سفر من از تهران تا فراز روستای ابرگرفته اولسبلنگاه

پریسا  مرتضوی
پریسا مرتضوی یکشنبه، ۱۸ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۰۰
سفر من از تهران تا فراز روستای ابرگرفته اولسبلنگاه

اولسبلنگاه، روستایی بی‌نظیردر شمال کشورمان است که سفر به آن تجربه‌ای به‌یادماندنی از میان ابرها را برایتان به یادگار می‌گذارد. 

به‌همراه چند نفر از دوستانم تصمیم گرفته بودیم به این روستا برویم و هنوز نمی‌دانستیم که در آستانه یکی از زیباترین تجربه‌های زندگیمان قرار داریم. 

تصمیممان این بود که یک شب را در بندر انزلی سپری کنیم و صبح روز بعد عازم اولسبلنگاه شویم. اولسبلنگاه کلمه‌ای تالشی است و معنایش درختی است که بر بلندی می‌روید. اسمی که شاید کمی عجیب به نظر برسد، به‌قول یکی از دوستانم انگار اسم مکانی در گینه بیسائو باشد! اما نه، این روستای کوچک ابرآلود در شمال کشور خودمان قرار دارد.  

صبح زود راه می‌افتیم مسير آزادراه قزوین رشت را در پیش می‌گیریم؛ چند ساعت بعد از استان قزوین رد شده‌ایم و به گیلان وارد شده‌ایم.

استان قزوین بیشتر آب و هوایی کوهستانی دارد و گیلان بیشتر سبز و دریایی است و در نقاطی که به مرز یکدیگر نزدیک می‌شوند، اقلیم‌شان شبیه‌تر می‌شود. خط مرزی دو استان روی زمین از میانه زمین‌هایی سبز، جنگل‌هایی انبوه، ییلاق‌های مه گرفته و رودها و قله‌ها و چشمه‌ها می‌گذرد. از قزوین که راهی شمال شوید، بعد از کمی رانندگی خودتان را در گیلان احساس می‌کنید، در حالی که شاید روی نقشه هنوز در  قزوین باشید.

از قزوین به لوشان، از مسير آزادراه قزوین رشت حدود ۸۵ کیلومتر راه است و کمی بیش از یک ساعت زمان لازم است تا به آن برسیم و از پل خشتی لوشان دیدن کنیم. ساخت پل تاریخی لوشان به دوره قاجار برمی‌گردد. پلی به طول ۱۰۰ متر و عرض هفت متر، روی یکی از شاخه‌های سفیدرود به نام شاه رود. پل دو تاق بزرگ و دو تاق کوچک زیبا دارد و پلکانی است. کتیبه‌ای در ورودی پل ساخته شده که متاسفانه گردشگران رویش یادگاری نوشته‌اند. بازدید از پل خشتی لوشان می‌تواند قدم اول برای شروع برنامه این سفر باشد.

پل

عکس برگرفته از سایت seeiran.ir

تصمیم گرفتیم سری هم به روستای داماش بزنیم که فاصله چندانی با لوشان ندارد و ۱۰ کیلومتر پس از جیرنده مسیر فرعی سمت چپ، شما را به روستا می‌رساند.

روستا بر دامان البرز جا خوش کرده است و نام سوسن چلچراغ را در شناسنامه خود دارد. جذابیت روستا پیش از رسیدن به آن شروع می‌شود، وقتی جاده را میان مه غلیظ پشت سر می‌گذارید.

داماش

عکاس: سپهر حقیقی

خانه‌های روستایی با سقف‌های زیبای رنگی و پرچینی که فضای بیرونی خانه‌ها را جدا کرده، تصویری است که هنگام گشت‌وگذار شما را رها نمی‌کند. به‌دلیل ارتفاع زیاد روستا از سطح دریا، مسیر پیاده‌روی شما در روستا سراشیبی خواهد بود.

از منجیل پر باد با توربین‌های بادی‌اش هم می‌گذریم و به رشت نزدیکتر می‌شویم.

