سفر ۴۲۰ میلیون تومانی من به دور دنیا (قسمت دوم)
در این مقاله به ادامه سفرنامه «سفر ۴۲۰ میلیون تومانی من به دور دنیا» خواهیم پرداخت تا با ویژگیهای خاص سفرهای بسیار لوکس بیشتر آشنا شویم. با کجارو همراه باشید.
شاید برای شما خواننده این مقاله کجارو چنین سوالی پیش آمده باشد که چه کسانی به این سفر میروند یا بهتر است بگویم چه کسانی میتوانند به این سفر بروند؟ شاید جواب این سؤال «افراد ثروتمند» باشد، ثروتمند اما نه ثروتمند افسانهای؛ اما بین افراد ثروتمند نیز تفاوت بسیاری وجود دارد، ثروت تعدادی از آنها تکرقمی و برخی دیگر دو و حتی سهرقمی است (بر پایه میلیون دلار). در میان افرادی که در این تور ثبتنام میکنند، میتوان افراد مختلفی را مشاهده کرد. یکی از آنها به شکل خانوادگی تاجر فرش و دیگری کارشناس حوزه آی.تی (IT) در یک شرکت خصوصی بیمه بود. به طور معمول در اینگونه سفرها چند وکیل نیز به چشم میخورد، به طور مثال یکی از آنها وکیل ویژه طلاق و دریافت مهریه بود (در کشورهای غربی در صورت طلاق داراییهای ۲ طرف به صورت نصف به نصف تقسیم میشود و مهم نیست کدام یک از زوجین آن داراییها را فراهم کرده باشند). تعداد بسیار کمی از این افراد با پول به دنیا آمدهاند. در این سفر خانمی را دیدم که به همراه همسر (سابق) خود به تازگی تجارتی در حوزه مخابرات را برای خود شروع کرده و تا پیش از این فقط یک مشاور میانرده در دانشگاه بود. این افراد در بیشتر مواقع مانند افراد ثروتمند لباس نپوشیده بودند، مانند ثروتمندان صحبت نمیکردند و یا مثل آنها به خود مغرور نبودند و بیشتر زمان و زندگی خود را وقف کار و خانواده خود کرده بودند. این افراد همیشه مشغول جتسواری و وقتگذرانی با اعضای گروه داووس (Davos نام یک روستا در سوئیس که سالیانه میزبان معروفترین و بزرگترین مجمع جهانی اقتصاد است و افراد پولدار بسیاری در آن شرکت میکنند) هستند.
«شهر پترزبورگ»
به عبارت دیگر، از لحاظ اجتماعی و اقتصادی معمولاً بیتکلف و بسیار ساده بودند و با خدمه هواپیما مانند یک دوست و نه یک کارمند زیردست رفتار میکردند. هیچکس به دیگری توهین نمیکرد و سعی نمیکرد تا ثابت کند موقعیت بهتری نسبت به دیگران داشته و یا ثروتش از افراد دیگر بالاتر است. در حقیقت لحظاتی در این سفر وجود داشت که من آرزو میکردم که کاش این افراد بلندپروازی بیشتری داشتند و روشنفکرانهتر تفکر میکردند و به دنبال آرزوهای مادی و معنوی بزرگتری بودند.
سفر کردن انواع مختلفی دارد. برخی از سفرها به گونهای است که گردشگر باید زحمت سفر را به جان بخرد؛ یعنی از ناحیه امن و راحت خود خارج شود و به دنبال یک سفر ماجراجویانه برود. برخی از مسافرتها همانند یک دانشگاه واقعی است. در حالت عادی شما مقصد مشخصی را تعیین میکنید، اطلاعات موجود درباره اماکن تاریخی آن را مطالعه میکنید و با شاهکارهای آن آشنا میشوید و در پایان سفر خود با کوله باری از تجربه به سمت شهر و کشور خود برمیگردید. دلیل برخی از سفرها غوطهور شدن در فرهنگ شهر یا کشور مقصد است. شما در ژرفای فرهنگ و ذهنیت مردم آنجا فرو خواهید رفت و سعی میکنید جهان را با دیدی تازه و به شکلی متفاوت بنگرید.
