معنی ضرب المثل فارسی؛ از این ستون به آن ستون فرج است
ستون جدید معنای ضرب المثلها در نظر دارد تا شما را با معنای ضربالمثلهای ایرانی آشنا کند. در این قسمت با ضرب المثل معروف «از این ستون به آن ستون فرج است» آشنا میشویم. با کجارو همراه باشید.
تاریخچه ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است
گویا در زمانهای قدیم شخصی بسیار خسته و گرسنه وارد شهری میشود. او بعد از صرف غذا به استراحت میپردازد. بعد از چند ساعت استراحت قصد خروج از شهر را میکند، اما هوا تاریک شده بود و مجبور میشود شب را در آن شهر سپری کند. از قضا یکی از اهالی آن شهر توسط فردی ناشناس در تاریکی شب کشته میشود. آن مرد مسافر هوای پیادهروی به سرش میزند و به کوچه و خیابانهای شهر میرود. در این هنگام یکی از نگهبانان متوجه حضور مرد مسافر در اطراف محل جرم میشود و او را بلافاصله دستگیر میکند. او را در حالی که مات و مبهوت مانده بود به زندان میبرند.
فردای آن شب فرد متهم را پیش قاضی برده و مورد بازجویی قرار میدهند. وی از خود دفاع میکند و به قاضی میگوید من بیگناهم و چنین کار شیطانی را انجام ندادهام. اما از آنجایی که در هنگام قتل هیچ شاهدی وجود نداشته است مرد مسافر به جرم قتل محکوم میشود. قاضی دستور میدهد فرد مسافر را در مرکز شهر با طناب به ستونی ببندند و اعدام کنند. آن مرد خیلی التماس میکرد گناهکار نیست، اما قاضی به حرفهایش هیچ اعتنایی نکرد. سپس مأمور اجرای حکم در حالی که طناب دار را بر گردن مجرم میانداخت از او خواست که اگر برای آخرین بار حرفی دارد بزند. وی کمی فکر کرد و از مأمور اجرای حکم خواست تا او را به ستون دیگری ببندند. اما او با خواستهاش مخالفت کرد، زیرا میترسید مرد گناهکار فرار کند. اما مرد مسافر به او میگوید که طبق فرهنگ و آداب، شخصی که به اعدام محکوم شده است اگر آخرین خواستهاش آسیبی به کسی نزند باید انجام شود. مأمور اعدام ناچار میشود خواستهی گناهکار را قبول کند و او را به ستون دیگری طناب پیچ میکند.
فرمانروای آن شهر که در حال عبور از آنجا بود ازدحام مردم را دید و به همراهانش دستور داد تا به داخل جمعیت نفوذ کنند و علت را جویا شوند. آنها هم فرمان حاکم را اجرا کرده و متوجه شدند که فردی را به اعدام محکوم کردهاند. نزد پادشاه برگشته و قضیه را برای او تعریف میکنند. فرمانروا نزدیک جلاد میشود و به او میگوید که قاضی حکم جدیدی در مورد این مرد صادر کرده و او بیگناه است. دستانش را باز کنید. در این هنگام که مأمور اجرای حکم دستهای آن مرد مسافر را باز میکرد، حاکم با صدایی رسا به مردم اعلام میکند که قاتل واقعی شب گذشته نزد من آمد و با چشمانی گریان به جرم خود اعتراف کرد و از من خواست تا او را نزد قاضی ببرم و من هم این کار را انجام دادم و درخواست کردم که تا جایی که امکان دارد در صدور حکم او تخفیف قائل شوند.
مرد مسافر به جلاد گفت من که تمام امیدم را از دست داده بودم به خداوند پناه آوردم و از او خواستم که کمک کند. در ذهنم خطور کرد تا برای اتلاف وقت در اجرای حکمم این خواسته را از شما داشته باشم تا اگر خدا بخواهد فرجی شود و در این زمان اندک بیگناهی من اثبات شود.
اين ضربالمثل مواقعی کاربرد دارد که شخص امید خود را از دست داده است و اطرافیانش به وی دلگرمی میدهند و از میخواهند که در این زمان کوتاه برای مشکلش راه حلی بیاندیشد.
دیدگاه