سفر به مولوسیا؛ ریز کشوری در آمریکا
ریزکشور به کشورهای خیالی، اینترنتی یا واقعی بسیار کوچک گفته میشود که از طرف دولتها و حکومتها به رسمیت شناخته نمیشوند. جمهوری مولوسیا یکی از این ریزکشورها است که مساحت آن ۵/۸ هکتار و در سال ۱۹۷۷ تاسیس شده است. مولوسیا در ابتدا تنها شامل خانه، حیاط و حیاط پشتی رئیسجمهوری آن بود و سه نفر جمعیت داشت. اکنون این ریزکشور توسعه یافته و جاذبههای گردشگری نیز دارد. در ادامه همراه کجارو باشید تا سفری مجازی به این جمهوری خیالی داشته باشیم.
مقاله مرتبط:
مونووی؛ شهری که فقط یک نفر جمعیت دارد
جمهوری مولوسیا (Republic of Molossia) ریزکشوری در نزدیکی دیتون، نوادا است که به رسمیت شناخته نمیشود. مولوسیا در اسم جمهوری است، اما در حقیقت دیکتاتوری نظامی است که کوین باو (Kevin Baugh) آن را اداره میکند. مولوس از کلمه مورو گرفته شده که در زبان اسپانیایی به معنی تپه کوچک صخرهای است. به گفته باو، مولوسیا بارها اشغال شده، اما توانسته در برابر مهاجمان ایستادگی کند. برای ورود به این کشور نیاز به ویزا دارید که خود رئیسجمهوری آن را صادر میکند.
کارمن ماریا ماچادو (Carmen Maria Machado) داستاننویس، منتقد و مقالهنویسی است که آثارش در مجلات و وبسایتهایی از جمله نیویورکر، گرانتا، NPR و VICE منتشر میشود. ماچادو سفری به این جمهوری خیالی داشته و در سایت VICE توضیحاتی از این سفر جالب نوشته است. در ادامه میتوانید سفرنامهی او را از زبان خودش بخوانید:
بهسوی مکانی که وجود ندارد رانندگی میکنم. علت این کار دریافت ایمیلی از طرف رئیسجمهوری مولوسیا است. او مطلبی را که من دربارهی این ریزکشور نوشته بودم خوانده است و از من خواست با او ملاقات کنم. او در ایمیلش نوشته بود:
با خوشحالی شما را همراهی خواهم کرد تا مولوسیا را بگردید و مناظر را به شما نشان میدهم؛ این برای من باعث افتخار خواهد بود. امیدوارم دعوت من را بپذیرید و از کشور فوقالعاده ما دیدن کنید!
با صمیمانهترین احترامات، جناب کوین باو، رئیسجمهوری مولوسیا
دوستانم از من میپرسیدند: «آیا او عقلش را از دست داده؟» اما پاسخی برای سوالشان نداشتم.
یک روز جمعه در ماه سپتامبر، مسیر طولانی برکلی (Berkeley) به سوی سیرا نوادا (Sierra Nevadas) را پیش گرفتم. در بخش شمالی دریاچهی تاهو گردش و به ترافیک منتهی به رنو بهدلیل تعطیلات آخر هفته برخورد کردم. زمانی که به رنو (Reno) رسیدم، شب را در کازینو گذراندم. صبح روز بعد از ويرجينيا سيتی نوادا عبور کردم؛ یک شهر پررونق قديمی با معادن سنگ نقره، جايی که مارک تواين نويسندگیاش را از آنجا آغاز کرد؛ درست خارج از منطقهای خيالی که توسط بونانزا (Bonanza) معروف شد.
مولوسيا در فاصلهای مناسب از صحرا واقع شده است. تابلوی خوشآمدگویی در ابتدای مرز مولوسیا نصب شده است.
