گردشگری وحشت: آسایشگاههای روانی تسخیر شده (قسمت سوم)
مطالعه قسمت اول
این نکته کاملا مشخص و واضح است که نگهداری از افراد مبتلا به اختلالات روانی قطعا کاری سهل و ساده نیست و همیشه نمیتوان در برخورد با این دست از بیماران طریق عطوفت و مهربانی را در پیش گرفت. چراکه گاهی پزشکان برای بهبود بیمار، ناگزیر از انجام درمانهای خاصی هستند. اما نکته اینجا است که گاهی افراد مشغول به کار در اینگونه مراکز، خطوط قرمز را پشت سر گذاشته و از هیچگونه ظلم و بدرفتاری دریغ ندارند. اگرچه این روزها کنترل و مراقبت بیشتری روی نحوهی رفتار اینگونه مراکز اعمال میشود، اما چند قرن قبل اوضاع بهگونهای دیگر بود.
بیماران روانی در قرن نوزدهم اوضاع وخیمی داشتند، اغلب با آنها همچون حیوانات رفتار شده و اغلب در قفس نگهداری میشدند. بسیاری از اوقات در مسیر درمان آنها از روشهایی استفاده میشده که دست کمی از شکنجه نداشتند.
بسیاری از بیماران بیچاره و بخت برگشتهای که در پشت این دیوارهای سنگی سبک گوتیک به اسارت گرفته شده بودند، کل عمر خود را آنجا سپری میکردند و هر روز ناگزیر از مرور دردناک وقایعی بودند که به نظر نمیرسید هیچگاه به پایان برسند.
شاید به خاطر این همه زجر، درد، عذاب و شکنجه است که امروزه شماری از این آسایشگاهها ظاهرا به تسخیر ارواح درآمدهاند. ارواحی که بهقدری در زمان حیات خود مورد شکنجه و بدرفتاری واقع شدهاند که بهدرستی قادر به بیان تفاوت مرگ و زندگی نیستند. گویی آنها همچنان به شیوهای تراژیک به حیات خود ادامه میدهند و شاید حتی خودشان هم متوجه نمیشوند که دیر زمانی است که جسم فانی را ترک کرده و عذاب دنیویشان به پایان رسیده است.
این بیماران در میان تارهایی از جنس ترس و سردرگمی اسیر شدهاند و در این دور باطل، ناخودآگاه دیگران را نیز عذاب میدهند.
در ادامهی مطالب پیشین به سفر خود ادامه داده و شما عزیزان را با دو آسایشگاه متروکه و تسخیر شدهی دیگر آشنا خواهیم کرد.
آسایشگاه ویلارد (Willard)، نیویورک
این آسایشگاه روانی در سال ۱۸۶۹ تأسیس شده و یکی از بزرگترین آسایشگاههای ایالات متحده محسوب میشود. صرفنظر از آنچه که در میان این دیوارها میگذشت، آسایشگاه ویلارد تا سال ۱۹۹۵ به فعالیت خود ادامه داد. البته این روزها بخشی از محوطهی آسایشگاه همچنان بهعنوان مرکز توانبخشی نیویورک مشغول به کار است. از سوی دیگر بخشهایی از این مرکز درمانی به دلایلی دارای محدودیتهای خاص برای بازدیدهای عمومی هستند.
در سال ۱۹۹۵ چمدان ۴۰۰ بیمار در اطاق زیر شیروانی این ساختمان کشف شد که از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.
اگر از منظر تاریخی به این ساختمان بنگریم، این بنا و تاریخچهاش بسیار مورد توجه عموم قرار دارد. البته نمیتوان مطمئن بود که این علاقه تنها معطوف به ارزش تاریخی این بنا یا سرگذشت دردناک ارواح به دام افتاده در آن است که این بنا را اینگونه در مرکز توجه قرار داده است.
به همین خاطر مقامات تصمیم گرفتند تا سالی یک مرتبه با برگزاری یک تور گردشگری این فرصت را به گردشگران و بازدیدکنندگان مشتاق بدهند تا از نزدیک گشتی در این بنا و محوطهی اطراف آن زده و حال و هوای حاکم بر آن را لمس کنند.
