پروندههای ترسناک: نفرین خانواده وینچستر (براساس یک داستان واقعی)
مجموعه مقالات گردشگری وحشت، به معرفی بهترینهای دنیای ترس و هیجان پرداخته و فارغ از هرگونه پیشداوری، تنها به بیان مدارک و مستندات موجود در رابطه با این مکانها میپردازد. ما صحت و سقم این داستانها را تأیید نکرده و تنها در مقام معرفی، داستان هر یک را برای شما بازگو میکنیم. قضاوت با شما است که این داستانها را بپذیرید یا خیر.
این روزها و بهخصوص برای علاقهمندان دنیای ماجراهای ماورایی و ترسناک، اسم "وینچستر" مساوی است با نام دو برادر ماجراجو. دین و سم وینچستر (Dean & Sam Winchester) که در ادامهی راه پدرشان، درگیر ماجراهای هیجان انگیزی از نوع ماورالطبیعه میشوند. اما این نام خانوادگی، مدتها قبل خود درگیر طلسم و افسونی عجیب و مرموز بوده است. ماجرایی که این بار با بازگویی آن همراه شما هستیم.
البته این داستان در سایهی چیزی شکل گرفت که روزگاری از آن بهعنوان "فاتح غرب وحشی" نام برده میشد. تفنگی که توسط کارخانهی اسلحه سازی وینچستر تولید شده و بسیار مورد توجه قرار گرفت. اما خونهایی که با این سلاح مرگبار ریخته شد، زندگی این خانواده را دستخوش درد و ناراحتی بسیاری کرد. دستکم این آن چیزی است که بیوهی وینچستر به آن باور داشت.
اما بهتر است در همان ابتدا شما را در موقعیت قهرمان داستان خود قرار دهیم. تصور کنید غم از دست دادن همسر و و فرزند تا چه اندازه دردناک و غیر قابلتحمل است. حال فکر کنید اگر مالک دارایی به ارزش 20 میلیون دلار بودید، چه میکردید؟ البته فراموش نکنید شما غمگین هستید و احساس تنهایی میکنید و زمان هم برای شما بی انتها به نظر میرسد، اکنون برای این دارایی قابلتوجه، چه نقشههایی در سر میپرورانید؟ این درست همان وضعیتی است که خانم "سارا وینچستر" (Sarah Winchester) را درگیر خود کرده بود.
در واقع او غم و اندوه ناشی از دست دادن عزیزانش را، در معماری عجیب و غیر منتظره خانه خود بازتاب داده است. سبک معماری متفاوتی که بهنوعی ناشی از حال خراب روحی و روانی او در آن زمان بود. ریشهی داستان جذاب خانهی مرموز وینچستر نیز به تراژدیهایی باز میگردد که خانم وینچستر در زندگی خود متحمل شده و البته در ارتباط مستقیم با صنعتی است که این خانواده، گردانندهی آن بودند. تولید اسحلهی معروف وینچستر، سلاحی که در آن زمان غرب را مفتون و شیفته خود کرده بود.
اگرچه نه با قطعیت، اما ظاهرا سارا وینچستر در سال ۱۸۴۰ متولد شده است. او در آن زمان "سارا لاک وود پاردی" (Sarah Lockwood Pardee) نام داشت. یکی از هفت فرزند "لئونارد پاردی" (Leonard Pardee) و همسرش "سارا بارنز" (Sarh Burns). لئونارد عضوی از طبقهی اجتماعی خوش نام بوده و در زمینهی تولید درشکه در ناحیهی "نیو هِیوِن" (New Haven) ایالت "کانِکتیکات" آمریکا فعال بود. سارا دختری با استعداد و بسیار زیبا بود. او در آن زمان مشغولیتهای فراوانی داشته و ماجراجوییهای زیادی را تجربه کرد. بهعلاوه او از موهبت آموزش در بهترین مدارس خصوصی بهرهمند شد که ما حصل آن صحبت کردن به چهار زبان و نواختن حرفهای پیانو بود. به همین دلیل بیمناسبت نبود که او را "زیبای نیو هِیوِن" (The Belle of New Haven) مینامیدند.