جناب کوین باو، رئیسجمهوری مولوسیا در لباس کادیلو از منزلش بیرون آمد؛ او حمایلی سه رنگ از پرچم مولوسیا پوشیده بود که به سردوشی طلا متصل بود. کلاه و عینکآفتابیاش که شبیه به عینک کیم جونگ ایل (Kim Jong Il – رهبر کره شمالی از ۱۹۹۴ تا ۲۰۱۱) است، نصف چهرهی او را پوشانده بود. رئیسجمهوری با اشتیاق به من خوشآمد گفت و دستم را محکم فشرد؛ گویی دیپلماتی هستم که مدتها منتظر او بوده است. سپس از من خواست که هزینهی گمرک را بپردازم. مبلغ را در صندوق فلزی انداختم که به در اتاقک گمرک نصب شده بود. تابلویی هشدار میدهد که خیلی چیزها در جمهوری مولوسیا ممنوع است؛ از جمله سلاح گرم، مهمات، مواد منفجره، گربه ماهی، اسفناج، مبلغان مذهبی و فروشندگان، پیاز، شیرماهی و هر چیزی که مربوط به تگزاس باشد.
این کشور را کاملا گشتم؛ در مقیاس مینیاتوری دارای راه آهن، پارکهای ملی، میدان جنگ و قبرستان بود. هنگام گردش در این ریزکشور، باو در مورد نبردهای مختلف مولوسیا توضیح میدهد: جنگ سگ مرده (The Dead Dog War) و جنگ با Mustachistan (جنگ با ریزکشور موستاچیستان بر سر مالکیت مرزها).
(جنگ سگ مرده واقعهای بود که در آن مرزهای مولوسیا از جانب آمریکاییها تهدید شد. در ۳ ژوئیه ۱۹۹۹ جسد یک سگ مرده بدون اجازه توسط نیروهای آمریکایی در مولوسیا دفن شد که این اقدام از سوی جمهوری مولوسیا بهعنوان تهدید مرزهای این کشور در نظر گرفته شد. در ابتدا دولت مولوسیا تلاش کرد این موضوع را با مذاکره حل کند. اما در نهایت بهدلیل بیتوجهی آمریکاییها نسبت به برداشتن جسد سگ، بین آنها نزاع و درگیری رخ داد که ارتش مولوسیا در این جنگ توانست پیروز شود و جسد سگ از این کشور خارج شد. اکنون در آن مکان، مجسمهی سگی نصب شده که یادآور بیزاری از جنگ و رفتارهای غیرانسانی بشر با همنوعان خویش است. برگرفته از سایت جمهوری مولوسیا)
من با پرتاب یک موشک بادی، در برنامه فضایی مولوسیایی شرکت کردم و موفق شدم عنوان کارآموز فضانوردی و گواهینامه آن را دریافت کنم.
بعد از این تور، جناب باو پاسپورت من را مهر کرد و بهعنوان هدیه، پول مولوسیا، دایرههای کاغذی را که روی تراشههای پوکر چسبانده شدهاند به من داد. یکی از سکهها را نگاه کردم. روی آن نوشته شده بود «تن والورا» (Valora – واحد پول مولوسیا) سکه با تصویر امپراتور نورتون اول و مولوسیان ضرب شده بود؛ شهروند عجیب قرن ۱۹ سان فرانسیسکو که خودش را «امپراتور آمریکا و حامی مکزیک» اعلام کرد و تا زمان مرگش در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار بود، بهترین فردی بود که میتوانستند تصویرش را روی سکهها ضرب کنند.
کوین باو پیش از اینکه رئیسجمهوری مولوسیا باشد، گروهبان بازنشستهی درجه یک ارتش آمریکا بوده که در بخش منابع انسانی گارد ملی نوادا کار میکرد. ظاهرا اعلام باو بهعنوان حاکم عالی حکومتی مستقل، برای شغل نظامیاش مشکلساز بود، اما باعث شد خارج از دسترس رادارهای رسمی آمریکا قرار بگیرد. زمانی که بازدیدکنندگان به این کشور میروند، باو با لباسی شاهانه و رسمی و شخصیتی مهربان ظاهر میشود.
جناب باو در نوجوانیاش (البته آن زمان فقط کوین نامیده میشد) فیلم «موشی که غرید» را دید. آن زمان او و دوستش جیمز در پورتلند، اورگن (Portland, Oregon) زندگی میکردند. کوین باو میگوید: «ما خیلی تحتتاثیر تخیلات فیلم قرار گرفتیم؛ کشور کوچکی که به آمریکا حمله کرد و انتظار داشت شکست بخورد، اما پیروز شد. این ایده برای ما بسیار جالب بود.» مولوسیا ابتدا بهعنوان پادشاهی عالی وولدشتاین (Grand Republic of Vuldstein) شکل گرفت. جیمز بهعنوان پادشاه و باو نخست وزیر بود. مدتی بعد جیمز علاقهاش را به این کشور و پروژه از دست داد، به این ترتیب موقعیت جیمز به باو رسید. پادشاهی عالی وولدشتاین با تنها شهروندش به سراسر دنیا سفر کرد و در دهه ۹۰ میلادی بود که این کشور در نوادا ساکن شد و نام جدید خود را برگزید.
