تخت جمشید از نگاه گردشگران خارجی (قسمت اول)

رضا اردو
رضا اردو شنبه، ۹ دی ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۱۵
تخت جمشید از نگاه گردشگران خارجی (قسمت اول)

سازه‌های عظیم تخت جمشید مسافران و حتی بومیان را در حیرت فرو می‌برد. بازتاب آن در نوشته‌های نخستین گردشگران خارجی آشکار است.

مقاله‌های مرتبط:

تخت جمشید از معدود مکان‌هایی بود که گردشگران خارجی را از قرن‌ها پیش به‌سمت خود می‌کشاند اما نه مسافران و نه حتی بومیان اطلاع دقیقی از تاریخ گذشته‌ی آن نداشتند. مسافر خارجی با عینکی که لایه‌هایی از افسانه، تاریخ و روایات دینی بر آن بود به سازه‌ها می‌نگریست و مدت‌ها طول کشید تا نگاه تاریخی بر دیگر دیدگاه‌ها غلبه کند.

قدیمی‌ترین توصیف از تخت جمشید را دیودور سیسیلی (۹۰ – ۳۰ ق.م)، با اقتباس از مورخان اسکندر، ارائه می‌دهد: «پرسپولیس پایتخت پادشاهی ایران بود. اسکندر آن را نفرت‌انگیزترین شهر آسیا نامید و به سربازانش اجازه داد تا تمام آن، به‌جز کاخ‌ها، را غارت کنند. پرسپولیس ثروتمندترین شهر زیر آفتاب بود و خانه‌های شخصی‌اش طی سال‌ها با انواع دارایی‌ها تزئین شده بودند. مقدونیان به آن هجوم آوردند، تمام مردان را از دم تیغ گذراندند و ساکنان را کشتند.

تخت جمشید آتش

بسیاری از خانه‌ها متعلق به مردم عامی بود و با اسباب متنوع آراسته شده بود. نقره و طلاهای زیادی از آن خارج شد و بسیاری از لباس‌های مجلل با گلدوزی‌های طلایی نصیب فاتحان شد. کاخ‌های بزرگی، که در جهان متمدن معروف بودند، به دست غاصبان افتاد و ویران شد.... درآمد دولت از زمان کوروش، اولین شاه ایرانیان، در آنجا جمع شده بود. ارگ بر بستر مرتفعی ساخته شده و سه لایه دیوار دور آن را پوشانده است. ارتفاع دیوار اول هشت متر است و بارو و کنگره روی نوکش سوار است.

دیوار دوم شبیه دیوار اول است اما دو برابر آن ارتفاع دارد. دیوار سوم طرح مستطیل‌شکل دارد و ارتفاعش ۲۷ متر است. جنسش از سنگ سخت و بادوام است. در هر طرف دروازه‌ای با درهای برنزی برپا است. در کنار هر دروازه، ستون‌های برنزی به ارتفاع ده متر قرار دارد. ستون‌ها برای جذب کردن بازدیدکننده بودند اما دروازه‌ها نقش امنیتی داشتند. در شرق صفه، تپه‌ی سلطنتی قرار دارد که گورهای شاهان در آنجا مستقر است. تورفتگی‌هایی در صخره کنده شده و قبر شاهان در آنجا است.

آرامگاه تخت جمشید

آرامگاه‌ها هیچ راه دسترسی ندارند و تابوت‌ها هم با بالابرهایی به آنجا برده می‌شوند. قرارگاه شاهان، اعضای خاندان شاهی و اشراف در سراسر صفه پراکنده بود. همگی به زیبایی تزئین شده بودند و بناها هم طوری ساخته شده که از خزانه‌ی شاهی محافظت کنند.»

جغرافی‌نگاران دوران اوائل اسلامی نیز آن را توصیف کرده‌اند. آن‌ها، که اغلب از تاریخ باستانی ایران بی‌اطلاع بودند، جمشید شاه افسانه‌ای را بانی آن دانسته‌اند. آن‌ها جمشید افسانه‌های ایرانی را با سلیمان روایات سامی یکی دانستند و گاهی نام این دو را به‌جای هم به کار می‌بردند.

نخستین اروپاییانی که از تخت جمشید دیدن کردند از خاستگاه هخامنشی آن خبر نداشتند. قدیمی‌ترین اشاره به تخت جمشید در نوشته‌های اروپاییان به سال ۱۳۱۸ میلادی برمی‌گردد؛ زمانی که ادریک پردنونی (Odoric of Pordenone) مبلغ ایتالیایی در میانه‌ی سفرش به چین از آن دیدن کرد. او گفت اینجا شهر بزرگی بوده که موجب آسیب‌رسانی بسیاری به رومیان شد! در آن زمان کسی آنجا زندگی نمی‌کرد. به گفته‌ی مبلغ ایتالیایی، کاخ‌های متعددی آنجا بوده و دیوار پیرامونش ۸۰ کیلومتر طول داشته است.

