۲۵ داستان عجیب از هیچ هایکینگ (قسمت دوم)
هیچهایکینگ یکی از راحتترین و کم هزینهترین راههای مسافرت است. اما در کنار آسانی و مزایای آن، همواره خطراتی در کمین افرادی است که سوار خودروهای غریبه میشوند.
آیا تاکنون شده که در جادهها و مسیرهای بین شهری برای پیمودن مسافتی خاص سوار خودروی فرد غریبهای شوید؟ برای عدهای هیچهایکینگ یکی از راحتترین و ارزانترین راههای مسافرت بینشهری است.
وابسته به خلقیات و نیتهای این غریبهها، سفر با آنها ممکن است حوصلهسربر و کسل کننده، جالب و خاطرهانگیز یا حتی خطرناک باشد. از مسافرانی که هیچگاه به مقصد نرسیدند تا افرادی که از آنها سرقت شده یا مورد ضرب شتم قرار گرفتهاند، با این داستانهای عجیب از هیچهایکینگ همراه باشید.
هر چه داشت را از او دزدیدند
یکی از اعضای سایت «ردیت» (Reddit) که تجربه ۱۰ سال هیچهایکینگ و بیش از ۵۰۰۰ گردش را دارد در مورد چگونگی دستبرد زدن به او در جنوب «پرو» صحبت میکند. او روایت میکند که سه نفر او را سوار کردند و ۲۰۰۰ دلار پول و تلفن همراه و همهی چیزهایی که همراه داشت را دزدیدند و در حالی که چیز دیگری برایش نمانده بود او را رها کردند. البته او باید خوشبین بوده و از این که جان سالم به در برده است خوشحال باشد.
ماریِ از قبر برگشته
ماریِ از قبر برگشته که در خیابان ارچر و در سالنهای رقص ظاهر میشود یکی از داستانهای معروف رویت ارواح است که با یک ماجرای هیچهایکینگ از ناپدید شدن افراد آغاز شد. اولین داستان در سال ۱۹۳۹ وقتی که زنی جوان با لباسهای سفید از «جری پائول» (Jerry Palus) خواست تا او را به خانه برساند، شروع شد. او جری را به سمت یک قبرستان برد و خودش از ماشین بیرون آمد و ناگهان ناپدید شد. وقوع موارد مشابه به همین شیوه ادامه پیدا کرد. هیچکس واقعاً نمیداند او کیست؛ اما بر اساس فرضیهها اینگونه گمانهزنی میکنند که ممکن است این افراد ارواح «ماری برگووی» (Mary Bregovy) یا «آنا ماریا نورکس» (Anna ‘Marija’ Norkus) باشند. هر دوی آنها بعد از حضور در سالن رقص، یک سواری رایگان (هیچهایک) داشتند که منجر به مرگ آنها شده است.
ناپدید شدن امی بیلینگ
«امی بیلینگ» (Amy Billig) که یک هیچهایکر بود در سال ۱۹۷۴ و در محلهی خود یعنی کوکونات گروو (Coconut Grove) واقع در میامی ناپدید شد. مادرش، «سوزان بیلینگ» (Susan Billing) پس از دریافت تماسهایی از موتورسوارانی که ادعا میکردند او را در اختیار دارند اقدامات زیادی را برای پیداکردنش انجام داد اما موفق نشد. بعدها مردی با نام «پائول برنچ» (Paul Branch) به «سوزان» گفت که قبل از زندانی شدنش «امی» برای مدتی همراه او بوده است؛ او و «پائول» برای پیدا کردن «امی» راهی شدند. «پائول» در طی این جستوجو تقریباً جانش را از دست داد. «سوزان» بسیاری از باشگاههای موتورسواری و مکانهای بیشماری را ب دنبال «امی» گشت اما تمام جستوجوهایش بیفایده بود.
ماشین غارتگران
یکی از اعضای وب سایت «ردیت» در مورد تجربهی هیچهایکینگ جالبش از یک ماشین غارتگران که با آن از «پورتلند» به «یوتا» رفته بودند حرفهایی زده است. راننده به مادهی مخدر شیشه اعتیاد داشت و در این ماشین چندین صندلی راحتی وجود داشت. چند نفری در این ماشین دور هم جمع شده بودند و وقت میگذراندند. بنزین ماشین نشتی داشت و آنها ظرفی زیر محل نشتی قرارداده بودند که تا جایی که میتوانستند از هدر رفتن بنزین جلوگیری کنند. آنها در یک پمپ بنزین درخواست سوخت رایگان کردند و مخزنی پنج گالنی را پر کردند تا بتوانند به مسیر خود ادامه دهند. در یکی از سرازیری ها ترمزهای ماشین دود کرد که واحدهای آتشنشانی در این باره با آنها صحبت کردند. در طول مسیر دو نفر از این مسافرها مست بودند و با یکدیگر درگیر شدند. آنها در یکی از شعب فروشگاه والمارت (Wal-mart) توقف داشتند و در محوطه پارکینگ به یکی از کارکنان آنجا مواد مخدر فروختند. ۲۳ ساعت طول کشید تا این افراد سرانجام به «پورتلند» برسند.
