تهران از نگاه سفرنامه نویسان خارجی (قسمت اول)
تهرانی که بیشتر مساحتش را باغ تشکیل میداد و جمعیتش وابسته به بود و نبود شاه کم و زیاد میشد، در اوایل دورهی قاجار تنها در یکجا نبضش میزد و آن بازار بود.
تهران حتی از پیش از دورهی صفوی مسافرانی داشته که بهواسطهی نزدیکی به شهر ری به آن سر میزدند. اما از زمان قاجار، که شهر به پایتختی برکشیده شد، تعداد مسافرانش بهطور چشمگیری افزایش یافت. تعدد سفرنامههای خارجیها در این دوره نمایانگر این حقیقت است. در این قسمت از مقالهی تهران از نگاه سفرنامهنویسان خارجی، سفرنامههای اولیهی تهران تا اوایل دورهی قاجار را از نظر میگذرانیم.
کلاویخو، سفیر هانری سوم پادشاه کاستیل اسپانیا، در دربار تیمور در سال ۱۴۰۴ میلادی (۷۸۳ خورشیدی) در سفر خود دربارهی تهران میگوید: «جای بسیار بزرگ و خرم و دلگشایی است. هنگام فرونشستن خورشید، از تهران به راه افتادم و پس از پیمودن ده کیلومتر خانههای بزرگ دیدم که همه متروکه و ویران بودند. مسجدهایش هم فروریخته است و تنها برجهای شهر پابرجا هستند».
نقاشی برج طغرل از پاسکال کوست فرانسوی، قرن ۱۹
پیترو دلاوالهی ایتالیایی، که در سال ۹۹۸ شمسی به ایران سفر کرده و از تهران گذشته، مینویسد: «تهران از کاشان بزرگتر اما جمعیتش کمتر است. یک سوم زمینهایش داخل حصار مسکونی و دو سوم دیگر آن را باغ تشکیل داده».
پیر آمده ژوبر فرانسوی در سال ۱۱۹۰ از ساده بودن ساختمانهای تهران نوشته:
«برج و باروی تهران به نظرم خیلی متوسط آمد. هیچگونه ساختمانی که بتوان آن را با بناهای اصفهان مقایسه کرد در آن نبود. کاخها و باغهای شاه خیلی وسیع است اما خانههای بزرگان کشور هیچگونه نمایی ندارد. ایرانیان بیشتر به درون خانه علاقهمندند و به آرایش بیرون آن توجهی ندارند. ساختمانهای قصر قاجار با زینتهای باشکوهی آرایش یافته و در آنجا اسلیمیهایی میبینم که در کمال ظرافت نقاشی کردهاند».
جان ملکم انگلیسی در اوایل دوره قاجار در توصیف تهران به اخلاقیات اجتماعی مردم شهر اشاره کرده است:
«آقامحمدخان تهران را پایتخت اعلام کرد و من تصور میکنم تا زمانی که خانوادهی قاجار سلطنت را در دست دارند تهران همچنان پایتخت حکومت باقی خواهد ماند. محیطش حدود ۶.۵ کیلومتر است و به نظر میرسد قویترین استحکامات را بین شهرهای ایران دارد. ایرانیان دربارهی قدرت و غیر قابل نفوذ بودن این شهر خیلی لاف میزنند اما از نظر منی که تجربهی نظامی دارم این استحکامات خیلی جدی تلقی نمیشوند.
استحکامات تهران عبارتاند از دیواری نسبتا عظیم با قلعههایی که در فواصل معین دارای برجهای متعدد است. علاوه بر دیوار، خندقی به عرض ۶ متر و عمق ۹ متر دور شهر وجود دارد. بین خندق و دیوار هم خاکریزی شده است. تهران از نظر ابعاد از شیراز بزرگتر است اما از لحاظ ظرافت خانهها، بازارها و باغها بههیچوجه با شیراز قابل مقایسه نیست.
در فاصلهی ۱۰ کیلومتری جنوب تهران، خرابههای شهر ری، که زمانی شهر بزرگی بود، دیده میشود. در شمال شهر هم کوههای البرز قرار دارند. در غرب تهران، دشتی به چشم میخورد که از بالاترین سطح کشت برخوردار است.
اعلام دقیق جمعیت شهر از عهدهی من خارج است؛ زیرا میزان جمعیت تا حدود بسیاری به حضور یا غیبت شاه بستگی دارد. شاه در فصل تابستان برای گریز از گرمای طاقتفرسای تهران به دشت سلطانیه یا اوجان میرود. گویند وقتی شاه تهران را ترک میکند، بیش از ده یا دوازده نفر بیشتر در تهران باقی نمیمانند. در زمستان با بازگشت شاه به تهران، دوباره جمعیت به ۷۰ تا ۸۰ هزار نفر میرسد. دربارهی آب و هوای تهران با آنکه در بهار بسیار سرد است باید اظهار کنم که فوقالعاده سالم و دلپذیر است».