ادریک پردنونی

مسیر سفر ادریک پردنونی

حدود یک قرن بعد، جزافات باربارو (Josafat Barbaro)، سفیر ونیزی، در سال ۱۴۷۴ به تخت جمشید رسید. او نمی‌دانست ویرانه‌هایی که پیش رویش است همان پرسپولیس باستانی است. او آن را کیلمینار نامید، که احتمالاً منظور همان چهل منار است. او نه‌تنها به سلیمان اشاره می‌کند بلکه شمشون، از شخصیت‌های تورات، را نیز سوار بر اسب توصیف می‌کند. روشن است که باربارو محوطه را در سنت کتاب مقدس می‌دید و اطلاعی از نوشته‌های یونانی درباره‌ی ایرانیان نداشت.

جفری دوکت (Geoffrey Ducket) در سال ۱۵۶۹ آنجا را خیلی کوتاه توصیف کرد: «از تخت جمشید، که زمانی جایگاه شاهنشاهان ایران بود اما امروزه ویرانه است، گذشتیم. دو دروازه از آن موقع باقی مانده که یکی از محوطه فاصله دارد. چندتا بنا روی کوه و کانال‌هایی برای آب تازه وجود دارد». بنابراین به نظر می‌رسد در اواخر قرن شانزدهم هویت حقیقی محوطه برای اولین بار شناخته شد.

دو مسافر دیگری که از ویرانه‌ها دیدن کردند به‌خوبی می‌دانستند که به پایتخت باستانی ایران آمده‌اند. طی یک سال، دون گارسیاس داسیلوا فیگوروا (Don Garcias da Silva e Figueroa) اسپانیایی و پیترو دلا واله (Pietro della Valle) رومی از ویرانه‌ها دیدن کردند. گزارش سفیر اسپانیایی تنها یک‌بار، آن هم به زبان فرانسوی، در سال ۱۶۶۷ منتشر شد: «قلعه درون حصار دیوار سه لایه‌ قرار گرفته بود. بخش بزرگی از محوطه گذر زمان و آب و هوا را تاب آورده است.

تخت جمشید

یکی از کتیبه‌ها روی لوح یشمی ثبت شده است؛ نشانه‌ها آن‌قدر تازه و دست‌نخورده هستند که آدم تعجب می‌کند که چگونه در گذر دوره‌ها هیچ آسیبی ندیده است». فیگوروا چند بار به همراهانش دستور داد تا طرح‌هایی از نقاط خاص محوطه بکشند. او در تشخیص شاه ایران در نقش‌برجسته‌ها مشکلی نداشت و به‌راحتی آن کار را انجام می‌داد: «برخلاف دیگر شخصیت‌ها در نقش‌برجسته، شاه ایرانی ریش بلندی داشت که تا میانه‌ی بدنش می‌رسید».

او گفت هیچ تصویری از زنان در تخت جمشید وجود ندارد – البته مسافران بعدی با این نظر فیگوروا موافق نبودند – و از این بابت اظهار شگفتی کرد زیرا می‌گفت بنا به کتاب استر زنان در دربار ایران نقش مهمی داشته‌اند. فیگوروا کاملاً با متون باستانی آشنا بود و حتی صفحاتی از توصیف دیودور سیسیلی از تخت جمشید را همراه خود داشت. فیگوروا شکی نداشت که آنجا پایتخت هخامنشیان است و حتی می‌گفت باید جزو عجایب بزرگ جهان شناخته شود.

زن در تخت جمشید

نقش‌برجسته‌ای در تخت جمشید که روی زن بودن یا نبودنش بحث هست

یکی از توصیف‌های جالب مسافر اسپانیایی از کیفیت‌ بالای سازه‌ها آنجا است که می‌گوید سگی وارد محوطه شد و به‌طور اتفاقی بازتاب خود را در مرمرهای کاخ داریوش دید و شروع به پارس کردن کرد. همراهان فیگوروا هر طور شده سگ را فراری دادند تا سفیر اسپانیایی بتواند با آرامش به دیدارش ادامه دهد.

فیگوروا در ادامه می‌گوید قطعاتی از کاخ آپادانا به‌صورت پراکنده روی زمین افتاده‌اند. او همچنین به نشانه‌های خطوط میخی نیز علاقه نشان داد و به همراهانش دستور داد آن‌ها را ثبت کنند.

