رشت از نگاه سفرنامه نویسان خارجی
رشت بهعنوان مرکز داد و ستد کالا میان ایران و اروپا و همچنین مرکز تولید ابریشم ایران با آن طبیعت سرسبز و حاصلخیزش ویژگیهای بسیاری برای ثبت کردن داشت. مسافران خارجی در سفرنامههایشان ذرههایی از آن را نوشتهاند.
رشت یکی مراکز جمعیتی و تجاری اصلی شمال ایران بوده که از زمان شاه عباس اول به مرکزیت گیلان ارتقاء یافت. این شهر محل رفت و آمد بازرگانان و سفیران خارجی بوده است؛ از همین رو گزارشهایی در سفرنامههای آنان دربارهی رشت ثبت شده. در ادامه توصیفات چند نمونه از سفرنامهنویسان عصر قاجار را با هم میخوانیم که رویدادهای جالب توجهی از رشت را ارائه دادهاند.
پیر آمده ژوبر فرانسوی در سال ۱۱۹۰ هجری شمسی از مرکزیت شهر و خانههای آن گفته است:
«رشت مرکزیتی خیلی قابلتوجه دارد. در آن سه هزار خانه هست که سه چهارم آنها در میان درختان بهطور پراکنده قرار گرفته است. شهر از هرگونه شرایط و وسایل دفاعی مثل بار و حصار محروم است. خانهها با آجر پخته ساخته شده و معمولاً یک طبقه و کمی بلندتر از زمین هستند. هرکدام از اتاقها با یک فضای سرپوشیده در جلو ترکیب شده است. چوببندی ساختمانها با چوبهای خیلی بیعیب ساخته و خیلی خوب با اره بریده شده و چهارگوش شدهاند.
نقشه گیلان از جان پینکرتون، سال ۱۸۱۸
اتاقها و پستوهای مورد نیاز نیز در زیر و اطراف آن ساخته شدهاند. سقفها کمی شیبدار و از سفالهای گرد پوشیده شدهاند. روی دیوارهاشان از لب بام خیلی پیشامدگی میگذارند تا آب روان شود و این کار به معماری گیلان یک تناسب درست و خاصیتی ویژه میبخشد. در این شهر، بیش از دو هزار کارگر برای بافتن پارچههای ابریشمی کار میکنند. دوازده کارگاه برای ساختن تفنگ کوتاه هست که لولههایشان خیلی کلفت هستند.
فتحعلی شاه فرمان داده بود ۳۰۰ دستگاه چخماق و چکانندهی تفنگ در آنجا بسازند. بازار رشت از چهار کوچهی نامنظم با سقف حصیری تشکیل یافته و بازرگانانی که به تجارت با خارج مشغولند در کاروانسرا سکونت دارند. زنان استان گیلان بهطور کلی تا حد قابل ملاحظهای زیبا هستند. خانهها و دهکدههای گیلان در جنگل پراکندهاند و گوسفندان این استان خیلی ضعیف و نزار هستند و کم زاد و ولد میکنند و دنبه ندارند. گیلان برنج خیلی خوبی دارد».
مسجد سفید رشت، سال ۱۸۸۶
ارنست اورسل بلژیکی، حدود سال ۱۲۶۲ شمسی، شاید مفصلترین توصیف را از شهر رشت ارائه کرده باشد:
«رشت بعد از آن که به فرمان شاه عباس اول به پایتختی گیلان ارتقاء یافت، در سایهی موقعیت خاص شهر، که بین خلیج انزلی و درهی سپیدرود واقع است و دروازهی عجم به شمار میرود، بلافاصله اهمیت بسزایی پیدا کرد. در اوایل قرن ۱۹، این شهر در حدود ۶۰ هزار نفر جمعیت داشت اما طاعونهای پشت سر هم تعداد جمعیت آن را تا ۲۵ هزار نفر کاهش داد. احداث راهآهن، که بین تهران-رشت طرحریزی شده، بیشک به باز یافتن عظمت دیرین آن کمک شایانی خواهد کرد.