اما قرار نیست بازدید از موزه میراث روستایی گیلان را فراموش کنیم. این موزه در پارک جنگلی سراوان و در ١٨ کیلومتری جاده‌ی رشت-تهران قرار دارد. این موزه نمونه‌ای کوچک اما واقعی، از نحوه‌ی زندگی و فرهنگ سنتی روستاهای گیلان است. بخش معماری آن، مجموعه‌ای است که قدمت بناهای آن به‌طور متوسط به ١٥٠ سال می‌رسد.

موزه

عکاس: پریسا مرتضوی

به رشت سرسبز رسیده‌ایم، برای من که در این شهر درس خوانده‌ام رشت یعنی خاطره یعنی میدان شهرداری شلوغ، یعنی میدان گیل که مرا به شهر خودم برمی‌گرداند و اولین جایی بود که وقتی به رشت می‌آمدم از آن می‌گذشتم، یعنی رشته خشکاری که نمی‌دانستم باید قبل از خوردن کمی سرخش کنم!

در شهر دوست داشتنی رشت سری به سلیمان داراب می‌زنیم و بر مزار میرزا كوچك ‌خان فاتحه‌ای می‌خوانیم و در بازار رشت گشتی می‌زنیم. از بازار روباز و خیس رشت در میان صدای آواز فروشنده‌ها و همهمه مشتری‌ها می‌گذریم. ناهار را در رستوران محرم رشت می‌خوریم. تعدادی کلوچه سنتی فومن می‌خریم و به‌سمت انزلی راهی می‌شویم.

 

سلیمانداراب

عکس برگرفته از سایت fa.wikipedia.org

طولی نمی‌کشد که به انزلی می‌رسیم. خانه‌ای را با شبی ۱۰۰ هزار تومان کرایه می‌کنیم و بعد از کمی استراحت بیرون می‌زنیم. گزینه‌های بسیاری برای دیدن داریم ساحل دریا در بندر انزلی با تقریبا ۱۰ کیلومتر و امکاناتی مثل آلاچیق، پارکینگ، چند غذاخوری، پلاژ و زمین‌های ورزشی ساحلی بهترین انتخاب است. ساحل دریا کنار انزلی نسبت به دیگر سواحل شمال ظاهر بهتری دارد. بهتر است ما و تمامی گردشگرانی که به اینجا قدم می‌گذارند سهمی در این پاکیزگی داشته باشیم.

راستی حتی اگر بخواهید شب را در چادر بگذرانید می‌توانید در فاصله قانونی با ساحل چادر خود را برپا کنید.

به پیشنهاد یکی از دوستان سری به بلوار ساحلی قدس بندر انزلی زدیم که به بوستان ساحلی انزلی یا بلوار ساحلی بندر انزلی هم شهرت دارد. بلوار ساحلی اولین پارک به سبک اروپایی و نوین در ایران محسوب می‌شود. این بلوار که مشرف به دریا است، چشم‌اندازی زیبا به تاسیسات بندری و  تالاب انزلی دارد.

بعد از قدم زدن در بلوار ساحلی زیبای انزلی، نوبتی هم که باشد نوبت بازدید از تالاب است. عازم تالاب انزلی شدیم تا بر پهنه مرداب قایق‌سواری کنیم، پرندگان آبزی را ببینیم و از لاله‌های دریایی مشهور این شهر دیدن کنیم. تماشای تالاب انزلی در غروب آفتاب لذتی مضاعف داشت.

تالاب انزلی

عکاس: پریسا مرتضوی

تالاب انزلی در جنوب غربی شهرستان بندر انزلی جای گرفته است. فصل رویش لاله‌های مردابی تابستان است. از اواخر خرداد ماه هر سال لاله‌ها سر از آب بیرون آورده و روی آب شناور می‌شوند و تا اواخر شهریور هم می‌توان آن‌ها را دید.

