پرونده های ترسناک: وحشت در اِمیتی ویل (بر اساس یک داستان واقعی)
در گوشه و کنار جهان، عمارت و سکونتگاههای متعددی به ظنّ تسخیر شده بودن، مورد توجه گردشگران و بازدید کنندگانی از اقصی نقاط جهان قرار میگیرند. محبوبیت برخی از این منازل به جنایتهایی بازمیگردد که زمانی در آنها رخ داده است. "اِمیتی ویل" (AmityVille)، یکی از این خانهها است که پس از چنین تجربهای، ظاهراً به دام ارواح افتاده است.
این عمارت زیبای سه طبقه که به لطف سبک معماری جالب و مستعمراتی خود مورد توجه قرار داشت، چندین سال قبل شبی تلخ و ناخوشایند را پشت سر گذاشت. شبی شوم که با صدای شلیک گلوله، رنگ خون گرفت. شبی که دیوارهای خاموش آن، شاهد جان باختن اعضای یک خانواده بودند. والدین و کودکان در خواب ناز بودند، وقتی الههی مرگ در قالب یکی از نزدیکترین خویشاوندان آنها، جان تک تکشان را گرفت. اما ظاهراً این رویداد تلخ ، با تار و پود این خانه عجین شده و منشأ حوادث ترسناکی شد که ساکنان بعدی خانه را درگیر خود کرد. ماجرای خانوادهای که یک سال پس از این اتفاق به این عمارت نقل مکان کردند، زمانی بسیار مورد توجه رسانهها بود. عنوان تسخیر شده، لقبی است که پس از این واقعه، نصیب خانهی "اِمیتی ویل" شد.
اما کسی به درستی نمیداند که آیا این ماجرا واقعاً حقیقت دارد و سایهای شوم این خانه را احاطه کرده است؟ یا نه، کل داستان تنها حیله و نیرنگی برای جلب توجه عموم است. اما آن چه که مشخص است از زمان حادثه، این عمارت بیش از آنکه در تملک کسی باشد، برای فروش گذاشته شده است و ظاهراً کسی حقیقتاً دوست ندارد در آن ساکن شود.
اما بیایید ماجرایی که بر این خانه و ساکنانش رفته را مرور کرده و ببینیم در دل این عمارت خموش و ترسناک چه گذشته است؟
در ۱۳ ماه نوامبر سال ۱۹۷۴، در "اِمیتی ویل" نیویورک، مرد جوان ۲۳ سالهای به نام رونالد دِفو (Ronald Defeo) به داخل کافهای به نام "هری" هجوم آورده و فریادزنان خبر داد که به والدینش تیراندازی شده است. پلیس پس از رسیدن به منزل خانوادهی دفو، اجساد ۶ عضو این خانواده یعنی پدر "رونالد دفو" ۴۳ ساله، مادر "لوئیس بریگانت دفو" ۴۲ ساله و چهار فرزند آنها "داون" ۱۸- "آلیسون" ۱۳- "مارک" ۱۱ و "جان متیو" ۹ ساله را در حالی یافت که در تختخوابهای خود و با شلیک گلوله کشته شده بوند.
"هشدار، ممکن است برخی از تصاویر حاوی نکات ناراحت کننده باشند"
رونالد ادعا میکرد که در زمان تیراندازی در منزل حضور نداشته است و تنها پس از بازگشت به خانه، با اجساد مواجه شده و بلافاصله هم برای خبر دادن به کافهی هری رفته است. اما با جستجوی پلیس، یک جعبه گلوله اسلحهی "35-Marlin" در اتاق رونالد کشف شد و اینجا بود که او دیگر راهی برای انکار نیافت و به این جنایت هولناک اعتراف کرد. بعد از یک روند دادرسی طولانی، رونالد برای هر شش فقره قتل مجرم شناخته شده و محکوم شد.
هر چند پس از ختم دادرسی و به خاک سپردن اجساد قربانیان، هنوز هم سوالاتی بی جواب مانده بود. به عنوان مثال هرگز پاسخی به این پرسش داده نشد که چگونه یک نفر موفق شده به تنهایی ۶ عضو خانوادهی خود را به قتل برساند و در عین حال با هیچ مقاومتی هم روبرو نشود؟ همچنین سلاح به کار رفته نیز عجیب بود، چرا که شلیک با این نوع اسلحه تقریباً بیسابقه بود.
همان گونه که گفتیم اجساد قربانیان در حالی کشف شد که هیچ گونه زخم دفاعی در بدن نداشتند، بررسی پزشکی قانونی مدرکی دال بر وجود سم یا دارو را در خون هیچ کدام از آنها نشان نداد. به علاوه اجساد قربانیان به هیچ وجه از جای خود تکان داده نشده بود.
اما ماجرا همین جا به اتمام نرسید، ظاهراً عطش خانه برای خلق لحظات دلهره آور سیراب نشده بود. در ۱۸ دسامبر سال ۱۹۷۵، خانوادهی لاتز (Lutez) به این عمارت خالی از سکنه نقل مکان کردند، در حالی که تنها ۱۳ ماه از حادثهی قتل خانوادهی دفو گذشته بود. جرج و کاتلین لاتز (George & Kathleen) سبک معماری مستعمراتی هلندی این عمارت را دوست داشتنی و دلفریب دیده و باور نمیکردند که قیمت این خانهی زیبا تنها ۸۰ هزار دلار باشد. آنها از گذشتهی تاریک این ملک آگاهی داشتند، اما هم بر حسب نیاز به فضای بیشتر برای راحتی سه فرزند خود و هم به دلیل مناسب بودن شرایط خرید این خانه، چشم بر روی این مسئله بستند. اما مسلماً این زوج بدشانس هرگز تصور نمیکردند که تنها ۲۸ روز بعد در حالی که از شدت ترس و وحشت دچار جنون شدهاند، دار و ندار خود را رها کرده و سراسیمه این خانه را ترک خواهند کرد.
