برای جیمز باند شدن، به Exsus Travel بپیوندید
بعد از اکران فیلم جیمز باند شبح، این سوال در ذهن همه مطرح شد که بازیگر جیمز باند بعدی چه کسی خواهد بود؟
اگر برای گرفتن نقش جیمز باند خیلی راغب هستید، بهتر است بدانید که موسسهای گردشگری به نام اکسوس ترول (Exsus Travel) میتواند شما را در این راه کمک کند، از سفر با جت خصوصی به استرالیا گرفته تا آموزشهای بازیگری با هنرپیشههای هالیوودی یا پریدن از بلندی در جنگلهای گرمسیری. مسئول بیمهی این موسسهی گردشگری دراینباره توضیح میدهد:
فقط بیمه شده و به ما ملحق شوید.
ادامهی داستان را از زبان یک نویسندهی طرفدار فیلم جیمز باند به نام آنتونی هوروویتز (Anthony Horowitz) بخوانید.
من این اطلاعات را در سفری به پراگ بهعنوان یک جاسوس به دست آوردم. زمانبندی جالبی بود. درست زمانی که در حال تمام کردن رمانم به نام تریگر مورتیس (Trigger Mortis) در مورد یک جاسوس مخفی بودم، فرصت عضو شدن در رویدادی هیجانانگیز که بهمدت چند روز برگزار میشد را کسب کردم. قرار بود با اسلحههای واقعی مانند جاسوسهای حرفهای آموزش داده شویم. نام این موسسه که چنین رویدادی را تدارک دیده بود، جاسوس ویژهی اپس (Special Ops Agency) بود.
مربیهایی که مسئول آموزش با اسلحههای اتوماتیک بودند، بسیار مجرب بودند و من تصمیم گرفتم که پسر ۲۵ سالهام را هم بههمراه خود ببرم.
باید اعتراف کنم که در مورد شرکت در این رویداد بسیار شک داشتم، چراکه من داستانهای تخیلی مینویسم، ولی تابهحال آنها را تجربه نکردهام.
اولین جلسهی ما در هتل پراگ برگزار شد و بهشدت مایهی نگرانی من شد. به نظرم لباسهایی که برای ما تعبیه شده بود، اصلا جالب نبود. بعد از این جلسه برای صرف شام به رستورانی روی رودخانهی ولتاوا «Vltava» رفتیم. غذای بسیار لذیذی داشت و در این مکان فرصت آشنایی بیشتر با دستاندرکاران این رویداد را پیدا کردم و از حرفهای بودن آنها یقین حاصل کردم. آنها این رویداد را بسیار جدی تلقی کرده و از نظرشان این موضوع یک تفریح نبود.
آنتونی هوروویتز
من با نیک «Nick» که در عراق و افغانستان عملیات کرده بودم، صحبت کردم. البته او خود را جاسوس نمیدانست. از نظر او این واژه بار معنایی سنگینی داشت و میگفت:
من فقط یک مجری باهوش بودم.
ولی جالب این بود که حتی خانوادهاش هم در مورد شغل او اطلاعی نداشتند. از او در مورد خطر شغلش پرسیدم و او توضیح داد:
در واقع این عملیاتها خطرناک نیستند چون همه چیز از قبل برنامهریزی شده است. این شغل فقط زمانی خطرناک میشود که خرابکاری کرده باشی.
اصلا جیمز باند را فراموش کنید. این مردم واقعا جاسوس بودند!
این حس واقعیت زمانی به سراغ من آمد که صبح روز بعد به موسسهی آموزشی ضدتروریستی رسیدیم. این موسسه در یک دهکدهی معمولی به نام ستاد «Stod» قرار داشت که حدود یک ساعت از پراگ فاصله داشت. این محل ظاهری نظامی داشت. آسمان خاکستری بود. بعد از اینکه درها باز شد و مانعها را کنار زدند، من ضربان قلبم را حس میکردم که به تندی میزند. اینها همه قبل از این بود که جلقهی ضد گلوله و گوشگیر ضد صدا به من بدهند.