همچون دیگر ساختمانهای متروکهی این فهرست، سرنوشت بسیاری از بیماران ساکن این آسایشگاه در هالهای از ابهام قرا ردارد. بهطوری که در سال ۱۹۹۵ چمدان ۴۰۰ بیمار در اطاق زیر شیروانی این ساختمان کشف شد که از سرنوشتشان اطلاعی در دست نیست.
البته گردشگران مشتاق باید اطلاعات پیرامون زمان برگزاری این تور را به دقت پیگیری کنند تا این رویداد توأم با ترس و وحشت را بهراحتی از دست ندهند.
بیشتر بخوانید: آشنایی با برترین تورهای گردشگری ارواح (بخش اول)
آسایشگاه روانی بوفالو (Buffalo)، بوفالو، نیویورک
این ساختمان قدیمی با آن برج بلندش که گویی سر به آسمان ساییده، بیشتر شبیه به پس زمینهی یک فیلم خونآشامی گوتیک است تا یک بیمارستان و محل نگهداری افراد بیمار. این آسایشگاه در سال ۱۸۸۰ نزدیک به مرکز شهر بوفالو ساخته شد و بهعنوان بیمارستان روانی و توانبخشی مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
همچون بسیاری دیگر از بیمارستانهایی که در آن زمان ساخته شدند، این آسایشگاه نیز بعدا بهصورت یک مجموعه درآمده و گسترش پیدا کرد. در این آسایشگاه بیماران بر اساس جنسیت و نوع بیماری خود طبقهبندی شده بودند. از سوی دیگر شکل این سازه بهگونهای بود که هوای خوب و نور کافی همواره در دسترس بیماران بود.
اما صرفنظر از این امکانات قابلتوجه، متأسفانه بیماران روانی اغلب حال و روز خوشی نداشتند. آنها را در سلولهایی زندان-مانند نگهداری کرده و اغلب مورد بیتوجهی قرار میگرفتند. بسیاری از آنها شبهای خود را بدون روانداز روی سنگهای سرد و بدون هیچ مراقبت دلسوزانهای به صبح میرساندند. کمبود بودجه اثرات خود را به طرق مختلف در این مرکز نشان میداد و در نهایت این بیماران بیگناه بودند که باید تاوان همه مشکلات را پس میدادند. از سوی دیگر بهتدریج جمعیت آسایشگاه از ظرفیت آن بیشتر شد، بهطوری که بسیاری از آنها ناگزیر همراه هم روی تختهای کوچک میخوابیدند و از شر کنه و شپش در امان نبودند.
درمانهای صورت گرفته روی بیماران نیز از وضعیت مناسبی برخوردار نبود. دکترها اغلب بهدنبال سادهترین راهحل بودند به همین خاطر با برداشتن بخشی از مغز بیماران به اصطلاح آنها را درمان میکردند، عملی که در واقع بیمار بیچاره را به یک زامبی تبدیل میکرد. از دیگر روشهای درمانی شوک الکتریکی و استفاده از وانهای آب بود، پس چندان جای تعجب نیست که این آسایشگاه نیز امروزه بهعنوان مکانی تسخیر شده شناخته میشود.
سرانجام این آسایشگاه در سال ۱۹۷۴ تعطیل شد، اما هنوز هم میتوان شنوندهی نجوای مردگانی بود که اکنون پس از مرگ آزادانه در میان دیوارهای آجری برج در رفت و آمدند. بسیاری از گردشگران مشتاق، از شنیدن ناله و جیغهای وحشتناکی صبحت کردهاند که باعث شده برای لحظاتی از شدت ترس و وحشت میخکوب شوند.
به پایان بخش دیگری از دنیای گردشگری وحشت رسیدیدم. در فرصتی دیگر سفر سراسر ترس خود را پی خواهیم گرفت.
مطالعه قسمت دوم