الکسیس سولتیکوف روس (سال ۱۲۰۷) تهران دورهی محمدشاه را چنین وصف کرده است: «یک نفر خارجی – محروم از مصاحبت با بانوان و محروم از تمامی تفریحات شهرهای اروپایی – نمیداند زندگی خود را در تهران چگونه بگذراند».
بارون فیودورکوف روس در سال ۱۲۱۳ توصیف مفصلی از تهران ارائه داده که بیشترش حول بازار میشود:
«بازارهای تهران مانند دالانهای دراز سرپوشیدهای ساخته شده که از بالا نور میگیرند. داخل این دالانها در هر دو سو دکانهایی در فرورفتگیها قرار گرفتهاند. تاجران و پیشهوران در آن دکانها نشسته به کار خود سرگرم هستند: یکی نعل درست میکند، دیگری شمشیر تیز میکند، یکی کفش میدوزد، دیگری از چوب نی قلیان میتراشد، یکی نان پخت میکند و دیگری پلو میپزد. بازار در آن واحد هم کارگاه تولید است و هم محل خریدوفروش کالا.
سرگرمکنندهترین بازارها بازاری است که در آن مواد خوراکی میپزند. شلوغی اصلی هم در آنجا مشاهده میشود. فردی که بخواهد شکم خود را سیر کند به در دکان میآید و از دکاندار میخواهد به او غذای دلخواهش را بدهد. او پس از گرفتن غذا در همان جا چمباتمه میزند و مشغول خوردن میشود و اصلاً نگران نیست که عابران به او تنه بزنند. گاهی ممکن است بر اثر برخورد شدید از سوی آنان مقداری برنج یا لقمهای گوشت از دهانش بر زمین بیفتد یا بر لباسش بریزد.
اتفاق میافتد که مثلا در دو قدمی آن کسی که دارد غذا میخورد، مردی دلاک به تراشیدن مو مشغول است و در سوی دیگر یکی دارد حجامت میکند. تمام این کارها در ملاءعام انجام میشوند. از آن گذشته، بازار محل اجتماع مردم کنجکاو و پرحرف است. در آنجا اخبار تازهی شهر بازگو میشود و دهان به دهان میچرخد.
کسی هم که بار دلش سنگین است یا زبانش هوس وراجی دارد خود را به بازار میرساند، گروهی از مردم بیکار را دور خود جمع میکند و از هرآنچه میخواهد برایشان میگوید. این را نیز باید گفت که ایرانیان به شنیدن اراجیف و حرفهای مندرآوردی علاقهای بسیار دارند.
در میدان کوچک جلوی بازار تهران، مردی را دیدم که روی زمین نشسته بود. در کنارش بزی خوابیده بود و دورادور او را جماعتی از مردان ریشدار احاطه کرده بودند. او در برابر دریافت پول سرگذشتهای عجیب و غریبی برایشان تعریف میکرد. آیا میخواهید از قصههای هزار و یک شب سر در بیاورید؟
پس به سخنان این مردان قصهگو گوش دهید: زرنگی اینان هم، مانند شهرزاد، در آن است که سرگذشتهایی را که تعریف میکنند تا حد امکان طولانی میکنند تا قصه در یک روز تمام نشود و مردم را برای روز بعد نیز به سوی خود جلب کنند. بدیهی است که وجود بز در اینجا بهمنظور فریب مردم و شیادی است؛ گفتن قصه در کنار بزی که معلوم نیست چرا باید نقش گولزننده داشته باشد لابد جالب و سرگرمکننده است.
اما تنها بز نبود که به این قصه ابهت و ويژگی میبخشید؛ در چند قدمی آن محل چوب بلندی به زمین کوبیده شده بود. بر سر آن چوب سر جداشدهی انسانی مشاهده میشد و کنار آن، بدن متعلق به سر افتاده بود. آن سر و تن به مردی تعلق داشت که سه روز پیش در همان جا به جرم دزدی اعدام شده بود.
خیابانهای تهران از روزی که این شهر ساخته شده برای یک بار هم جارو نخوردهاند! تاکنون هیچکس نسبت به این کار احساس نیاز نکرده و کسانی که علاقهمند باشند میتوانند علم کالبدشناسی تمام جانوران را در این خیابانها بیاموزند! بقایای جسدهای شترها، الاغها، قاطرها، اسبان، سگان و گربهها تا زمانی که سگهای گرسنه آنها را نخورند در خیابانها افتاده اما حتی گذشت زمان نیز نمیتواند استخوانها را از بین ببرد.