رشت با کوههای پوشیده از درختی که دور شهر را احاطه کرده و بر قلهی بعضی از آنها برف نشسته، منظرهی بسیار باشکوه و خیالانگیزی دارد. ساختمان خانهها با آجر پخته ساخته شده و پوشش آنها از سفال سبز رنگ است. باغهای بزرگ و درختان فراوان، که اغلب بهصورت خودرو هستند، چهرهی دلباز و باصفایی به شهر میدهند که با منظرهی بسیاری از شهرهای مشهور دیگر فرق دارد. هیچ بنای بزرگی در این شهر نیست؛ حتی مسجدها هم به سبک معماری کاملاً ابتدایی ساخته شده است.
اولین نقشه رسمی رشت، سال ۱۲۸۷
کاخ پهناور حاکم، که مقابل یک میدان بزرگ پرچمنی واقع شده، مشخصهی چشمگیر خاصی ندارد. ولی سر در حمامها که با نقش و نگار عجیب زینت یافته تا حدی معرف ذوق ایرانیها دربارهی هنرهای زیبا است.
بازار سرپوشیده نیست. شاخ و برگ درختان یا حصیرهایی که از بالای راهرو آویختهاند نسبتاً جلوی تابش تند خورشید را میگیرد. بازاریها چهارزانو – که نحوهی خاص نشستن ایرانیها است – بدون کوچکترین سر و صدایی برای جلب مشتری، ساکت و آرام در دکان خود به انتظار خریدار مینشینند. در این مغازههای تنگ و کوچک، هر نوع محصول ایرانی و تعدادی جنس اروپایی پیدا میشود. در بعضی از دکانهای محقر نمونههای اعلایی از پردههای «گلدوزی» را، که فقط زنهای رشتی بافتن آن را بلد هستند، به معرض فروش گذاشتهاند.
عکسی قدیمی از میدان شهرداری رشت
سر هر چهارراه بساط پلوآشپزها، با کاسههای لبنیات و تخممرغهای رنگ شده، دایر است. حفظ نظم و امنیت بازار بر عهدهی دوازده نفر طالشی است. آنها با لباسهای کهنه و تفنگهای چخماقی در جایگاه مخصوصی متمرکز هستند. تعداد کاروانسراها زیاد و حیاط آنها از همه جا تماشاییتر است. چون همیشه انبوهی از مسافران، کاروانها، چاروادارهای ترک، عرب و فارس یا مردم بیکارهی کوچه و بازار به آن جاها سر میزنند که خبری کسب یا شایعهای پخش کنند.
رشت انبار کالاهایی است که از اروپا به ایران یا برعکس فرستاده میشود. تجارت عمدهی این شهر ابریشم خام است که در گذشته به مقدار بسیار زیاد در گیلان تولید میشد. ولی امروزه این صنعت در حال رکود و زوال کامل است. ناخوشی کرم ابریشم در گیلان مثل آفتی بود که در چند منطقهی تاکخیز فرانسه به جان تاکستانها افتاد. اکنون میزان تولید ابریشم به نسبت حیرتآوری پایین آمده است.
نمای هوایی از رشت، از والتر میتل هولتسر، سال ۱۳۰۴
بازارهای مکاره در اواخر ماه ژوئیه (اوایل مرداد) به این شهر کوچک چنان هیجان و جنب و جوشی میبخشد که در مواقع معمولی کاملاً بیسابقه است. مالکین اطراف به سوی شهر سرازیر میشوند تا محصول خود را بفروشند و بعد از پرداخت مالیات عروسی فرزندان خود را راه بیندازند. تاجران ارمنی، یونانی و روس نیز برای خرید ابریشم به این شهر میآیند. کاروانسراها سرشار از جمعیت میشود. هر مسافری که در این موقع از رشت دیدن کند هرگز تصور نخواهد کرد که در مواقع عادی اینجا یک شهر دنج و بی سروصدا است.
