شوخی تلخ در قبرستان مری ساپانتا، رومانی
مسخره کردن مردگان، امری ناشایست و غیر قابل قبول در جامعه است. اما مردم شهر «ساپانتا» در رومانی، اینگونه فکر نمیکنند. در ادامه با کجارو همراه باشید.
مقالهی مرتبط:
روستاییان این منطقه با لحنی طنزآمیز به استقبال مردگان میروند. این موضوع از نقاشیهای رنگارنگ در قبرستان محلیشان و نیز نوشتهها و اشعار نغزی که روی سنگ قبر مردگان وجود دارد، هویداست. در واقع با نوشتههای خاص، به مسخره کردن مردگان میپردازند و گاهی رازهای ناگفتهی آنان را روی سنگنوشته برملا میسازند.
برای نمونه، یکی از این نوشتهها را با هم مرور میکنیم:
در زیر این صلیب سنگین
مادرزن من آرمیده است
اگر او سه سال بیشتر عمر میکرد
من در این گور بودم و او این شعر را میخواند
ای کسانی که از اینجا عبور میکنید
سعی نکنید او را بیدار کنید
چرا که او به خانه باز میگردد
و سر مرا از تنم جدا میکند
اما من طوری برخورد میکنم
که گویی او هرگز بازنگشته و او را نادیده میگیرم
همینجا بمان
ای مادرزن عزیزم
این سنت توسط نجار روستا، "استن لون پاتراس" پایهگذاری شد که وظیفهی ساختن صلیب و نیز سنگ قبر را از چوب بلوط به عهده داشت. روستاییان بعد از شرکت در مراسم سوگواری سهروزه، در کافهی روستا جمع شده و به صحبت کردن در مورد فرد تازه از دست رفته میپردازند. پاتراس داستانهایی که در مورد مردگان در کافه گفته میشد به اشعار کوتاه تبدیل و سپس آن را روی یک تکه چوب بلوط حک میکرد. او اولین شعرش را در سال ۱۹۳۵ روی یک سنگ قبر نوشت. پس از آن به کارش ادامه داد تا اینکه در سال ۱۹۷۷ جان باخت. پاتراس تا قبل از مرگش حدود ۸۰۰ شعر پنجبندی روی قبرهای مختلف حکاکی کرد. بعد از مرگ او، دستیارش، "دومیترو پاپ"، جای او را گرفت و سنت منحصر به فرد او را ادامه داد.
امروزه وقتی کسی در روستا فوت میکند، خانوادهی مرحوم نزد دومیترو میروند و از او میخواهند تا صلیبی از چوب بلوط برایشان درست کرده و روی آن را حکاکی کند. دومیترو نیز صلیب را برایشان به رنگ آبی نقاشی کرده و دور تا دورش را با طرح گلهای رنگارنگ تزئین میکند. سپس تصویری از زندگی فرد فوت شده میکشد و شعری رویش مینویسد. دومیترو خود به تنهایی تصمیم میگیرد که چه تصویری نقاشی کند و یا چه شعری روی سنگ قبر بنویسد. اشعار او معمولا درونمایهای از طنز تلخ در خود دارد که داستانهایی در قالب خیانت، بیمبالاتی و ازخودبیخود شدن را روایت میکند.
سنگ قبر جرج باسولتی، قصاب روستا در حال قطع کردن گوشت با ساطور و یک پیپ در دهانش به تصویر کشیده شده است.
روی سنگ قبرش چنین نوشته شده است:
زمانی که در این دنیا زندگی میکردم
گوسفندان زیادی را کشتم
گوشت زیادی برای مردم مهیا کردم
تا بتوانند به راحتی گوشت بخورند
من به همه گوشت خوب و باکیفیت ارزانی داشتم
تا با لذت تمام از آن بخورند
همچنین روی قبر یک فرد دیگر نوشته شده است:
لون تودرو عاشق اسب است اما از آن سوی قبر فریاد میزند:
چیز دیگری هست که از اسب بیشتر دوستش داشتم
این که در کافه و در کنار همسرم بنشینم
حتی داستانهای غمانگیز نیز به زیبایی نقل شدهاند. در سنگ قبر دختربچهای سهساله که در یک تصادف جان خود را از دست داد، چنین آمده است:
در آتش جهنم بسوز ای تاکسی لعنتی
که از شهر سیبیو آمدی
از بین تمامی نقاط این کشور
چرا باید اینجا توقف میکردی؟
در کنار خانهام، با من برخورد کردی
و مرا به کام مرگ فرستادی
و خانوادهی مرا غرق در غم و اندوه نمودی
دومیترو میگوید که تاکنون هیچکس از اشعار او شکایت و گِلهای نداشته است. همچنین در ادامه گفت:
این اشعار نشاندهندهی زندگی واقعی همین اشخاص است. اگر او در زندگیاش به تفریح میپرداخته، همان را نوشتهام؛ اگر کار خاصی میکرده، همان را نوشتهام. هیچچیز در شهر و روستای کوچک بر کسی پوشیده نیست. خانوادهها خودشان میخواهند تا زندگی واقعی عزیز از دست رفتهشان بر سنگ قبرش حک شود.
امروز، مکانی که از آن با عنوان "قبرستان مری" یاد میشود، بخشی از مجموعهی تفریحی روستا شده و هرساله پذیرای هزاران گردشگر است.
دیدگاه