در سال ۱۸۶۲، سارا با "ویلیام ویرت وینچستر" (william Wirt Winchester) ازدواج کرد، پسر "الیور فیشر وینچستر" (Oliver Fisher Winchester) که جانشین فرماندار کانِکتیکات و صاحب کارخانهی تولید کننده اسلحه معروف وینچستر بود. زوج جدید زندگی شاد خود را آغاز کرده و جزئی از ممتازترین خانوادههای منطقه شدند. اما خوشبختی آنها چندان بادوام نبود. در سال ۱۸۶۶، مصیبتی ناگهانی زندگی آنها را زیر و رو کرد، وقتی که دختر نوازدشان "آنی" (Annie) بهدلیل بیماری مرموز جان باخت. سارا بعد از این فاجعه دچار افسردگی عمیقی شد و هرگز بهطور کامل بهبود پیدا نکرد. ۱۵ سال بعد از این فاجعه و در ماه مارس 1881، شوهرش ویلیام نیز بهدلیل عوارض ناشی از بیماری سل دار فانی را وداع گفت. این فقدان، باری دیگر بر شانههای نحیف خانم وینچستر گذاشت، زنی رنجدیده که تا همان لحظه نیز به قدر کافی، اسیر غم و اندوه بود. اینجا بود که او برای عبور از این دوران سخت، دست به دامان عالم ارواح شد.
بر اساس اطلاعات پارهای از منابع موجود، مدیومی بوستونی (Boston) بهعنوان مشاور به خدمت خانم وینچستر در آمد. او به سارا گفت که خانواده و بخت و اقبال او، توسط ارواح تسخیر شدهاند. در حقیقت او به ارواح سرخ پوستان بومی آمریکا اشاره میکرد، به ارواح سربازان کشته شده در جنگ داخلی آمریکا و به هر کسی که به هر شکل ممکن، توسط اسلحههای ساخته شده توسط کارخانهی وینچستر، کشته شده بودند. به خانم وینچستر گفته میشود که علت مرگ دختر تازه متولد شده و همسرش ویلیام نیز همین نفرین بوده است، حتی مدیوم به او میگوید که ممکن است خود خانم وینچستر، قربانی بعدی این نفرین و طلسم شوم باشد.
بهعلاوه مدیوم مذکور ادعا میکند که یک راهحل برای رفع این مشکل وجود دارد، و آن هم در گرو نقل مکان خانم وینچستر به غرب و ساخت خانهای بزرگ و باشکوه برای ارواح است. او میگوید بهمحض آنکه ساخت این خانه به اتمام برسد، خانم وینچستر باقی عمر خود را در آرامش و دور از خطر سپری خواهد کرد. البته واقعیت این است که ساخت این خانه هرگز به اتمام نرسید، در واقع ساخت این خانه به عمر خانم وینچستر کفاف نداد. در حالی که قرار بود ساخت آن حتی باعث جاویدان شدن خانم وینچستر شود.
در واقع اگر از منظری دیگر به این موضوع بنگریم، شاید ساخت خانهای که نقشهاش مدام دستخوش تغییر و تحول میشد، بهترین درمان برای افسردگی شدید خانم وینچستر بود، چیزی که او برای گذر از مرحله غم فقدان و اندوهش به آن نیاز داشت. به هر حال فاقد از هر انگیزهای که پشت این تصمیمگیری بود، خانم وینچستر عزم خود را جزم کرده و تصمیم به ترک کانِکتیکات گرفت. او به ملاقات خواهر زادهاش رفت که در "مینلو پارک" (MenloPark)، کالیفرنیا زندگی میکرد. آنجا او بهترین مکان برای ساخت منزل جدید خود را پیدا کرد، زمینی واقع در درهی "سانتا کلارا" (Santa Clara).
و اینگونه بود که او در سال ۱۸۸۴، یک عمارت اربابی راخریداری کرد که ساخت اسکلتش هنوز به اتمام نرسیده بود، این محل درست در سه مایلی غرب سن خوزه (San Jose) واقع شده بود. بهدنبال این خرید، او سی و هشت سال دیگر را وقف آمادهسازی و تکمیلی این خانه کرد، عمارتی که امروزه به نام "خانهی مرموز وینچستر" شناخته میشود.
