خاطرات موتورسیکلت: سنت شکنی دختر موتورسوار پاکستانی

راضیه شاهوردی
راضیه شاهوردی سه شنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۳۰
خاطرات موتورسیکلت: سنت شکنی دختر موتورسوار پاکستانی

سال‌ها است که مردان و زنان زیادی به پیروی از چه‌گوارای فقید سوار بر موتورسیکلت‌هایشان می‌شوند و تنها با یک کوله‌پشتی دشت‌ها و جاده‌های کوهستانی و ساحلی را می‌پیمایند تا کمی بیشتر با خودشان خلوت کنند و از فضای شهرها دور شوند. حالا دختری پاکستانی برای اولین بار دست به چنین سفری زده و دل به جاده داده است. با کجارو همراه باشید تا بیشتر با زینت عرفان آشنا شویم.

زینت عرفان

 دختر موتورسوار پاکستان - زینت غرفان پس از مرگ پدرش تصمیم گرفت آرزوی وی را که سفر به دور دنیا با موتورسیکلت بود عملی کند. این سفر برای یک دختر پاکستانی که در کشوری زندگی می‌کند که در بسیاری نقاطش سفر تنها برای یک زن تابو محسوب می‌شود، گامی بزرگ بود. 

پدر زینت عرفان همواره رویای خروج از پاکستان و سفر دور دنیا با موتورسیکلت را در سر می‌پروراند.مرگ زودهنگام وی باعث شد که رویایش هرگز محقق نشود. زینت، فرزند ارشد وی، تصمیم گرفت این چالش را قبول کند و در این راه به‌عنوان یک موتورسوار زن کلیشه‌های جامعه‌ی پاکستان را از بین ببرد.

این دانشجوی ۲۱ ساله‌ی اهل لاهور در شمال شرقی پاکستان در طی دو سال گذشته با سفر به نواحی مختلف این کشور محافظه‌کار که در آن حتی سفر تنها هم برای زنان تابوست، چه برسد به سفر با موتور، تبدیل به یک موتورسوار شجاع شده اما این تغییر و تحول برای وی اصلاً ساده نبوده است.

جاده های پاکستان

 سفر تک‌نفره – تابستان گذشته این دانشجوی ۲۱ ساله‌ی لاهوری سفری شش روزه به کشمیر و ماجراجویی ۲۰روزه‌ای به‌سمت گذرگاه خنجراب در مرز چین را آغاز کرد.

اولین سفر

زینت عرفان

 او برای تحقق بخشیدن به رویای پدرش موتورسواری یاد گرفت.

در سال ۲۰۱۳ که برادر کوچک‌تر عرفان یک موتورسیکلت ساده‌ی ۷۰ سی‌سی را به خانه آورد، مادرش مجبورش کرد تا به عرفان هم موتورسواری بیاموزد و تشویقش کرد تا آخرین آرزوی پدرش را عملی کند. عرفان می‌گوید:

در ابتدا، این مبارزه‌ای برزرگ برای من بود، کار با دنده، کلاچ و ترمزها خیلی گیج‌کننده بود. همه چیز نومیدکننده بود و داشتم گیج‌ می‌شدم اما بالاخره با آن کنار آمدم.

او در ابتدا از این موتورسیکلت در خود لاهور استفاده می‌کرد. در ژوئن سال گذشته وی تصمیم گرفت تا به سفرهای دورتری دست بزند و به سفری شش روزه به منطقه‌ی آزاد کشمیر که در شمال شرقی پاکستان قرار دارد و هم‌مرز با هند و چین است، برود.

او اضافه می‌کند:

من می‌خواستم به کشمیر بروم چراکه درباره‌ی آن زیاد شنیده‌ بودم. آن‌ها می‌گویند "کشمیر جنت‌نظیر" یعنی بهشت روی زمین. من نمی‌خواهم کشمیر را فقط در عکس‌ها ببینم، می‌خواهم شخصاً با موتورسیکلتم به آنجا بروم و آن را تجربه کنم.