تابلو «بازگشت پسر گمشده»
اما سفر گرانقیمتی که ما رفتیم بیشتر مانند یک تماشاخانه بود. در این سفر ۲۴ روزه شما تشویق میشوید تا از دنیای جدید و عجیب اطراف خود نهایت لذت را ببرید و هدف اصلی آن زیبایی شناختی است. افراد حاضر در این تور به واسطه دیدن حجاریهای دیوار در ساختمان اصلی حرم سلطان در استانبول، سبزیهای تازه در رستوران ترکیه و تماشای اپرای ۱۵ دقیقهای در کاخ روسیه بسیار خوشحال و راضی میشدند، بنابراین نیازی به برنامهریزی موارد پیچیده مانند کوهپیمایی یا جنگلنوردی نبود. در هنگام صرف شام به جای صحبت از عمق تاریخ و فرهنگ کشور مقصد، آنها با دوستان جدید خود در مورد فرزندانشان صحبت میکردند. نحوهی برخوردشان با افراد محلی و اتفاقات آن منطقه نیز متفاوت بود. در سن پترزبورگ یکی از راهنماهای موزه در مورد جنبههای مثبت و منفی کمونیسم (نظام حاکم بر شوروی سابق) صحبت میکرد اما همه همسفران من به یک اندازه به صحبتهای او گوش نمیدادند و حتی برخی از آنها مشغول کاری دیگر بودند.
سبکی که شخصاً آن را دوست دارم مسافرت به روش پرهیجان و ماجراجویانه است و دوست دارم در ذات چیزی که نظر من را به خود جلب میکند، غوطهور شوم اما برخی اوقات حتی به اندازه چند دقیقه زمان هم برای توقف در یک مکان و نگاه کردن به چیزی که ممکن بود نظر شما را به خود جلب کند، وجود نداشت. این موضوع به دفعات تکرار میشد به شکلی که بعد از چند روز بیخیال پیدا کردن زمانی اختصاصی برای زل زدن به یک شی در موزه و فکر کردن درباره سرگذشت آن شدم.
در موزه آرمیتاژ تنها برای لحظاتی در مقابل شاهکار رامبراند (Rembrandt) یعنی تابلو «بازگشت پسر گمشده» (The Return of the Prodigal Son) توقف کردیم. جالب است بدانید «هنری نوون» (Henri Nouwen) نویسنده معروف هلندی به مدت ۴ ساعت به این اثر هنری خیره شده بود. تمرکز اصلی این نقاشی روی دستان پدری است که روزی گهواره و آغوش گرمی برای پسرش بوده اما اکنون مکانی برای پسر شرمگین است. این دست، دست رحمت، بخشش و عشق بیقید و شرط است. یکی از دستهای پدر به صورت مردانه و دیگری به شکل زنانه ترسیم شده است. شاید هدف رامبراند این بوده که دست والدین دست محبت و عشق است و همانند عشق آفریدگار به بندهاش سرشار از قدرت و مهربانی است. سر پسرک جوان در آغوش پدر و در سینه او ترسیم شده است اما همانطور که در نقاشی نیز پیداست، کفشی پاره و پاهایی زخمی دارد. همین امر نیز موجب پایین کشیدن شخصیت پسر شده و نشاندهنده درد و رنج او است. بردار بزرگتر با استحکام در نزدیکی آن ۲ ایستاده است، هیچ علامت خوشامدگویی در چهره او پیدا نیست و دستهایش با قضاوت پر شده است ولی هنوز نشانی از عصبانیت و یا حسادت در چهره وی دیده نمیشود. بخشش پدر در مورد خطاهای پسر جوان در همان لحظه اول اتفاق افتاده است ولی برادر بزرگتر هنوز تصمیمی در این باره ندارد. او هنوز در ذهن خود درگیر بوده و درباره حس واقعی خود به نتیجهای نرسیده است.
«سنت پاول»
این نقاشی یک شاهکار هنری است که از لحاظ احساسی و مذهبی بسیار پیچیده و گیرا است؛ اما در این تور مسافرتی، ما در مورد هیچکدام از معناهای این نقاشی صحبتی نکردیم. راهنما هم چیزی در مورد داستانهایی که درباره این نقاشی وجود دارد، صحبتی نکرد. اصلاً زمانی برای این کار وجود نداشت و ما باید سریع عبور میکردیم. این نقاشی هم مانند هزاران چیز دیگری که در این سفر دیده بودیم، قابلتوجه بود و جا داشت که زمان بیشتری را خرج آن میکردیم ولی به جز لحظهای کوتاه برای دیدن آن از نزدیک، این سفر سودی دیگری برای ما نداشت.