در اواخر سال ۱۸۰۰، درهی سانتا کلارا، جایی مناسب برای لذت بردن از چشم اندازهای ناب و بینظیر طبیعت و البته برخوردار یاز فضای باز فراوان بود. ازاینرو اینجا بهترین مکان برای به ثمر رساندن ایدههای بلندپروزانهی خانم وینچستر بود که قصد داشت پروژهی ساخت و سازی متفاوت را به اتمام برساند، پروژهای که از سوی ارواح هدایت میشد. او برای انجام این کار تصمیم خود را گرفته و بر آن ثابت قدم و استوار باقی ماند. او به سرعت تعدادی نجار به استخدام کرد تا بهصورت شیفتی کار احداث خانه را شروع کنند. با شروع کار کم کم همه چیز تغییر کرد، بهطوری که این خانه هشت اتاق خوابه، بهتدریج بهاندازهای وسعت پیدا کرد که به عمارتی هفت طبقه تبدیل شد. در واقع در انتها زمینی که این عمارت در آن ساخته شده بود، ۱۶۱ هکتار وسعت داشت. در این زمین درختان زردآلود، آلو و درختان گردو کاشته شده بودند که به منبع درآمدی مجزا برای خانم وینچستر تبدیل شدند. او همچنین مالک خانههایی در "اترتون" (Atherton)، "لُس آلتوس" (Los Altos) و "پالو آلتو" ( Palo Alto) بود.
منابع مالی سارا وینچستر با توجه به بازدهی قابلتوجه، تقریبا نامحدود بودند. در پی مرگ همسرش، میلیونها دلار ثروت به بیوهی او رسیده بود، همچنین بخشی از سهام شرکت اسلحه سازی وینچستر نیز از آن سارا شده بود. پس از مرگ مادر شوهرش در سال ۱۸۹۷، او دو هزار سهم دیگر نیز به دست آورد. اکنون سارا تقریبا مالک نزدیک به نیمی از سهام این کارخانه بود. این مسئله او را به زنی ثروتمند مبدل کرده بود که روزانه در حدود هزار دلار درآمد داشت. البته این مسئله به دورانی برمیگردد که هنوز قانون مالیات بر درآمد اتخاذ نشده بود.
ادغام این حجم از ثروت با آن خلق و خوی عجیب و تأثیر پذیر از دنیای ماورایی، موجب پدید آمدن شایعات بسیاری پیرامون این زن شده بود. اما در واقع خانم وینچستر زنی سخاوتمند بود، او به کارمندان خود روزی سه دلار مزد میداد، در حالی که در آن زمان عرف دستمزد یک دلار و نیم بود. او اغلب به تجار سکههای طلا میداد، به همین خاطر زمانی که به شهر میرفت، فروشندگان اجناس خود را در مسیر حرکت درشکه او قرار میدادند تا توجه او را به خود جلب کنند. یتیمان و بسیاری دیگر از سازمانهای خیریه نیز، از لطف و محبت او بینصیب نمیماندند. او اغلب به کودکان همسایه خوشامد گفته و اجازه میداد که در زمینهای او بازی کنند حتی آنها را برای خوردن بستنی یا نواختن پیانو به خانه دعوت میکرد.
از همان ابتدای زندگی، تمایل خانم وینچستر به انزوا و گوشه نشینی مشهود و آشکار بود. او برای آنکه محیط زندگی خود را از دید دیگران مخفی نگه دارد، از باغبانها خواست تا درختان سرو بلند قامتی را در اطراف خانه بکارند، تا همچون دیواری طبیعی بین او و آن سوی پرچین فاصله بیندازند. همچنین او تمام وقت صورت خود را با تور ضخیم و سیاهی میپوشاند. گفته میشود او بارها خدمتکاری را فقط به خاطر آنکه یک لحظه، آن هم بهصورت تصادفی نگاهش بهصورت او افتاده بود، اخراج کرده است. موارد بسیاری در مورد او و عمارتش وجود داشت که مردم را دچار احساسات غریبی میکرد. همسایه های او گفتهاند که معمولا نیمه شب صدای زندگی به گوششان رسیده است، صدایی که ساعت دو بامداد نیز تکرار میشد. بر اساس تعالیم و معارف مرتبط با عالم ارواح، این زمان معمولا هنگام رسیدن و نیز عزیمت ارواح را مشخص میکند. عدهای نیز میگویند خانم وینچستر هرگز دو شب متوالی را در یک تخت و اتاق نمیخوابید. او مدام جا عوض میکرد تا ارواح شیطانی را که به دنبالش بودند، گیج و غافلگیر کند.