مثل همهی گیلانیها، رشتیها به حاصلخیزی سرزمینشان سخت میبالند. گیلان در واقع جنگل پهناوری است که بعضی قسمتهای آن بهصورت محل سکونت مردم یا مزارع برنج درآمده است. هر نوع رستنی که در اروپا میروید – غیر از نوعی صنوبر – در این منطقه نیز میروید. درختان تاک گیلان رشد عجیب و غیر متعادلی دارند و اغلب درختان میوه دیگر نیز به حالت وحشی و خودرو اینجا و آنجا روییده است.
گیلانیها میگویند اگر کسی در بلندترین قلهی کوههای ما بایستد، وجود او به دو قسمت تقسیم میشود. آن قسمت از ریش او که رو به جانب ما است نمناک و آکنده از عطر گلهای سرزمین سرسبز ما ولی آن نصف دیگر، مانند خار و خس بیابانهای ایران، خشک و گردآلود میشود!
اما آنها غافل از این نکته هستند که سرسبزی استثنایی کرانهی خزر – که معلول حرارت شدید و خاک باطلاقی آن است – هوا را در این منطقه آشکارا ناسالم کرده است؛ به همین دلیل کمتر گیلانیای بیش از ۷۰ سال عمر میکند. در این مورد ضربالمثل معروفی هم دارند که میگویند «اگر مرگ میخواهی برو به گیلان»!
تبهای رشت مانند تبهای بندر «پوتی» گرجستان بسیار وحشتناک است. این تبها معلول بخاراتی است که از زمینهای باطلاقی برمیخیزند و با قطرات ریز و تند باران به روی شهر فرو میریزند – مخصوصاً مربوط به آب کثیف شهرها است که مواد گندیدهی گیاهی و در ماههای گرم تابستان، حتی با انواع و اقسام کرمها و حشرات دیگر آلوده میشود.
اولین اتوبوس ایران، رشت
پشههای رشت نیز در سراسر ایران از شهرت خاصی برخوردارند. به نظرم در هیچ جای دیگر این حشرات ریز نفرتانگیز تا این حد مهاجم و موذی نباید باشند. حتی ریزبافتترین پشهبندها نیز قادر نیست در قبال حملهی بیرحمانهی آنها، که توأم با وزوز مزاحم و اعصاب خردکنی است، تاب مقاومت بیاورد. گذشته از همهی اینها، گیلان اغلب در معرض نوعی باد گرم یا اگر بهتر بگوییم باد سوزان قرار دارد.
سوزان به این معنی که این باد پوشش علوفهی پشت بامها را چنان خشک میکند که ممکن است خود به خود آتش بگیرند و گاهی هم باعث خفگی حیوانات و حتی انسانها میشود. به این باد، باد «سام» دریای خزر میگویند.
جادهی رشت-تهران نسبتاً پرتردد بود و کاروانهای الاغ و قاطر، که کالاهای ایران را به پیربازار میبردند، از مقابل ما میگذشتند. ولی در این جاده از قطار شتر خبری نبود؛ چون هوای مرطوب گیلان برای این حیوان صحراهای خشک قابلتحمل نیست و به این جهت در این منطقه اگر هم شتری پیدا شود خیلی نادر است.
اولین شعبه بانک سپه رشت
با وجود ثروت طبیعی این سرزمین، اهالی ظاهر بسیار فلاکتباری داشتند. لباس اغلب مردها را یک زیرپیراهن سادهی رنگین، که سینهاش باز بود، تشکیل میداد. این پیراهن روی شلواری، که از پارچهی آبیرنگ دوخته بودند و فقط تا زانوی آنها میرسید، میافتاد. مردم اغلب پابرهنه راه میرفتند و بسیاری از آنها بارهای هموزنی را، که از دو طرف چوب درازی آویزان بود، روی دوش خود حمل میکردند.