یک روز در ترکیه، هواپیمای اختصاصی، ما را به یک سفر یک روزه از استانبول به افسس (Ephesus) برد و دوباره بازگرداند. در ابتدا در خانهای که طبق اعتقادات مردم محلی، مریم مقدس سالهای پایانی عمرش را پس از مصلوب شدن پسرش در آن سپری میکرد، توقف کردیم. این مکان یک ساختمان کوچک سنگی بود که یک محراب در جلو خود داشت. ۳ پاپ از این مکان دیدن کرده بودند و باید اعتراف کنم که فضایی روحانی و حماسی را به بازدیدکنندگان خود عرضه میکرد. اینکه مریم مقدس واقعاً در این خانه زندگی کرده است یا خیر مهم نیست اما هر بازدیدکنندهای میتواند حس عبادت و بندگی را که در طول قرنها در این مکان جاری بوده است به خوبی حس کند.
«بازار مراکش»
شهر افسس یکی از شهرهای بزرگ در امپراتوری رم باستان بوده است و خرابههای باقیمانده از آن دوران گواه بزرگی آن است که تا به امروز به خوبی حفظ شده است. شهرت دیگر این شهر در قلمرو رم باستان، داشتن روسپیهای بسیار، تاجران مست، قماربازان، جادوگران و طالعبینان بوده است. در تاریخ این شهر ۲ مرد بزرگ به نامهای «جان مقدس» (St. John) و بعد از او «پاول مقدس» (St. Paul) زندگی کردند که بر تاریخ و سرنوشت شهر افسس اثر گذاشتند.
سنت پاول را باید به عنوان یک فرد مذهبی عالیرتبه در نظر گرفت که زندگی فقرا را عوض کرد. او به آنها عشق و مهربانی را هدیه کرد. پیام «ضد متریالیستی» (Anti Materialistic به معنی ضد مادی) او دقیقاً بر خلاف عقاید حاکم بر رم آن زمان بود که پایههای قدرتش بیشتر به خاطر داشتن ثروت، قدرت و بزرگی بود. پاول در نوشتههای خود میگوید: «اگر من با زبان یک انسان یا زبان یک فرشته صحبت کنم اما عشق در وجودم نباشد، تنها یک فرد توخالی هستم. اگر من تمامی دارایی خود را به فرد فقیری ببخشم و تمامی توان خود را در اختیار او بگذارم اما عشقی به او ندهم، در حقیقت هیچچیزی به دست نیاوردهام. عشق جاودانه است و هیچکس نمیتواند آن را نابود کند».
ایستادن در جلوی خرابههای شهر افسس و خواندن متنهای منسوب به «پاول مقدس» یا صحبت در مورد اینکه چگونه مادیات و معنویات را در کنار هم داشته باشیم، حداقل برای من بسیار جالب است اما راهنمای تور هرگز در مورد داستان زندگی «پاول مقدس» و دلایل محبوبیت او حرفی نزد. او بیشتر وقت خود را صرف نشان دادن کاخهای سلطنتی با اتاقهای بزرگ، نقاشیهای دیواری و سالن جلسات بسیار بزرگ این کاخها به ما میکرد. او تنها اطلاعاتی تکراری درباره تاریخچه بناها و نکاتی درباره مواد و مصالح به کار رفته در طی ساخت کاخها را که هر راهنمای توری میتواند برای شما بازگو کند، میدانست. البته هیچکس در مورد این اطلاعاتی که به ما داده نمیشد چیزی در ذهن نداشت و همین موضوع باعث شد کسی اعتراضی هم نکند. دلیل آن هم این بود که برنامهریزان این تور هیچ احساسی را در ما برانگیخته نکرده بودند. بازدید از شهر افسس میتوانست فرصت و مکانی عالی برای بحث در مورد زندگی و واقعیتهای آن باشد که متاسفانه برای ما ممکن نشد.