تالاب

عکاس: پریسا مرتضوی

تالاب انزلی، محل سکونت و تخم ریزی گونه‌های بسیاری از آبزیان هم است. گونه‌های بسیار بسیاری از پرندگان نادر بومی و مهاجرهم این مکان را برای سکونت یا استراحت موقت خود انتخاب می‌کنند. در این تالاب بیش از صد گونه پرنده و ۵۰ گونه ماهی وجود دارند. از پرندگان این تالاب می‌توان به حواصیل، انواع اردک، کشیم سیاه گردن، غاز پا کوتاه، قو، عروس غاز، یلوه کوچک و... اشاره کرد.

انزلی

عکاس: پریسا مرتضوی

بعد از یک قایق‌سواری هیجان‌انگیز و عکس گرفتن از لاله‌های مردابی در پس زمینۀ غروب، وقت آن بود که استراحت شبانه‌ای بکنیم تا فردا راهی ادامه سفرمان شویم.

تالاب

عکاس: پریسا مرتضوی

کم‌کم به هیجان‌انگیزترین قسمت سفر نزدیک می‌شویم، مقصد ما ستیغ کوه است، جایی در قلب آسمان، در میان ابرها.

از بندر انزلی تا ماسال ۵۶ کیلومتر راه است. برای رفتن به اولسبلنگاه بهترین راه جاده جنوبی خروجی از ماسال است. مسافت این جاده‌ی آسفالته تا اولسبلانگاه تقریبا ۲۵ کیلومتر است و به‌راحتی می‌توان اتومبیل شخصی از آن گذر کرد. اولسبلانگاه در ارتفاع ۱۸۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد.

مثل این است که داریم روی فرشی از ابرها راه می‌رویم.

بعد از دو و نیم ساعت ماشین سواری به روستای خیال انگیزی رسیدیم که مقصدمان بود. ماشین را در جای مناسبی پارک می‌کنیم، اسبابمان را برمی‌داریم و برای کرایه کردن کلبه، پیاده به راه می‌افتیم. حوالی ظهر است؛ از راه باریکی در میان گزنه‌ها و گیاهان وحشی می‌گذریم. گله‌ای از گوسفندها از کنارمان رد می‌شوند. درست مثل این است که داریم روی فرشی ابرها راه می‌رویم.

اولسابلنگا2

عکاس: پریسا مرتضوی

روستای اولسبلنگاه اسب‌های هم بسیاری دارد که بسیاری از آن‌ها وحشی‌اند و در دشت‌ها می‌دوند و بسیاری از آن‌ها هم اهلی‌اند و به‌عنوان مرکب روستاییان یا روشی برای کسب درآمد روستاییان مورد استفاده قرار می‌گیرند.

در مسیر به خانواده‌ای برمی‌خوریم که در حال برگشتن هستند. آن‌ها کلبه آقا کوروش را برای اقامت به ما معرفی می‌کنند. آقا کوروش پیرمرد قدکوتاه، مهربان اما کمی غرغرویی است که ما را می‌پذیرد و کلبه کوچکی را نشانمان می‌دهد. توی کلبه تکه فرشی هست و چند پتو و بالش. آنجا را با ۱۵۰ هزار تومان برای یک شب کرایه می‌کنیم.

اولسابلنگا

عکاس: پریسا مرتضوی

بهار و تابستان بهترین فصل‌ها برای بازدید از این روستاست؛ اما ما که عاشق دیدن منظره برف روی تنه درخت‌ها هستیم از آقا کوروش می‌پرسیم آیا چنین چیزی ممکن است، او جواب می‌دهد که تنها تا اواسط پاییز کلبه‌اش را کرایه می‌دهد اما اگر بخواهیم در زمستان سری به روستای ابرآلود و برف گرفته بزنیم می‌توانیم با او هماهنگ کنیم تا اسباب ماندنمان را مهیا کند.

 آقا کوروش قصد دارد برود، کاری برایش پیش آمده. چند ظرف برای شام و تعدادی لیوان برای چای از او می‌گیریم و با او خداحافظی می‌کنیم. قبل از رفتنش به ما می‌گوید که چطور موتور برق را روشن کنیم و گوشزد می‌کند قبل از خواب خاموششان کنیم.