زینت ابتدا به پایتخت پاکستان یعنی اسلام آباد سفر کرد و سپس از کوهستان‌ها، رودخانه‌ها و مناظر سرسبز گذر کرد تا به موری – ناحیه‌ای در دامنه‌های جنوبی کوهپایه‌های هیمالیای غربی برسد. سپس از آنجا به‌سمت پایتخت کشمیر تحت کنترل پاکستان یعنی مظفرآباد حرکت کرد. وی بعد از آن به مسیرش به‌سمت دره‌های جنگلی نیلم با شهرها و روستاهای زیبایی مثل شاردا و کل ادامه داد.

عرفان: احساس رهایی می‌کردم

دختر موتورسوار

"احساس رهایی می‌کردم" – او درباره‌ی سفر خارج از شهرهای پاکستان می‌گوید: "هنگامی که در جاده بودم، انگار ذهن و بدن و روحم به هم می‌پیوستند، احساس رهایی می‌کردم."

او درباره‌ی زندگی خارج از شهرهای شلوغ پاکستان می‌گوید:

هنگامی که در جاده بودم، انگار ذهن و بدن و روحم به هم می‌پیوستند، احساس رهایی می‌کردم. می‌توانستم راحت‌تر فکر کنم، احساس متفاوتی داشتم، احساساتی و آزاد بودم.

مرزپاکستان

مرز پاکستان/چین – او هنگامی که به مرز رسید از شنیدن اینکه اولین موتورسوار زن پاکستانی است که به اینجا می‌آید، خوشحال شد.

او که از موفقیت اولین سفرش در مسافت‌های طولانی اعتماد به نفس پیدا کرده بود، در اوت ۲۰۱۵ تصمیم گرفت که به مکان‌های دورتری سفر کند و مسیر ۳۲۰۰ کیلومتری از لاهور در شمال پاکستان تا گذرگاه خنجراب در مرز چین را با موتور طی کند. در بدو وروردش، وی از شنیدن اینکه با اینکه زنان موتورسوار خارجی قبلاً هم به اینجا سفر کرده‌اند اما خودش اولین زن پاکستانی است که با موتور به اینجا آمده، بسیار خوشحال شد. در طی سفر ۲۰ روزه‌اش وی به مکان‌های مختلفی سفر کرد، مثل دشت دیوسای که یکی از مرتفع‌ترین فلات‌های جهان است و چیلاس، یک روستای کوچک بسیار سنتی که برخی ساکنینش که نسبت به غریبه‌ها حس خوبی نداشتند، او را با پرتاب سنگ تهدید کردند. در آن دوران مهم‌ترین ناراحتی وی موتورسواری در کنار کامیون‌های بزرگ در جاده‌های ناایمن و ترسش از تصادف با آن‌ها بود. اما خطر هرگز او را از پیمودن مسیرش بازنداشته است.

دختر موتورسوار

بزرگراه کراکرم در اسکاردو، ناحیه‌ی خودمختار سین‌چیانگ اویغور چین را به بخش گلگت-بلتستان پاکستان وصل می‌کند.

عرفان می‌گوید:

من خیلی نمی‌ترسم چون می‌دانم اگر قرار باشد بمیرم، حتی اگر در خانه باشم این اتفاق خواهد افتاد. نمی‌شود جلوی آن را گرفت. من نمی‌توانم به خاطر ترس از مرگ و تصادف از رویاهایم دست بکشم.

"دخترها موتورسواری نمی‌کنند"

زینت عرفان

موتورسواری به مدیتیشن عرفان کمک می‌کند.

او اضافه می‌کند که دغدغه‌ی اصلی وی سفر به مناطقی است که در آن‌ها زن بودن یک موتورسوار خشم سایرین را برمی‌انگیزد. عرفان می‌گوید:

موتورسوارن زن زیادی اینجا پیدا نمی‌شود، ما تنها بخش کوچکی از جامعه هستیم.

زینت عرفان

ناشناس بودن – او کلاه ایمنی، چکمه و یک کاپشن بزرگ می‌پوشد که باعث می‌شود کمتر به زنان شبیه باشد. وی توضیح می‌دهد: "آن‌ها فکر می‌کردند که من یک مردم، هنگامی که می‌ایستادم تا آدرس بپرسم و متوجه می‌شدند که یک دختر هستم، نمی‌دانستند باید چه کنند."

