با ایران شناسان؛ آن لمبتون (قسمت دوم- لمبتون به عنوان یک جاسوس)
در پس چهره علمی بسياری از خاورشناسان و ايرانشناسان غربی، يک ماموريت سياسی استعماری نهفته بود. گرچه برای پوشاندن آن تلاش فراوانی میکردند، در نهایت این تاریخ بود که برنده چنین بازیهایی بود. آن كاترين لمبتون كه هنوز هم در غرب و حتی داخل ايران كتابهايش مورد ارجاع قرار میگيرد، خدمتی به دولت متبوع خويش، انگلستان، کرد كه آن روی سكهاش، خيانت به ايران بود و لطمهای تاريخی به ملت ايران زد كه هنوز هم جبران نشده است.
مقدمات شناخت فرهنگ و تمدن ايرانی به وسيله غربيان از دوران آشوب در تاريخ ايران شروع شد؛ يعنی از دورهای كه ضعف در تمام جنبههای زندگی ايرانی راه يافت و فرهنگ خودی در مسير انحطاط قرار گرفت. شرقشناسی و ايرانشناسی، عليرغم ادعای بیطرفی و اتخاذ روشهای نوين علمی و پژوهشی، زاييده يك ضرورت ساده اقتصادی بود، بهعبارتی تحقيقات شرقی از آنجا آغاز شد كه نياز سياسی و تجاری، دول اروپايی را به تربيت افرادی آشنا به زبان، تاريخ و رسوم ممالك شرقی واداشت. پس از آن و بعد از دو جنگ جهانی، توسعه اقتصادی، ديدگاههای تازه در عرصه تجاری، انديشه سرمايهگذاری و روشهای حكومتی جديد هر يك بهطور مجزا سبب شدند دول غربی با توجهی عميقتر به رشتههای شرقشناسی و ايرانشناسی بنگرند.
مقالات مرتبط:
ايرانشناسی بهعنوان مجموعهای از مطالعات علمی و منظم در خصوص وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاريخ ايران توسط اروپاييان بنياد نهاده شد و به همين دليل از همان آغاز معلوم بود كه ايرانشناسی نيز همچون شاخههای ديگر شرقشناسی، جزئی از تمهيدات استعمار برای اعمال سلطه است. در پس چهره علمی بسياری از خاورشناسان و ايرانشناسان غربی، يك ماموريت سياسی استعماری نهفته بود كه گرچه سعی زيادی در پوشاندن آن به كار بستند، اما نوزايی معاصر مشرقزمين با شک و ترديدی بسيار مهمتر و مقدستر از شک دكارتی، آنها را به عرصه نقد و بررسی كشاند.
جستاری در ارتباط ایران با انگلیس با نگرشی به ایرانشناسی
در تاریخ مناسبات خارجی ایران با دول اروپایی، انگلیس از محدود کشورهایی است که از جایگاه دیرینهای برخوردار است. نخستین زمینههای ارتباطی بین دو کشور به قرن هفتم هجری و زمان ارغون خان مغول بر میگردد. اما مصداق واقعی ارتباط مابین دو دولت در سالهای اولیه عصر شاه عباس اول به یک قدرت بزرگ سیاسینظامی و رویارویی آن با دولت عثمانی، بهتدریج زمینه حضور انگلیسیها فراهم شد. اما تاریخ ایرانشناسی در انگلیس و بهطور کلی در زبان انگلیسی به قرن هفدهم میلادی برمیگردد؛ یعنی زمان آغاز روابط سیاسی و تجاری بین دو کشور از طریق فرستادن سفرا و ورود بازرگانان. نخستین آنها آنتونی جنکینسون (A.jenkinson) نام داشت که به ایران آمد و پس از چندی چکیدهای از سفرنامه او انتشار یافت و پس از او افراد دیگری از جمله ریچارد ویلز (R.wils) و ... گزارشهای سفر خود را نگاشتند. شرقشناسان انگلیسی، خواه آنها که در خاک انگلیس سکنی داشتهاند و خواه افرادی که در هند مامور بودهاند، درباره ایران و ادبیات و تاریخ آن تحقیقات و آثار متعدد دارند.