در مرکز این خانه ، اتاقی به نام "اتاق آبی" قرار داشت، جایی که خانم وینچستر هر شب برای مشورت با ارواح به آنجا میرفت. در این اتاق یک کابینت، یک میز، قلم و کاغذ، یک گنجه و یک تختهی کوچک بود که ظاهرا برای انتقال پیامهای رد و بدل شده مورد استفاده قرار میگرفت. داستانهای خیالی حکایت از آن دارند که سارا هر شب راهنماییهای مختلفی از ارواح دریافت کرده و نقشه ساخت خانهاش بر اساس آنها تغییر میکرد.
خانم وینچستر، در سالهای آخر عمر خود از آرتریت رنج میبرد. سرانجام او در تاریخ ۵ سپتامبر سال ۱۹۲۲ بهدلیل مشکلات قلبی و در خواب جان سپرد. بدن او در گورستان" اِوِرگرین" (Evergreen) در "نیوهیون" به خاک سپرده شد، درست در کنار همسر محبوبش ویلیام. اموال وداراییهای او به خواهر و خواهرزاده و عموزادگانی رسید که مراسم بدرقهی باشکوهی برایش ترتیب دادند، شاید این مراسم بهنوعی تشکر در مقابل هدیهی سخاوتمندانهای بود که دریافت کرده بودند. او همچنین مقداری پول نیز برای کارمندان موردعلاقهاش باقی گذاشت و مقداری را نیز به بیمارستان عمومی کانکتیکات اهدا کرد تا خرج درمان بیماران مبتلا به سل شود، بیماری که شوهرش را از او گرفت. این کلینیک هنوز هم دایر است و بهعنوان بخشی از مرکز درمانی نیوهیون فعالیت میکند.
در زمان مرگ، ساختمان او با نقشهی عجیب و بی نظم و ترتیب خود، بهاندازه ۶ هکتار وسعت پیدا کرده بود. اکنون عمارت شامل ۱۶۰ اتاق، ۲ هزار در، ۱۰ هزار پنجره، ۴۷ پلکان، ۴۷ شومینه، ۱۳ حمام و ۶ آشپزخانه بود. بر طبق وصیت نامهی خانم وینچستر، اموال شخصی او شامل مبلمان وسایل منزل، تصاویر، جواهرات و اسناد به خواهر زاده او خانم "ماریان مریمن ماریوت" (Marian Maryman Marriot) رسید که او نیز بلافاصله آنها را حراج کرد. در واقع حجم این وسایل به حدی بود که ۶ کامیون مدت شش هفته فعالیت کردند تا این مقدار قابلتوجه را از منزل خارج کنند. اسمی از خانه و باغ اطرافش در وصیت نامه برده نشده بود و در نهایت بهعنوان بخشی از اموال و داراییهای خانم وینچسر توسط شرکت "Trustees" به فروش رسید.