دستشویی کلبه داخل آن نیست؛ بلکه اتاقک کوچکی است که در چند متری کلبه قرار گرفته و کنار کلبه شیر آبی است که آب آن از چشمه‌سارهای اطراف تامین می‌شود.

جلوی کلبه یک تخت چوبی هست، آنجا می‌نشینیم و اقیانوسی از ابر را نگاه می‌کنیم که در میان کوه‌ها جا خوش کرده. اوایل شهریور است اما هوا خنک و دلپذیر است و باد ملایمی می‌وزد.

اولسابلنگا

عکاس: پریسا مرتضوی

صدای سگ‌های گله در روستا می‌پیچد و مرغ و خروس‌ها کنار کلبه‌ها می‌چرخند و دانه بر می‌چینند. گله‌ای گوسفند دورتر در حال چریدن است. گشتی در اطراف کلبه‌ها می‌زنیم، گپی با همسایه‌ها می‌زنیم و از کلبه‌های همسایه نان، پنیر و تخم‌مرغ محلی برای شام می‌گیریم.

نوبتی هم که باشد نوبت درست کردن یک چای زغالی است. آقا کوروش قبل از رفتنش مقداری هیزم برایمان آورده، با احتیاط آتش روشن می‌کنیم و کتری را روی زغال می‌گذاریم. نزدیک‌های غروب، روی همان تخت می‌نشینیم، غرق در تماشای منظره سرخ و بنفش ابرها، چای می‌نوشیم، میوه می‌خوریم، گل می‌گوییم و گل می‌شنویم.

روستا

عکاس: پریسا مرتضوی

شب نزدیک می‌شود، در تاریکی محض شب و نبود برق همه‌جا آرامِ آرام به نظر می‌رسد. اینجا خبری از آلودگی نوری نیست و خیال می‌کنی اگر دست دراز کنی می‌توانی ستاره‌ها را بچینی، ستاره‌های انبوهی که در زمینه‌ای سیاه سوسو می‌‌زنند. حتی راه شیری هم دیده می‌شود. سکوت را گاهی فقط صدای حیوانات دوردست یا بادی که لای شاخ و برگ‌ها می‌پیچد، می‌شکند.

آتش

عکاس: پریسا مرتضوی

سردمان می‌شود، به داخل کلبه می‌رویم و از خوابی راحت لذت می‌بریم تا فردا صبح، خروسخوان به تماشای منظره رویایی طلوع خورشید از میان کوه‌ها بنشینیم. صبح زود از خواب بلند می‌شویم، هوای خنک و تمیز را استنشاق می‌کنیم و دوباره آتشی روشن می‌کنیم تا کمی گرم شویم.

بعد از خوردن صبحانه‌ای مختصر عزم برگشتن می‌کنیم. قصد داریم کم‌کم با آقا کوروش که نیمه‌های شب برگشته و در کلبه کناری ما مستقر شده، خداحافظی کنیم و هزینه کلبه را بپردازیم. غافل از اینکه موبایلمان آنتن ندارد و خبری از اینترنت نیست. چیزی حدود نیم ساعت برای پرداخت اینترنتی پول با گوشی‌هایمان کلنجار می‌رویم تا بالاخره موفق می‌شویم.

روستای اولسابلانگاه

عکاس: پریسا مرتضوی

به این ترتیب سفر آرامش بخشمان به اولسبلنگاه به پایانش نزدیک می‌شود. اگر شما هم قصد دارید سری به این روستا بزنید به چند نکته دقت کنید:

  • برای اقامت در چادر، نزدیک خانه‌های ییلاقی چادر بزنید.
  • اگر با چوپان آشنا نیستید نزدیک گله‌های ییلاق‌نشین‌ها نشوید، سگ‌های گله در کوهستان خطرناکند.
  • باک بنزینتان را پر کنید.
  • حواستان باشد که در ارتفاعات تلفن‌های همراه معمولا آنتن ندارند.
  • بهتر است مقداری پول نقد به‌همراه داشته باشید.
  • هنگام پیاده‌روی آب کافی همراه بردارید.

امیدوارم از سفرتان لذت ببرید.

مطالب مرتبط:

دیدگاه