان هندی و انگلیسی) در بر دارد. بخش دوم، فیلمی از زندگی سوامینارایان در پردهای بسیار بزرگ پخش میشود. و بخش سوم نه به سوامینارایان که به تاریخ و فرهنگ پرافتخار هند میپردازد. بازدیدکنندگان وارد یک قایق میشوند و قایق روی آب حرکت کرده و در طول مسیر در دو سمت رودخانه تندیس بزرگان هند از دوره باستان تاکنون همراه با توضیحات را میبیند و میشنود. در کل، پس از بازدید این بنا، به هند بهعنوان یک تمدن باستانی، آفرین گفتیم که هنوز هم میتواند یک اثر هنری بیمانند و تحسینبرانگیز بسازد، آنهم در عرض ۵ سال! و فقط به آثار هنری کهن خود دلخوش نکند. چراکه به نظر نمیرسد دیگر تمدنهای باستانی جهان مانند ایران و یونان و مصر و دیگر کشورهای باستانی اکنون چنین توانی داشته باشند. دیگر اهمیت آکشاردهام این است که در حالی که همه معبدهای بزرگ و باشکوه باستانی آیین هندو (میناکشی آمان، سریرانگاناتا و آنامالایار) در ایالت تامیل نادو در جنوب هند قرار دارند، معبد تازهساز آکشاردهام رکورد بزرگترین معبد هندو را در گینس ثبت کرد. آنهم در شمال هند، در دهلی که عمدتا تحتتاثیر فرهنگ اسلامی هند است.
کل این بنا مملو از حجاریهای شگفتانگیز از سنگهای یکتکه است.
بازدید از آکشاردهام نصف روز زمان میبرد و با توجه به ممنوعیت ورود دوربین و تلفن همراه، همه با آرامش در حال تماشا هستند و نه سلفی گرفتن که این شاید از نکات مثبت این مکان باشد. توصیه میشود در بعد از ظهر به آنجا بروید تا پس از بازدید به نمایش آبنمای موزیکال در ساعت ۷ شب برسید. ما چون زودتر رفتیم پیش از نمایش آنجا را ترک کردیم تا به ایستگاه راه آهن برسیم و بلیط بخریم. در آنجا با یک چالش بزرگ دیگر روبهرو شدیم. دهلی دو ایستگاه راه آهن دارد. یکی با نام دهلینو در همان بهارگنج نزدیک هتل ما بود و دیگری با نام دهلی قدیم در چانتیچاک. پس از ورود به ایستگاه راه آهن دهلینو، با صفهای بسیار دراز پشت گیشهها روبهرو شدیم و پس از چندی چرخیدن متوجه شدیم که تنها بلیطهای همان شب برای قطارهای آماده به حرکت را میشود خرید. تقریبا ناامید شده و چیزی نمانده بود برگردیم که یک نفر به ما گفت یک مرکز کمک به توریستها در طبقه دوم ایستگاه وجود دارد. ما هم سر از پا نشناخته به آنجا رفتیم. سالنی مانند بانک بود و دستگاه نوبتدهی وجود داشت. ما هم نوبت گرفته و مانند دیگر توریستها که اکثرا خارجی بودند نشستیم و به دولت هند آفرین گفتیم که چنین تدبیری برای رفاه حال توریستها اندیشیده. ولی غافل از آنکه پس از ساعت ۶ بعد از ظهر از ۷-۸ باجه، تنها یکی کار میکند. آنهم چطور؟ یک ربع گاهی تا نیم ساعت طول میکشد که مسئول محترم کار یک نفر را راه اندازد.
هرچه اندیشیدیم نفهمیدیم که چطور صادر کردن یک بلیط ممکن است اینقدر طول بکشد؟ در حالی که ۴۰-۵۰ نفر در نوبت پیش از ما بودند، پس از گذشت ۲ ساعت شاید ۱۰ نفر هم بلیط نگرفتند! ما که ناهار هم نخورده بودیم برای شام به بازار کنار ایستگاه رفتیم و در یک کافه شام خوردیم. «باترچیکن» غذای موردعلاقه ما در هند بود که چیزی شبیه به خورش مرغ و آلوی ایرانی بود. ولی در هند باید خودتان علاوه بر خورش، پلو یا نان هم سفارش بدهید. پس از حدود یک ساعت و نیم به ایستگاه برگشتیم و آنچه دیدیم باورکردنی نبود. تنها ۵ شماره دیگر خوانده شده بود! دوباره به خیابان برگشتیم و به خرید پرداختیم و با گذشتن از ساعت ۱۱ فروشگاهها بسته شد و ما ناچار به ایستگاه راه آهن برگشتیم و این دفعه دیدیم که اصلا عدد نوبت جلو نرفته و اصلا متصدی باجه پشت میزش نیست! پرس و جو که کردیم فهمیدیم برای صرف شام رفته است! پس از گذشت نیم ساعت آقا برگشت ولی بهجای رفتن پشت میز به بالکن رفت تا سیگار بکشد! اعتراض توریستهای خارجی هم هیچ تاثیری در او و دیگر پرسنل نداشت. خیلی خونسرد و بدون عصبانیت میگفتند صبر کنید. به نظر من این بیاحترامی بود.
این غذا در واقع فستفود سنتی هندی است. در یک دقیقه آماده میشود و رانندههای موتور و ماشین و دوچرخه پشت راهبندان هم میتوانند آنرا سفارش دهند و با کمترین هزینه بخورند. بهشدت پرانرژی است و اینکه نام و محتویاتش چیست نمیدانم.
اگر قصد کار کردن نداشتند میتوانستند مرکز را پس از ساعت اداری تعطیل کنند. ولی اینکه مرکزی شبانهروزی باشد، ولی به این شکل کار کند، درست نیست و گمان نمیکنم بدترین کارمندان ایرانی اینطور با ارباب رجوع برخورد کنند. متصدی باجه بلآخره پشت میزش برگشت و خیلی با آرامش در حالی که چای مینوشید کار چند نفر دیگر را راه انداخت (هر نفر یک ربع- بیست دقیقه) تا ساعت رسید به ۱۲ شب. بعد دوباره رها کرد و رفت و گفت ادامه کار از ساعت ۱ نیمه شب انجام میشود. همان جا چند توریست دیگر با عصبانیت فرمهایی که پر کرده بودند (در هند برای هر کار روزمرهای باید چند صفحه فرم پر کرد. حتی برای ورود به معبد!!) را پاره کردند و رفتند ولی ما سنگر را رها نکردیم. یعنی پس از ۶ ساعت معطلی و اینکه فردا حتما باید به آگرا میرفتیم نمیگذاشت که رها کنیم. بلآخره ساعت ۱ رسید و چون بیشتر توریستهای بیچاره عطای بلیط قطار را به لقایش بخشیده بودند، پس از نیم ساعت نوبت به ما رسید و پس از یک ربع دو عدد بلیط قطار برای آگرا خریدیم و خدا را شکر که بلیط آگرا به جیپور را نخریدیم! تنها نکته مثبت این بود که قیمت بلیط به مبلغ بسیار نازل ۱۷۰ روپیه (۱۰ هزار تومان) برای هر نفر فروخته شد. حال آنکه ما ۵ هزار روپیه از آن کلاهبردار پس گرفته بودیم! با خستگی مفرط خود را به هتل رساندیم و واپسین شب در دهلی را پشت سر گذاشتیم.
در قسمت بعدی از روزهای بعدی سفر با شما خواهیم گفت. در این سفرنامه همراه کجارو باشید.
دیدگاه