ما در مکانی مشغول به آموزش تیراندازی بهصورت ایستاده و نشسته شدیم. هدفها کاغذی بودند، ولی اسلحهها واقعی! حس عجیبی بود که بعد از سی سال داستاننویسی در مورد اسلحهها، برای اولین بار یک اسلحهی واقعی در دست گرفته بودم.
وضعیت من در تیراندازی تعریفی نداشت، ولی پسرم نیکولاس در تیراندازی اول شد. ناهار را روی زانوهای خود و در ظرفهای پلاستیکی صرف کردیم. بعد از ناهار با موسس این رویداد آقای ژان کراوفور «Sean Crawford» صحبت کردم. او میگفت:
شرکت در این رویداد گردشگری باب میل مردان بوده و آنها رابه بازیهای ۱۲ سالگیشان باز میگرداند.
کل این روز برای من فراموشنشدنی بود. در آخر آنها ماموریتی در پاریس به ما دادند که باید هتلی را از چنگال دشمنی آزاد میساختیم. این ماموریت شامل رانندگی با سرعت بالا در ماشینهای ضد گلوله، روشن کردن آتش، انداختن بمبهای گازی، دویدن و شلیک با اسلحه بود. به جرات میتوانم بگویم که این لحظات یکی از دو، سه دقیقهی مهیج زندگیام بود و یک جنگ واقعی را درک کردم.
به احتمال زیاد هزینهی چنین تجربهی مهیجی برای همگان سوال است، ولی باید بگویم که این تجربه را با تمام هزینهی زیادش برای همه توصیه میکنم.
همان شب بعد از آن تجربهی جالب، شامی در رستورانی مجلل و رسمی با کت و شلوار میل کردیم. از این لحظه من و پسرم با همه دوست شده و در گروه دوستی آنها برای خود جایی باز کرده بودیم. ژان دراینباره قبلا برایم گفته بود که حسن این تجربه در این است که تعداد از افراد از نقاط مختلف جهان گرد هم آمده و بعد از مدتی همه با هم دوست میشوند. این تجربه را مطمئنا در یک تفریحی مانند پارک آبی نخواهید داشت.
اصلا کار عقلانی نخواهد بود اگر برای این رویداد به پراگ رفته و خود شهر را نگردید. من و نیکولاس دو روز را صرف گشت و گذار در این شهر دیدنی کردیم و اکسوس توری دو ساعته را برای گشتن در شهر برای ما ترتیب داد. به راستی که پراگ بسیار زیبا است.
من حدود سی سال پیش به پراگ سفر کرده بودم و عمیقا باور داشتم که شعبههای مکدونالد و استارباکز چهرهی قدیمی شهر را خراب کرده است، ولی در این بازدید از شهر به این نتیجه رسیدم که شهر بسیار بیشتر از قبل مهماننواز شده و چهرهی قدیمی شهر بسیار برجسته شده بود. ما سه ساعت را در اطراف قلعهی قدیمی پراگ قدم زدیم و البته به میدان قدیمی شهر هم رفتیم. در آخر نیکولاس را به سالن اپرا بردم. پراگ پیشینهی تاریخی بسیار قوی دارد.
ما در هتل الچیمیست (Alchymist) اقامت میکردیم. هر اتاق به سبک خاص و متفاوتی مبله شده بود. خدمات هتل عالی بود و هر روز شکلاتهای کاکائویی که دستپخت هتل بود، روی بالشهایمان قرار داده میشد. بدون شک اگر به پراگ برگردم، دوباره این هتل را برای اقامت انتخاب خواهم کرد. صحبت از غذا شد؛ بله ما در خوردن غذا بسیار زیادهروی کردیم. جمهوری چک هیچ احترامی به سایز دور کمر شما قائل نیست. کافه ساوی «Café Savoy» را به هیج وجه از دست ندهید که تجربهی این کافه بهتنهایی برای سفر به پراگ کافی است.
ماجراجویی ما برای جیمز باند شدن در آخر با گشتی در اروپا پایان یافت.
دیدگاه