هیچهایکر آفریقایی
هیچهایکری در آفریقا سوار نیسان سبزی شد که دو مرد سرنشین آن بودند. به او گفته شد که سوار ماشین اشتباهی شده و ضربهای به صورتش زدند. پس از اینکه از جایی که قرار بود او را پیاده کنند اندکی عبور کردند، دست و پای قربانی را بستند و او را مورد ضربوشتم قرار دادند و پنج بار به یکی از پاهایش شلیک کردند. خوشبختانه رانندهی ماشین دیگری او را دید و به بیمارستانی در نزدیکی آنجا منتقل کرد.
هیچهایکری از والهالا
مشابه داستان ماریِ از قبر برگشته، در «کارولینای جنوبی» و در نزدیکی والهالا (Walhalla) در خیابان اس سی-۱۰۷ افراد زیادی گزارشهایی از سوار کردن هیچهایکری که ناگهان غیب شده است دادهاند. اینطور به نظر میآید که او در شبهای مهآلود به شکل یک هیچهایکر که به سواری نیاز دارد ظاهر میشود. وقتی که او را سوار میکنید، قبل از غیب شدن در نقطهای بهخصوص از جاده باقی میماند. بومیان این ناحیه براین باورند که او روح «لری استیونز» (Larry Stevens) است که هواپیمایش در سال ۱۹۵۰ در این ناحیه دچار سانحه شده است.
شایا لباف را به هر جایی که خواست ببرید
«شایا لباف» (Shia LeBeouf)، بازیگر هالیوودی طی یک پروژهی هنری در تابستان سال ۲۰۱۶ به هیچهایکینگ مشغول شد. این پروژه که با عنوان #منرابههرجاییببر شناخته میشد ایدهی «موزه هنر معاصر بولدر» (Boulder Museum of Contemporary Art) که مؤسسهی فنلاندی آن دفتری واقع در «لندن» دارد بود و با همکاری «وایس» (Vice) انجام شد. «لیباف» موقعیت جی پی اس خود را همراه با هشتگ مربوطه در توییتر پست میکرد و به این ترتیب به هر کسی که نزدیک بود و مایل بود اجازه میداد تا او و دو همراهش را سوار کند. مردم او را به سراسر «ایالت متحدهی آمریکا» از جمله «آلاسکا» بردند.
قتل فیلیپ فریزر
در سال ۱۹۸۸ «فیلییپ فریزر» (Philip Fraser) که در «انکوریج» واقع در «آلاسکا» زندگی میکرد برای تحصیل در دانشگاه «اورگرین» (Evergreen College) که در«واشنگتن دی سی» قرار دارد، محل زندگی خود را ترک کرد. در حین عبور از «کانادا» و در طول مسیر، در کنار کافهی Forty Mile Flat برای پیداکردن چیزی در ماشینش توقف کرد. هیچهایکری از کافه خارج شد و از فیلیپ خواست او را تا مقصدی برساند. فیلیپ درخواست او را رد کرد و شروع به حرکت کرد اما هیچهایکر به دنبالش راه افتاد. فیلیپ دلش به رحم آمد واجازه داد که هیچهایکر سوار ماشین شود.
هشت ساعت بعد هیچهایکر با «ادی» (Eddie ) و «پائولین اولسن» (Pauline Olsen) آشنا شد و هنگامی که ادعا کرد ماشینش مشکلی دارد آنها او را به منزلشان دعوت کردند. او خودش را «فیلیپ فریزر» به آنها معرفی کرد و گفت که قصد دارد ماشینش را برای خرید بلیط هواپیما بفروشد. آنها از خرید ماشین خود خودداری کردند و او سوار ماشین شد و آنجا را ترک کرد و دیگر دیده نشد. ماشین «فیلیپ» را در ۴۸۲ کیلومتری خانهی «اولسن»ها پیدا کردند و ۶ هفته بعد، جسد فیلیپ در یک دوربرگردان خاکی پیدا شد.
قتل رگینا والتر
«رگینا والتر» دختر ۱۴سالهای بود که از منزلشان در پاسادنا واقع در «تگزاس» فرارکرده بود و در کناره اتوبان منتظر سواری بود که «رابرت بن رودز» (Robert Ben Rhoades) راننده کامیونی از «هیوستون» او را سوار کرد. او دخترک را به مزرعهای برد و از او چندین عکس گرفت و سپس دخترک را خفه کرد و جسدش را همانجا رها کرد. پنج ماه قبل از پیدا کردن جسد تجزیه شدهی آن دختر، پلیسی در اتوبان کامیون او را متوقف کرد و زنی را که به شکل فجیعی شکنجه شده بود در آن پیدا کرد. زن گفت که رابرت به مدت ۱۵ سال و در طول سفرهایش در سراسر کشور او را مورد شکنجه قرار میداده است. در حال حاضر او روزهای محکومیت خود را در زندان سپری میکند.
دیدگاه