از کودکی، یکی از آرزوهایم رفتن به آمریکا بود. بهعنوان یک کودک، آمریکا برایم همان سرزمینی بود که تمام آرزوها در آن به حقیقت میپیوندند؛ جایی که در یک روز بارانی، در طبقات بالای آسمانخراشهایش خبری از باران نیست؛ جایی که در آن میتوان به شهربازیهای عجیبوغریب رفت و در مراکز خریدش ظهور تمدنی جدید را به نظاره نشست.
رفتن به آمریکا برای کسی با سطح درآمدی من غیرممکن بود؛ اما امکان سفر به نمونه کوچکشده آن را داشتم که در همین بغل دستمان و در حاشیه خلیج فارس قرار گرفته است. دبی آنطور که توصیفش را در مقالات خوانده و عکسهای برجها و مالهایش را دیده بودم، به آمریکایی که در ذهنم ساخته بودم، بیشباهت نبود.
در همین زمان با یکی از آشنایان اهل سفر که چند سالی هم در آمریکا اقامت داشت، گپ و گفتی داشتم. برایم از شباهت مراکز خرید بزرگ دبی به مراکز خرید آمریکا گفت؛ از خدمات شهری که برایش یادآور تجربه آمریکای دهه ۸۰ میلادی بود. تصمیمم را گرفتم؛ باید به دبی میرفتم و این «آمریکای کوچک» را از نزدیک میدیدم. خواهرم هم در این تصمیم با من همراه شد و هفته بعد آماده رفتن شدیم.
دبی شهری است که در مدتی کوتاه از بیابانی خشک و بیآبوعلف تبدیل به پاتوق خوشگذرانی غربیها شده و در هر گوشه آن برجی بلند قد علم کرده است.
قرار شد با خواهرم دست به ماجراجویی در زیر کالبد شهری بزنیم که شاید بتوان آن را ویترینی برای نظام سرمایهداری در منطقه خاورمیانه دانست. جایی که هر کس بهاندازه وسع خود امکان برخورداری از تفریحات و گردشگری را دارد و زندگی بهشدت طبقاتی در آن جریان دارد.
در ادامه میتوانید با کلیک روی لینکهای زیر به قسمتهای مختلف سفرنامه دبی دسترسی داشته باشید.
منبع عکس کاور: CNN؛ عکاس: نامشخص