آب و هوای تهران البته به این وضعیت کمک کرده؛ اگر در جای دیگری از جهان اوضاع چنین باشد نیمی از جمعیت تلف میشوند اما در اینجا خشکی هوا بهقدری شدید است که جسدها را قبل از اینکه بپوسند میخشکاند. این را هم بگویم که انتخاب مکان برای بنا نهادن شهر تهران زیاد مناسب نبوده است.
شهری که از هر سو بهوسیلهی کوهها و تپههایی نسبتا دور و نزدیک احاطه شده، کاملا در گودی قرار دارد، بهطوری که اگر به هر طرف شهر روی آورید و بهاندازهی پنج روستا دور شوید، خود را با اوج درختانی که در شهر روییده همسطح خواهید یافت. به خاطر وجود همین کوهها نسیمهایی که به هوا لطافت میبخشند نصیب شهر نشده اما طوفانهای شدید برای مدتی طولانی تهران را در بر میگیرد.
دو نهری که از کوههای نزدیک جریان دارد باید تمام تهران و حومهی آن را سیراب کند؛ ازاینرو شهروندان تهرانی برای هر رشتهی باریکی از این آب ارج بسیاری قائلند. از این دو نهر به تمام خیابانهای تهران لولههای سفالین زیرزمینی کشیده و آنها را به حوضهای داخلی خانهها کشیدهاند. بدینترتیب آب به نوبت به تمام خانهها میرود و هر صاحبخانهای باید برای یک هفته یا پنج روز آب مصرفی خود را ذخیره کند.
در فصل تابستان کمبود آب خیلی محسوس است؛ بهخصوص برای کسانی که آب حوضخانهی ایشان ۶ یا ۷ روز مانده باشد؛ زیرا از چنین آبی بخاری نامطبوع برمیخیزد و میتوان گفت علت بروز بیماریهای بیشماری که در گرمای تابستان در تهران غوغا میکند همین بخارهای ناسالم است.
در تهران نوزده کاروانسرا وجود دارد که مورد استفادهی تاجران و چارواداران قرار میگیرند. این چارواداران، که برای حمل و نقل اسب و الاغ کرایه میدهند، صنفی کاملا مجزا از بقیهی مردم را تشکیل میدهند. صداقت خصلت اصلی این صنف است. لباسشان نیز شباهتی به لباس مردم عادی ایران ندارد. روپوش بلند گشاد و سهچاک بر ایشان آویزان است. از دوتای آن چاکها دستان و از یکی سرشان بیرون میآید.
سرشان بهجای کلاه معمولی پوست بره، به کلاه سفیدی از نمد مزین است. این چارواداران زبانی حرفهای و مخصوص به خود دارند؛ بهطوری که گاهی نمیتوان سخن ایشان را فهمید. قاطرانی که برای چارواداران بار میبرند چنان با آنها اخت میشوند که بدون توضیح و تفسیر از طریق تازیانه خواست اربابان خود را کاملا درک میکنند.
یکی از بناهای زیبا و دیدنی تهران مسجد شاه است که گنبد کوچک آن طلاکاری شده است. مردم مدام این مسجد، که به شهر زینت بخشیده، و فتحعلیشاه، که آن را ساخته، را ستایش میکنند. به هر حال باید گفت که شاه خیلی هم کار خارقالعادهای انجام نداده؛ زیرا طلاکاری این گنبد کوچک خرج بسیاری نمیخواهد. ولی انجام این کار از جانب آدمی خسیس تا همین جا هم شگفتآور است! بهجز این مسجد، تمام ۳۵ مسجد دیگر شهر و دو کلیسای متعلق به ارامنه حتی از نظر معماری مشرق زمین جنبهی هنری و قابلتوجه چندانی ندارند.
نقاشی اوژن فلاندن فرانسوی از مسجد شاه در بازار تهران
شهر به چند منطقه تقسیم شده و هر منطقه اسمی مخصوص به خود دارد؛ مثلا منطقهی ارامنه، شمیران، شاه عبدالعظیم و غیره. به غیر از این مناطق، بخش دیگری به نام ارگ در تهران وجود دارد که قصر شاه، چند باب مسجد، سربازخانه و خانههای درباریان بزرگ در آن واقع است. ارگ تا حدودی از مناطق دیگر تهران پاکیزهتر است. دورتادور آن را دیوار آجری کشیدهاند که بر بالای قسمتهایی از آن توپ قرار دارد.