در چند سال گذشته خیلی چیزها در مولوسیا تغییر کرده است. این کشور اکنون جاذبههای زیادی دارد: نظام پستی، کافه و دفتر رئیسجمهوری. وجود مولوسیا به خاطر پول نیست؛ درآمد حاصل از این کار صفر یا بسیار ناچیز است. برای کسب قدرت هم نیست و ارتباطی به تخیلات به سبک امپراتور نورتون ندارد، هر چند باو شاید بهدلیل جذابیت آن اجازه دهد اینگونه فکر کنید. مولوسیا با لباسها و شخصیتهایش و اثر متقابل دنیای واقعی و ساختارهای تخیلی، شبیه اکشن نقشآفرینی آنلاین (Live Action Role Playing) به نظر میرسد که از روح اینترنت ایجاد شده، هر چند قبل از اینترنت هم وجود داشته است.
بهعنوان مثال این کشور از سال ۱۹۸۳ زمانی که کوین باو در خدمت ارتش بود با آلمان غربی در جنگ بینالمللی بوده است. باو به خاطر تمرینات نظامی مجبور بود شب بیدار بماند. او معتقد بود وولدشتاین با بیعدالتی میجنگد. طبق گفتهی باو سالها پس از سقوط آلمان شرقی، تنها بخش باقیمانده جزیره ارنست تلمان بود که جزیرهای واقع در ساحل کوبا است. فیدل کاسترو در سال ۱۹۷۲ این جزیره را به نوان هدیه بخشیده بود و هرگز در هیچ یک از بیانیههای معاهده جنگ سرد به آن اشاره نشده بود.
(جنگ سرد اصطلاحی است که به دورهای از تنشها، کشمکشها و رقابتها در روابط ایالات متحده، شوروی و همپیمانان آنها در طول دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ گفته میشود – ویکیپدیا)
اخیرا مولوسیا مورد هجوم داگلاس واکر (Doug Walker) کمدین/ستاره سریالهای اینترنتی و دوستان وی قرار گرفت. آنها این کشور را زیر سلطه خود گرفتند و نام آن را به کیکاسا تغییر دادند، اما در نهایت مولوسیا به حاکمان حقیقی خود بازگردانده شد.
مولوسیا واقعا وجود دارد. بخشهای مختلف این ریزکشور اختراعات و ابداعات مختلفی را تقلید و اجرا میکنند. خیالی بودن این کشور شبیه به همبازی خیالی یک کودک نیست؛ مولوسیا از این جهت خیالی است که زادهی تخیلات است. مولوسیا مکانی برای جداییطلبها، افراد بدبین و توطئهگر نیست. شاید، تنها شاید بتوان گفت مولوسیا کشوری برای همه ما است.
در طول سفرم از رئیسجمهوری باو راجع به مولوسیا پرسیدم. سعی کردم سوالم مودبانه باشد و تحقیرآمیز به نظر نرسد. آیا باو خودش را از نظر شخصیتی، شبیه به استیون کلبر (Stephen Colbert) میداند که همواره در حال ماجراجویی در مرزهای کاریکاتور و حقیقت است؟ آیا کارش شبیه به نمایش هنرمندانه است؟ آیا این کار سرگرمی او است؟
باو میگوید:
مولوسیا سرگرمی نیست. بهنوعی میتوانم بگویم خود من است. علاقهی من است.
اما چرا ریزکشور؟
باو میگوید:
این، شیوهای برای بیان حاکمیت شخصی، خلاقیت، خیالپردازی و طنز سیاسی است. به این ترتیب میتوانید نگاه زیبایی به دنیای اطرافتان داشته باشید. میتوانید کشورهای مختلف و کارهای آنها را ببینید و بگویید: «من هم میتوانم آن کار را انجام دهم.»
دیدگاه