پیترو دلا واله نیز نشانه‌هایی از خط میخی را ثبت و منتشر کرد. دلا واله، برخلاف فیگوروا، خیلی تحت تأثیر ویرانه‌ها قرار نگرفت و گفت به‌سختی می‌توان تصور کرد که اینها بقایای آن گذشته‌ی شکوهمند باشند و سازندگان تندیس‌ها هم خیلی به کارشان وارد نبوده‌اند. او هم مانند فیگوروا متون باستانی را از قبل خوانده بود. او با دقت توصیفات دیودور سیسیلی را با تخت جمشید تطبیق داد و متوجه شد که کاخ، در توصیف دیودور، در فاصله‌ی ۱۲۰ متری از کوه قرار دارد اما در مشاهده‌ی خودش، صفه چسبیده به صخره بود.

خط میخی تخت جمشید

او متوجه شد که در نقوش آپادانا همه رویشان به‌سمت مرکز راه‌پله است. نکته‌ی جالب مشاهداتش از موقعیت اجتماعی شخصیت‌های نقش برجسته است: «آن‌ها باید شخصیت‌های پایین‌تری از نظر اجتماعی باشند زیرا همان شلوار و نیم‌تنه‌ی تنگی را می‌پوشند که امروزه پوشش مردم مازندران است». دلا واله نتیجه می‌گیرد که به‌سختی می‌توان مفهوم تندیس‌ها را تشخیص داد زیرا مردم کشور از گذشته‌ی باستانی خود به‌خوبی مطلع نیستند.

خیلی از مسافران سعی کردند از بومیان منطقه اطلاعات بگیرند اما چیز زیادی دستگیرشان نشد. مردم به فن پزر (von Poser) آلمانی، که حدود سال‌های ۱۶۲۰ تا ۱۶۲۵ از تخت جمشید دیدن کرد، گفته بودند جانورانی که بر دروازه‌ی ملل قرار دارند جادویی هستند؛ آن‌ها کسانی را که خیلی نزدیک شوند به‌طور موقتی کور می‌کنند تا مسافر کنجکاو دور شود! آن‌ها همچنین به فن پزر گفته بودند آنجا را جمشید ساخته که موجب شده بود فن پزر گمان کند جمشید و کوروش یکی هستند.

طرح دروازه ملل 1674

طراحی شاردن از دروازه ملل، سال ۱۶۷۴

این مسافران نخستین تخت جمشید با هنر خاور نزدیک باستان آشنا نبودند. توماس هربرت (Thomas Herbert)، که به‌همراه هیئتی انگلیسی برای مذاکره‌ درباره‌ی جاده‌ی ابریشم به دربار شاه عباس آمده بود، در سال ۱۶۲۸ از تخت جمشید دیدن کرد. او صراحتاً گفت «بهتر است تخت جمشید را با مداد بکشیم تا آنکه آن را با خودکار توصیف کنیم»؛ زیرا آنچه می‌دید با اصطلاحات هنری غربی قابل توصیف نبود.

او بارها از ایرانیان پرسیده بود که کارکرد فضای پشت آپادانا چه بوده و آن‌ها گفته بودند «پرورشگاه بوده»! هربرت نقش‌برجسته‌ی حاملان تخت را این‌گونه توصیف کرد: «شاهزاده‌ای روی تخت شاهی نشسته است». او نماد فروهر را نیز نماد خدای زانوزده معرفی کرد. هربرت همچنین دسته‌ای از روحانیان را تشخیص داد که در حال جشن و پایکوبی هستند و دارند خدای خورشید را بزرگ می‌دارند. معلوم نیست چگونه هربرت بر نقوش آرامگاه‌ها نقش مار دیده است. مار که به کنار، فیل و کرگدن از کجا آورده خدا داند! کتاب هربرت بعدها بسیار خوانده شد و هرجا از فیل و کرگدن در تخت جمشید و شاهنشاهی هخامنشی صحبت شده ارجاعش کتاب او است.

تخت جمشید

طراحی هربرت از تخت جمشید

یوهان آلبرخت فن ماندلسلو (Johann Albrecht von Mandelslo)، دیپلمات آلمانی، در نیمه‌ی نخست سده‌ی هفدهم به تخت جمشید سفر کرد. بومیان به او گفتند ارگ را جمشید، پدربزرگ مادری اسکندر، ساخته است. بعضی گفتند آن را سلیمان ساخته و برخی دیگر گمان کردند آن را داریوش، شاه ایرانیان، بنا کرده است. او که حسابی گیج شده بود آخر به این نتیجه رسید که «چهل‌منار» نمی‌تواند همان پرسپولیس باشد و ویرانه‌های کاخ‌های کوروش باید جای دیگری باشد. ماندلسلو تصور کرد بعضی نقوش به جنگ و پیروزی و مسابقات المپیک اشاره دارد.

مطالب مرتبط:

دیدگاه