نقش سیاسی لمبتون در ایران
آن كاترين لمبتون كه هنوز هم در غرب و حتی داخل ايران كتابهايش مورد ارجاع قرار میگيرد، خدمتی به دولت متبوع خويش، انگلستان، کرد كه آن روی سكهاش، خيانت به ايران بود. او طراح نظری كودتای 28 مرداد بود كه دستاوردهای ملی شدن صنعت نفت را به باد فنا داد و ايران را بر سر سفره منافع آمريكا و انگليس تقسيم كرد و لطمهای تاريخی به ملت ايران زد كه هنوز هم جبران نشده است.
در برخی از تحولات سیاسی مهم ایران در سده بیست با نام لمبتون مواجه میشویم، چراکه او در رشته وقایعی که به کنارهگیری رضا شاه در ۱۹۴۱ میلادی (۱۳۲۰) منجر شد، نقش مهمی ایفا کرد. تمایلات رضاشاه نسبت به آلمان نازی به اشغال کشور توسط متفقین و جایگزینی پسرش محمدرضاشاه در همان سال انجامید. او در تهیه خبر برای بخش فارسی بی.بی.سی و بخش ویژه گزارشهای مربوط به طمعورزی و فساد رضاشاه کوشید. بعدها بسیاری از ایرانیان او را به دیده عالیجناب خاکستری تشکیلات بریتانیا و حتی یکی از اعضای اینتلیجنت سرویس مینگریستند. او در سال ۱۹۴۳ میلادی (۱۳۲۲) به رتبه صاحب منصب نظام امپراتوری (DBE) نایل آمد.
وی در شهریور ۱۳۲۰ همزمان با تشکیل حزب توده، رئیس ویکتوری هاوس (victory house) یا خانه پیروزی، مرکز تبلیغات سیاسی انگلیسیها در ایران بود که آن را به تقلید از بروان هاوس (Broun hous) یا خانه قهوهای (مرکز تبلیغات سیاسی آلمان هیتلری ) تاسیس کرده بودند. نشریه هفتگی به نام «تفسیر وقایع هفته» نیز زیر نظرلمبتون منتشر میکرد و هدف آن توجیه سیاستهای انگلستان در ایران بود.
اگرچه بعد از خاتمه دوران خدمتش در سفارت بریتانیا در تهران هیچگاه منصب رسمی نداشت، ولی مقامات ایرانی و انگلیسی به کرات در مورد مسائل مربوط به ایران با او مشورت میکردند. با پیشامد بحران آذربایجان هنگام امتناع شوروی از فراخواندن نیروهایش از ایران در سال ۱۹۴۶ میلادی (۱۳۲۴)، وی در مقام نوعی سفیر غیررسمی میان دولتهای ایران و بریتانیا عمل کرد. وی در مورد روابط ایران و انگلیس طرف مشورت مقامات برتیانیا قرار داشت، بهویژه در خلال تلاطم حاصل از اقدام محمد مصدق، نخست وزیر ایران، در سال ۱۹۵۱ میلادی (۱۳۳۰) در ملی کردن منافع نفتی بریتانیا در ایران.
نمونهای از فعاليتهای جاسوسی لمبتون
لمبتون فراتر از وابسته مطبوعاتی، بلكه بهعنوان يک فرد اطلاعاتی كارآزموده توان گرداندن چندين موضوع را بهطور همزمان داشت و با افراد و شخصيتها، احزاب و گروهها، درباريان و حتی افراد «لمپن» در ارتباط بود. عملكرد علمی و عملی وی بين سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۲ نشانگر توانايی اوست. او علاوه بر كار عملی در عرصه ايرانشناسی شناخت قوميت و ايلات و عشاير ايران، فرهنگ ايرانی ـ اسلامی در حد يك استاد دانشگاه به مقام صاحب نظری رسيد. در برخی مسائل نظرياتش اعتبار علمی دارد. خيانتها و جاسوسیهای وی با توجه به همين توانايیها تداوم يافته است و بعيد نيست كه از ابتدا با همين هدف وارد ايران شده و سفرها و ملاقاتهای او بهلحاظ گسترش حوزه نفوذ دولت متبوعش صورت گرفته باشد. تكيه بولارد به توصيههای وی حاكی از توانايیهای انكارناپذير اوست. هنگام اشغال ايران در سال ۱۳۲۰ دولت انگليس با اطلاعاتی كه از فعاليتهای جاسوسی آلمانها در ايران به دست آورده بود، تصميم گرفت از معلومات و تجربيات لمبتون در دستگيری آنها استفاده کند. در سال ۱۳۳۰ اين دوشيزه قسمتی از فعاليتهای سياسی خود را به نام فعاليتهای فرهنگی در مجله انگليسی «رويو آرناتيك» منتشر كرد كه بيشتر مربوط به كوششی است كه وی برای دستگيری «مولر»، جاسوس زبردست آلمانی، در قمصر كاشان به كار برده است. در آن روزها مولر از طرف ماير، جاسوس آلمانی مأمور سفر به نواحی كاشان و انتخاب نقطه امنی برای عمليات خود بود.