اما چه چیز انگیزهی خانم وینچستر بود تا نزدیک به نیمی از دوران زندگی خود را معطوف ساخت این بنای عجیب و نامأنوس کند؟ خانه ای مرمزو و عجیب که هنوز هم به همان اندازه غیر عادی است. هیچ کس نمیتواند با قطعیت به این پرسش پاسخ دهد، چراکه تا آن زمان کسی مصاحبهای با خانم وینچستر انجام نداده و خود او نیز پاسخی از خود برجای نگذاشت. از زمان مرگ خانم وینچستر، صدها داستان عجیب پیرامون این سازه، ساخته و پرداخته شده و دهان به دهان چرخیده است. داستانهایی که هالهی مرموز گرد این عمارت را، سحرانگیز و شاید ترسناکتر کردهاند. به نظر میرسد این مسائل عجیب تنها به زندگی خود خانم وینچستر مرتبط بودند و هرگز هیچکدام از بستگان یا حتی کارمندان او را تحتالشعاع خود قرار ندادند. بهطوری که بسیاری از آنها شاید نزدیک به ۴۰ سال پس از او زیستند ولی هرگز درگیر هیچ ماجرای ماورایی نشده و البته هیچ صحبتی نیز پیرامون مسائه رد و بدل شده بین آنها و خانم وینچستر به بیرون درز نکرد. معلوم نیست آیا آنها تحت فشار و تهدید لب باز نکردند یا همچنان به حفاظت و حمایت از بانوی خود ادامه دادند؟
در مورد این عمارت ما هرگز نمیتواینم با قطعیت حقیقت را از افسانه مجزا کنیم، تنها میتوان به داستانهایی اکتفا کرد که در طول این سالها بر سر زبانها بوده است. ما در واقع تنها میتوانیم حدس و گمانهای خود را مطرح کنیم و از معماری عجیب بنایی صحبت کنیم که زنی منزوی با هدایت و مشورت ارواح ساخت.
بعد از تمام اینها، تورهای گردشگری متعددی در این عمارت برگزار میشود. نیمه شبها نور فلش دروبین در این سازه نورافشانی میکند، جایی که بازدیدکنندگان امیدوارند با پدیدهای غیر عادی مواجه شده یا ارواح احیانا ساکن این عمارت ویکتوریایی را ملاقات کنند که در هر دو صورت میشود این تجربه را در یک کلام خلاصه کرد، هم فال وهم تماشا. هم لذتبخش و هم مهیج و ترسناک. برای جذب دلارهای گردشگران، یک تشکیلات اقتصادی به نام "The Winchester MysteryHouse"، پروبال بیشتری به وجه مرموز و عجیب این عمارت بخشید و آن را بیش از پیش برای عموم جذاب و وسوسهانگیز کرد و با همین روش منفعت بیشتری کسب کرد.
هر چند همچنان سوالات بسیاری باقی مانده است. بهعنوان نمونه اگر خانم وینچستر باور داشت که توسط ارواح کشته شدگان محصولات تسلیحاتی کارخانهی وینچستر طلسم شده، چرا سهام خود را واگذار نکرد؟ و حتی پس از مرگ مادرشوهرش، افزایش سهامش را پذیرفت؟ یا چرا او برای نمایش خشم ارواح؛ چنین راه عجیبی را در پیش گرفت؟ از سوی دیگر گفته میشود نمادهای بسیاری از ماسونها در این عمارت مشاهده میشود.
از سوی دیگر عدهای ساخت این بنا را در ارتباط با وجود "بعد چهارم" توصیف میکنند. به هر حال میراث سارا وینچستر، عمارتی است عجیب، جایی که درها به جایی باز میشوند که اصلا انتظارش را ندارید، راه پلههایش به هیچ کجا راه نداشته و مستقیم به سقف منزل متصل میشوند. اینجا تعادل و نظم مشاهده نمیشود، اما شاید در دل همین بینظمی، نظمی نهفته است که اکنون و با توجه به معلومات فعلی ما، دور از دسترس بوده و از نظر پنهان مانده است. شاید باید برای درک بیشتر این عمارت منتظر بود. و شاید هم نه، این عمارت تنها محصول فکر زنی دردمند و افسرده است که برای عبور از گذرگاه ناامیدی و خشم ناشی از فقدان عزیزانش، راهی عجیب در پیش گرفته است. زنی که یا باور داشته تحت تسلط نفرین ارواح است و یا اینگونه تظاهر کرده تا ایدههایش را باورپذیرتر کند.
در هر صورت عمارت وینچستر جاذبهی گردشگری محبوبی در دنیای گردشگری تاریک است. عمارتی که فارغ از درست و غلط بودن داستانهایش، بهاندازه کافی جذاب و فریبنده است تا نیمه شبهایش با صدای قدم زدن و پچ پچ آرام گردشگران شجاع،رنگ و بویی دیگر بگیرد.
امیدوارم از مطالعه این مطلب و همراهی با کجارو لذت برده باشید. بهزودی با گشت و گذار دیگری در دنیای ترس و وحشت، همراه شما خواهیم بود.