«محله سلطان احمد استانبول»
گاهی اوقات پول نتیجه عکس خواهد داشت. مردم پولدار خانهای را با یک حیاط بزرگ برای خود میخرند اما از همسایگانی که میتوانستند داشته باشند دور میافتند و هرگز نخواهند توانست حس یک جامعه کوچک را تجربه کنند. گاهی اوقات این افراد به لطف پول زیادشان آپارتمان یا خانه خود را با درهم آمیختن نابخردانه بهترین الگوها و روشهای معماری داخلی روز دنیا طراحی میکنند که نتیجه به شکل بسیار مغشوشی نمود پیدا خواهد کرد و شما هرگز حس اینکه این مکان یک خانه است و باید محلی برای آرامش باشد، به دست نخواهید آورد.
برای بیشتر افراد در این سفر خاص، پول نتیجه معکوس نداشت. آنها در مورد تجربههایی که از این سفر به دست آورده بودند بسیار خوشحال و راضی بودند. این افراد از پیدا کردن دوستان جدید خوشحال بودند و امیدوارداشتند که بتوانند این دوستیها را بعد از پایان سفر نیز ادامه بدهند.
البته باید گفت که داشتن تجربه یک سفر خوب و بدون زحمت و اینکه شما تجربهی خوبی با همسفران خود داشتهاید، هم نکته مهمی است و میتوان به جرت گفت بخش بزرگی از لذت سفر مدیون همسفر خوب خواهد بود. هرچند همه مکانهای سفر از پیش برنامهریزی شده طبق برنامه پیش نرفت و میتوان ۴ ساعت نشستن در کف فرودگاه کازابلانکا را عذاب و رنجی بیپایان به حساب آورد. البته اگر مانند همسفران من پول کافی داشته باشید، میتوانید در اینگونه مواقع خود را سرگرم کارهایی مانند خرید کرده و گذر زمان را حس نکنید.
البته پول در برخی از مواقع به شما اجازه میدهد چیزهای زیادی را با سرعت تمام ببینید و اگر این کار را در طول مدت زمان زندگی خود بارها انجام دهید، بعد از چند سال میتوانید از تجربیات زیادی که از این سفرها به دست آوردهاید، خوشحال باشید، حتی شاید این تجربیات زندگی و شخصیت شما را تغییر دهند. نقلقولی معروف درباره سفر وجود دارد با این مضمون که «کسی که از یک کلیسای جامع ۱۰ بار بازدید کند، چیزی دیده است، اما کسی که ۱۰ کلیسای جامع را تنها یکبار بازدید کند در حقیقت چیز بسیار کمی دیده است و کسی که یک ساعت در هزار کلیسا گذرانده باشد در واقع اصلاً چیزی ندیده است».
اگر در یک شهر بزرگ به مدت ۴۸ ساعت حضور داشته باشید، دوست دارید چه کاری انجام دهید؟ البته من از اینکه به عنوان بخشی از گروه همراه این افراد بودم بسیار لذت بردم؛ اما برخی لحظات به یادماندنی زمانی بود که تنها از خیابان سن پترزبورگ روسیه دیدن کردم. از نظر من این شهر یکی از بهترین و زیباترین شهرهای دنیاست.
در عین حال باید اعتراف کنم که لحظههای ناب و شیرین کوتاهی هم در طول این سفر بودند که باعث میشد نکات منفی سفر را فراموش کنم و در تلاش باشم تا از این لحظات کوتاه ولی شیرین نهایت لذت را ببرم. حتی برخی اوقات زیادهروی هم میکردم. خاویار روسیه بسیار خوشمزه بود، استخر هتلی که در مراکش داشتیم خیلی زیبا بود، خدمه بسیار مهربان هواپیما در هر طول هر سفر و آن راحتالحلقومهای خوشمزه در ترکیه چه زیبا و به یادماندنی بودند. همه ما مسئولیم که نابرابری را در جامعه خود کاهش دهیم، اما شاید همیشه و هر روز اینگونه نباشد و لحظاتی را تجربه کنیم که فقط بخواهیم به شکل خودخواهانهای از آن لذت ببریم.
منبع: نیویورک نایمز
دیدگاه