مولر ابتدا به كاشان میرود، ولی چون ماندن او در اين شهر ممكن بود موجب سوءظن مأمورين شود با مشورت يكی از تجار مورد اعتماد ماير، قرار شد، برای انجام مأموريت خود به قمصر عزيمت كرده در باغ آن تاجر كاشانی مستقر شود. مولر چون فارسی را خوب میدانست بنا به معرفی آن تاجر و مالك باغ بهعنوان شاگرد به باغبان معرفی شد. مولر در ساختمان كوچكی در انتهای باغ سكونت گزيد و دستگاه فرستنده خود را نيز در همان اتاق مستقر ساخت. انگليسیها فهميده بودند كه دستگاه فرستندهای در حوالی كاشان وجود دارد، ولی آنها نمیدانستند كه اين فرستنده در كدام قسمت از اين شهر مستقر است و چگونه میتوانند به محل اين فرستنده دست يابند. برای كشف اين فرستنده و شناسايی و دستگيری متصدی راهاندازی آن، ميس لمبتون از طرف بولارد مأموريت يافت با سفر به كاشان در كشف محل استقرار اين فرستنده و دستگيری متصدی آلمانی آن اقدام كند. لمبتون مدت يك ماه تمام در اطراف كاشان گردش میكرد. او هر روز كوله بار خود را كه حاوی مقدار زيادی اوراق، يادداشت و عكس بود به كول میكشيد و نقاطی را كه میشناخت زير پا میگذاشت و در مقام تحقيق بود. پس از يك ماه تلاش به اين نتيجه رسيد كه محل استقرار دستگاه فرستنده و مسئول كاراندازی آن در قمصر كاشان قرار دارد. بلافاصله با پای پياده از نياسر راه قمصر را در پيش گرفت. ادامه ماجرا به رودررويی مولر، جاسوس آلمانی و لمبتون انگليسی منجر شد كه جاسوس آلمانی دست و پای لمبتون را بست و فرار كرد. سپس نيروهای ژاندارمری حاضر شده، غائله را ختم كرد و لمبتون به تهران رفت. اين واقعه بسيار جالب و شنيدنی در كتابهای تاريخی نقل شده است كه بهعلت طولانی بودن آن در اينجا ذكر نمیشود. علاقهمندان میتوانند به كتب تاريخی از جمله «زندگی سياسی عبدالحسين هژير» نوشته جعفرنيا يا «روزها و رازها»، خاطرات ناصر امينی، رجوع كنند.
لمبتون و كودتای بيستوهشتم مرداد
در مورد اينكه كودتای بيستوهشتم مرداد، يك كودتای انگليسیامريكایی بود، مدارك غيرقابل انكاری تاكنون بهدست آمده است، ولی جزئيات اين توطئه امپرياليستی و افرادی كه در آن نقش كليدی داشتند، هنوز هم قابل تحقيق است. پرداختن به تمام ابعاد اين توطئه از حوصله اين مقاله خارج است و تنها به اقتضای بحث، به نقش كليدی يكی از عوامل مهم اين توطئه میپردازيم. او كسی نيست جز آن لمبتون، خادم استعمار پير.
جريان ملی شدن صنعت نفت، عليرغم ضعفهايی كه به دليل وجود گرايشهای غيرانقلابی در رهبری جنبش عارض شد، چنان آشوبی در جبهه امپرياليسم و ايادی داخلی آن به پا كرد كه تصور آن برای ايرانشناسان اريستوكراتی مانند آن لمبتون، بیاندازه دشوار بود. آنان ضعف و خودفروختگی برخی رجال دستپرورده خود را به حساب تمام ملت ايران گذاشته بودند، ولی هنگامی كه نهضت ملی به رهبری دكتر مصدق و آيتالله كاشانی شدت گرفت، پی بردند كه شناخت استعماری، يك شناخت تكبعدی و داوریهای كرزنی، يك داوری ماليخوليايی است. لمبتون معتقد بود برای قشر روشنفكر و اقشار حرفهای مانند كارگران كه به اصلاح وضع اجتماعی و اقتصادی ايران میانديشيدند، چارهای جز انتخاب بين يكی از دو وضع مبارزه انقلابی و استبداد سلطنتی نمانده بود. لمبتون طی مقالهای هشدار داد بحران ناشی از بستر اجتماعی ايران، بسيار عميقتر از بحران ناشی از مسئله نفت است و صرفا با رفع بحران نفت نمیتوان آن را برطرف كرد.