از گونههای فرورفتهی اکثر روستاییان و چشمهای درخشانی که دورشان آثار زخم مشهود بود، بهسادگی میشد حدس زد که آنها به تب بومی مبتلا هستند».
مامونتوف روس در حدود سال ۱۲۸۸ از معرکهگیریهای داخل شهر نوشته است:
«به تماشای شهر رفتیم. دو خیابان متقاطع پر از کثافت و گردوخاک بود. شهر با درختان نیمه خشک و سبزههای نیمه سوخته و در وسط آن مردمی با لباسهای پاره و کثیف که روی سبزهها دراز کشیدهاند باغ دولتی را تصویر میکنند. کشتزارهای برنج اطراف رشت نهتنها برنج ایران را تأمین میکند بلکه به روسیه نیز صادر میشود.
با وجود اهمیت تجارتی که رشت دارد یکی از کثیفترین شهرهای شرق است. کوچههای تنگ و کج و معوج آن از گردوخاک هوا انباشته است. در این کوچهها جمعیت غالباً با چهارپایان باربر در هم میلولند.
پشت قراولخانه، درویشی نیمه لخت در میدانی کوچک مارهایی دستآموز را نمایش میداد. پیرامون او را حدود ۱۵۰ نفر ایرانی از طبقات و سنین مختلف گرفته بودند. دور همین جا، سقاها و میوهفروشان میگشتند. گاه از جمعیت صدای «ای یا الله» و «ای یا علی» شنیده میشد.
من به همسفرم گفتم نزدیکتر برویم و نگاه کنیم.
او گفت میترسم ما را فحش بدهند.
من گفتم اهمیتی ندارد بگذار فحش بدهند. به هر جهت اما جرأت دست دراز کردن ندارند.
ما به جمعیت نزدیک شده، پشت سر آنها که نشسته بودند ایستادیم. مارهای رنگارنگ یکی بعد از دیگری از کیسه خارج شده به دعوت درویش به گردن یا کمر او میپیچیدند. توجه من بیشتر به روحیهی مردم معطوف بود تا به بازی درویش. درویش لاغر و مفلوک ماری را در دست گرفته با صدای رسای خود اشعاری من درآوردی میخواند: «به نام من که به مارها امر میکنم؟ به نام کیست؟ که حیوانات مطیع انسان میشوند»؟ از جمعیت فریادهای پی در پی «ای یا الله» برخاست.
درویش گفت: من جهانگردی کردهام. من در روسیه، عثمانی، چین و هند شدهام ولی ایران از همه جا بهتر است.
جمعیت باز فریاد کشید: «ای یا الله یا علی». (شاید صلوات میفرستادهاند و مامونتوف همین را فهمیده).
درویش گفت: من حالا بزرگترین عجایب را به شما نشان میدهم. اگر این مار یک فرد خارجی را بگزد – در این موقع همه برگشتند و به ما نگاه کردند – او فوراً میمیرد ولی مؤمن میتواند بدون ترس و واهمه دست خود را جلوی دهان مار نگاه دارد... بسم الله، بسم الله». داوطلبی که دست خود را دم نیش ما بدهد پیدا شد. درویش شروع به آزار مار، که دور گردنش پیچیده بود، کرد. مار دندانهای خود را در دست او فرو کرد.
درویش دست خود را پس کشید. جای دندانهای مار را که جزئی خون از آن بیرون میزد به مردم نشان داد. فریاد یاالله مردم بلند شد و پولهای سیاه بسیاری از همه سو در کلاه درویش، که دور معرکه میگشت، ریخته شد».
امروزه نیز رشت با جاذبههای طبیعی و تاریخی خود توریستها را به سوی خود جلب میکند. دریاچهی سقالکسار، آبشار ویسادار، موزه میراث روستایی گیلان و میدان شهرداری از جملهی این جاذبهها هستند.
دیدگاه