او راه‌حل این موضوع را نپوشیدن لباس‌های زنانه و پنهان کردن خود پشت کلاه ایمنی، چکمه و کاپشن می‌داند و توضیح می‌دهد:

آن‌ها همه فکر می‌کنند که من یک مردم. هربار که می‌ایستم تا از آن‌ها آدرس بپرسم و متوجه می‌شوند که من یک دختر هستم، نمی‌دانند چه باید بکنند. آن‌ها فقط با دهان باز آنجا می‌ایستند و نمی‌دانند چگونه پاسخ دهند. من خیلی سریع از آن‌ جا می‌رفتم و به آن‌ها فرصت هضم این حقیقت را که یک زن دارد از آن‌ها آدرس می‌پرسد، نمی‌دادم.

اما در حالی که وی درباره‌ی واکنش‌های مردم نگرانی‌هایی دارد، می‌گوید که تابه‌حال تنها یک اظهار نظر منفی دریافت کرده است، مردی که به وی گفته "دخترها نباید موتورسواری کنند."

دختر موتورسوار پاکستانی

شکستن سنت‌ها – عرفان می‌گوید: "من کمی از سفر به‌عنوان یک موتورسوار زن می‌ترسم چون در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که در آن زنان موتورسوار در حاشیه قرار دارند." اما او در طول سفرش تنها یک نظر منفی دریافت کرده است، آن هم از سوی مردی که به او گفت "دخترها نباید موتورسواری کنند."

عرفان در مسیر خود با حمایت‌ها و تشویق‌های بسیاری از طرف سایر گردشگران، سربازان ایستگاه‌های بازرسی و تعدادی از زنانی که با آن‌ها برخورد داشته، روبه‌رو شده است. در میان آن‌ها، عرفان زنی در روستای مسگر، روستایی کوچک نزدیک چین را به خاطر می‌آورد که تأثیر عمیقی بر وی گذاشته است. عرفان می‌گوید:

 او به زبان خودش صحبت می‌کرد و حرف‌های هم را متوجه نمی‌شدیم. اما با کمک یه مترجم محلی به من گفت "کاری که تو داری می‌کنی باورنکردنی است". او از دیدن من در آن‌ جا خیلی خوشحال بود.

بهترین خاطرات

دختر موتورسوار

عرفان در دشت دیوسای – یکی از مرتفع‌ترین فلات‌های جهان.

با وجود اینکه این سفرها از لحاظ فیزیکی بسیار فشرده بوده‌اند، اما این دختر موتورسوار می‌گوید که خاطرات خوب سفرش بر ناملایمات می‌چربند. او می‌گوید:

از آنجایی که من تا آن موقع برف ندیده بودم، فکر می‌کنم بهترین بخش سفرم وقتی بود که برف روی کوه‌ها را دیدم. من تا آن موقع فقط برف را در تلویزیون و اینترنت دیده بودم و وقتی که آن را از نزدیک دیدم که آن همه سفید و پاک و زیبا بود، نمی‌توانم احساسی را که داشتم توصیف کنم. من حسابی احساساتی شدم.

دختر موتورسوار پاکستانی

شمال پاکستان – وی در طی سفرهایش به ناحیه‌ی خوش‌منظره‌ی اسکاردو در گلگت-بلتستان، شمالی‌ترین منطقه‌ی پاکستان نیر سفر کرده است.

در حال حاضر عرفان در حال تمرکز روی درس‌هایش است، اما برنامه‌هایی برای سفرهای بیشتر دارد. در فهرست وی سفر به میتی، شهر کوچکی در جنوب استان سیند که در آن هندوها و مسلمان‌ها با هم زندگی می‌کنند، دره‌ی سوات – که به خاطر زیبایی‌اش آن را سوئیس پاکستان می‌نامند – و حتی دوبی که خودش در آن متولد شده، دیده می‌شود. شکی نیست که پدرش حالا به او افتخار می‌کند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد این دختر موتورسوار و سفرهایش می‌توانید به وبلاگ شخصی او سر بزنید.

مطالب مرتبط:

دیدگاه