به اعتقاد لمبتون، مصدق روابط بين ملت ايران و ملت بريتانيا را تيره و مسموم كرده بود. به نظر وی مصدق توانسته بود با استفاده بهينه از نارضايتی گسترده و با توسل بهنوعی ناسيوناليسم افراطی، يك نهضت منسجم، سازمانيافته و فراگير ايجاد كند و از اينرو معتقد بود با وجود مصدق نمیتوان منافع امپرياليسم انگلستان را در ايران تامين كرد؛ چراكه میدانست مصدق حاضر به مصالحه بر سر منافع ملی ايران نيست. از اينرو تنها راه نجات بريتانيا را از مخمصهای كه بدان گرفتار شده بود، توسل به دخالت پنهانی عليه مصدق و نيز تضعيف موقعيت و بايكوت او میدانست.
لمبتون پس از ارائه اين تحليل، برای اجرای طرح خود، رابين زينر (استاد زبان فارسی دانشگاه آكسفورد و بعدها استاد مذاهب شرقيی) را برای اجرای اين طرحها پيشنهاد كرد. اجرای موفقيتآميز كودتای بيستوهشتم مرداد كه راهنمايیهای زيركانه لمبتون نقش بسزايی در آن داشت، نتايج مصيبتباری برای ايران و حتی جنبشهای آزادیبخش ساير كشورهای جهان سوم در بر داشت. در واقع بايد گفت طراح اصلی اين كودتا خانم لمبتون و مجری آن رابين زينر بود.
همان طور كه اكثر ايرانشناسان، هم از نظر موضوع مطالعه و هم از نظر رهيافت مطالعه، تحت هدايت دولتهای متبوعشان بودهاند و به ميزان موفقيتی كه كسب میكردند، تشويق و تامين میشدند، خانم لمبتون نيز از اين قاعده مستثنی نبوده است. وی در مقدمه كتاب «مالك و زارع» به اين واقعيت اشاره میكند: «اكنون وقت آن رسيده است كه از موسسه پادشاهی امور بينالملل و كميته تحقيق لورهلم كه متحمل مخارج مسافرت من شدهاند، سپاسگزاری کنم.»
خانم لمبتون در اين كتاب، صرفا اطلاعاتی را ارائه میدهد كه باب طبع امپراتوری انگلستان باشند. اين اطلاعات نقاط تفرقه را برمیانگيختند و انگليسیها از اينگونه گزارشها و اطلاعات در مواقع لازم استفاده میكردند. ارائه برخی گزارشها از سوی لمبتون در مورد اختلاف بين ترك و فارس و شهری و ايلی به دولت انگلستان باعث دامن زدن به تفاوتهای قومی، قبيلهای و زبانی از سوی آن كشور میشد و نتيجه آن برای ملت ايران، جز جنگهای داخلی و هلاكت چيز ديگری نبود. همچنين اين نكته كه خانم لمبتون، هيچگاه ايران را مستعمره ندانسته و اين كشور را از فرايندهای استعماری بر كنار مانده میداند، تا حد زيادی بر جهتگيریهای دولت متبوعش در مورد نحوه مداخله در ايران موثر بوده است.
آن كاترين لمبتون به پاس اين تحقيقات و خدمات كليدی برای استعمار، در هفتم دسامبر ۱۹۶۰ میلادی/ هفدهم آذر ۱۳۳۹ به كسب مدال افتخار «سر پرسی سايكس مموريال» نايل آمد.
آن لمبتون حتی تا به امروز نقش عمدهای در سياست خارجی انگلستان در مورد ايران داشته است. نقش سياسی لمبتون در ايران نمیتواند منحصر به دوره اقامت وی در ايران باشد. او در اين دوره، در فاصله شروع تا پايان جنگ جهانی دوم و در سالهای بعد، شناخت قابلتوجهی از اوضاع اجتماعی، سياسی و اقتصادی ايران پيدا كرد و با اين ويژگیها توانست كاملا مورد توجه سياستگزاران كشور متبوعش باشد.
دیدگاه