دم دروازهی ارگ، گارد نگهبانی پاس میدهد. شبهنگام، دروازهی ارگ را میبندند و تنها با مجوز میتوان واردش شد. شبها خیابانها را روشن نمیکنند و هیچ آدمی بدون فانوس از خانه بیرون نمیآید زیرا در غیر این صورت ممکن است در یکی از چاله چولههای سنگفرش خیابان بیفتد. اما احتیاط از دزدان در شب لازم نیست؛ یعنی حداقل تا وقتی من در ایران بودم چیزی در این زمینه نشنیدم.
نقاشی نقاش روس از یکی از دروازههای تهران، سال ۱۸۹۵
امتیاز بزرگ شهرهای ایران در برابر شهرهای بزرگ اروپای متمدن خودمان، که شبها بهوسیلهی چراغ کاملا روشن میشوند، در همین است. در شهرهای ایران در هر کجا که دلتان میخواهد در میان انبوه جمعیت راه بروید و جیبهای بغلی و عقب لباس خود را از هرچه دلتان میخواهد پر کنید؛ تمامش دست نخورده باقی میماند. گمان نمیکنم فرنگستان بتواند به داشتن صداقتی تا این حد بیمانند افتخار کند.
در طول روز، خیابانهای تهران پر از گدا است. در هیچ کجای دنیا این طبقهی بدبخت وضعی چنین نفرتانگیز و حقیرانه، به سان پایتخت ایران، ندارد. بیتوجهی دولت و کمبود شغل موجب ایجاد چنین وضعی شده است. برای جلوگیری از این وضعیت در اروپا بناهای اجتماعی برای استقرار آنان میسازند. در شهرهای اروپایی کارهایی نظیر مراقبت از جادهها، لایروبی و حفاری کانالهای آب و همچنین کار در کارخانه و کارگاهها به این قشر داده میشود تا سرگرم شوند.
در آنجا راهآهنهایی وجود دارد، بالاخره درشکهچی و کارگرانی برای بار زدن و تخیلهی بار کشتی وجود دارند، همه چیز هست، اما در ایران هیچ چیز وجود ندارد. تعداد کارگران مورد نیاز برای ساختن یک باب خانه در تبریز یا در تهران ده برابر کمتر از پترزبورگ، پاریس، لندن یا در پایتختهای دیگر اروپا است. اما وای به روزی که بخواهند خانهها و خیابانها و جادههای لندن را با ماشین بسازند؛ در آن صورت تعداد گدایان انگلستان از ایران بیشتر میشود. ایران و انگلستان هر دو بهوفور گدا دارند اما موضوع در نوع بهرهبرداری از آنها است».
جیمز موریهی انگلیسی در زمان فتحعلیشاه دروازهها و محلههای تهران را معرفی کرد:
«تهران شش دروازه با نامهای شمیران، شمال ارگ، قزوین، دولاب، محمدیه و ری دارد. همچنین چندین بازار و میدان در مرکز شهر احداث شده که معروفترین آنها میدان حصیربافها، میدان اسبفروشها در حوالی سید اسماعیل و سبزه میدان است که محل داد و ستد مردم به شمار میرود. محلههای مهم تهران هم محلهی ارگ، چاله میدان، بازار، سنگلج و عودلاجان، که پرجمعیتترین محله بوده، هستند. هر محل چند چهارسوق و گذر داشت که برقراری نظم و امنیت آنها بر عهدهی داروغهها بود».
آرمین وامبری مجار در سال ۱۲۲۹ از مشاهداتش در بازار تهران نوشت:
«وارد دروازهی تهران که شدیم، خر و شتر و قاطر با بار کاه و بار جو و بستههای کالاهای اروپایی یا بومی از هر سو با بینظمی پیش میرفتند. در طول بازار حرکت کردم. در میان انبوه جمعیت مردم با چماق و حتی شمشیر همدیگر را میزدند اما خیلی زود یکدیگر را میبخشیدند. بدون آنکه آسیب جدیای به من برسد از آن بازار گذشتم».
لیوت استوارت انگلیسی در سال ۱۲۲۹ خیابانها و بازار تهران را با تبریز و خوی مقایسه کرد:
«خیابانهای تهران کمعرض هستند و از خیابانهای تبریز گودال و چاله بیشتر دارند. بازارهای تهران با بازارهای خوی – که به نظر استوارت زیباترین بازارهای ایران است – قابل مقایسه نیستند. در بعضی جاها پلههایی دیدم که به زیرزمین سرازیر میشد و به محوطهایی، که در وسط آن حوضی کاشی و بادگیر داشت، منتهی میشد. در خیابانهای شهر، درختان فرحبخش یکاندازه و همشکل در دو طرف صف کشیدهاند».
دیدگاه