یک کشیش کاتولیک به نام "پدر رِی پکورارو" (Ray Pecoraro) به درخواست لاتزها به منزل آنها آمد تا برای خانوادهای که تازه به آن جا آمده بودند، آرزوی سعادت و خوشبختی کند. زمانی که کشیش به طبقهی دوم عمارت و اتاقی که روزگاری متعلق به مارک و جان دفو بود، وارد شده و میخواست آن جا را با آب مقدس تطیهر کند، دستی نامرئی را احساس کرد که مدام به او سیلی میزند و صدایی شنید که خطاب به او میگفت: از اینجا بیرون برو"، کاری که کشیش بلافاصله آن را انجام داد.
شخصیت پدر پکورارو در فیلم "وحشت امیتی ویل" (۲۰۰۵)
البته کشیش قبل از رفتن به ملاقات خانم و آقای لاتز رفت. او در مورد صدایی که شنیده بود چیزی به آن دو نگفت، اما مصراً از آنها درخواست کرد که به هیچ عنوان اتاق بالای پلهها را به عنوان اتاق خواب مورد استفاده قرار نداده و در ضمن به هیچ کسی هم اجازه ندهند در آن اتاق بخوابد. خانوادهی لاتز این توصیهی خیرخواهانه را مورد توجه قرار داده و از این اتاق به عنوان خیاط خانه استفاده کردند.
از نخستین شبی که آنها به این خانه نقل مکان کردند، تجربیات عجیب و ترسناک هم شروع شد و با گذشت هر روز، این مسئله به بحث و جدل بیشتر خانواده دامن میزد. به عنوان مثال جرج دائماً احساس سرما میکرد، به طوری که ناگزیر، مدام در حال ریختن هیزم به داخل بخاری بود. همچنین عادات بهداشتی او نیز تغییر کرده و او و همسرش "کتی" از نظر سلامتی دچار مشکل شده بودند.
دختر کوچک لاتزها بیشتر اوقات خود را در اتاقش با همبازی خیالی خود سپری میکرد، همبازی که از سوی او این گونه توصیف میشد: " دختری به نام "جودی" با چشمان درشت قرمز و اندازهای متغیر که گاهی از خود خانه نیز بزرگتر است." این دخترک مرموز همچنین ادعا میکرد که هیچ کس قادر به دیدن او نیست، مگر خود او تمایل به دیده شدن داشته باشد. در همین حین وقوع حوادث عجیب و غریب همچنان ادامه داشت، رایحههای عجیبی در گوشه و کنار خانه به مشام میرسید، نیمه شب و در حالی که همه در خواب بودند، در جلویی منزل با صدایی شدید باز و بسته میشد. آنها ردِّ پاهایی سیاه روی سرامیک سرویس بهداشتی مشاهده کردند و کتی یک بار توسط نیروی نامرئی لمس شد، زمانی هم مادهای ژلاتینی و سبزرنگ در کل خانه مشاهده شد. در آن اتاق مرموز بالای پلهها صدها حشره پیدا شد، در حالی که فصل مناسبی برای حضور آنها نبود.
جرج هر شب ناخودآگاه ساعت سه و ربع از خواب بیدار میشد، یعنی همان ساعتی که به گمان پلیس، زمان به قتل رسیدن خانوادهی دفو بود. یک بار او در حالی از خواب بیدار شد که شاهد تبدیل همسرش به یک عجوزهی ۹۰ ساله بود و شبی دیگر او را دید که میان زمین و هوا معلق مانده بود. جرج حتی ادعا میکرد که شبی از خواب برخاسته و صدای لرزیدن و تکان خوردن تختخواب فرزندانش را میشنیده ولی توان هیچ اقدامی را نداشته است، چرا که گویی نیرویی نامرئی او را محکم سرجای خود نگه داشته بود.
خانوادهی لاتز بارها سعی کردند که با کشیش کاتولیک تماس بگیرند، اما هر بار تلفن قطع میشد. زمانی که از بازگشت کشیش ناامید شدند، خود دست به کار شدند. آنها هر کدام با یک صلیب تجهیز شده و به گوشه و کنار خانه رفتند و مشغول عبادت و خواندن دعا و سرودهای مذهبی شدند. اما صدایی به گوش رسید که از آنها میپرسید:" نمیخواهید تمامش کنید؟"
اما آخرین شب حضور آنها در این خانهی شوم، بدترین شب آنها بود. صداهای وحشتناکی تمام فضای خانه را پر کرده بود، مبلمان و اسباب و اثاثیه به این سو و آن سوی خانه حرکت میکردند و بچه ها را دچار ترس و وحشتی دیوانه کننده کرده بودند. آن جا بود که درست ۲۸ روز پس از اقامت در این منزل، خانوادهی لاتز عطای این خانه را به لقایش بخشیده و آن را ترک کردند. آنها هیچ چیز از منزل برنداشتند، جرج میگوید که در آن زمان تمام فکر و ذکرش این بوده که اگر کوچکترین چیزی از آن جا با خود ببرد، اتفاق هولناکی خواهد افتاد. خانوادهی لاتز پس از ترک خانه به منزل مادر کتی رفتند و در آرامش آنجا سعی در فراموشی این خاطرات تلخ داشتند.
مقالههای مرتبط:
تسخیر شدگان معروف جهان (بخش دوم)
در همین زمان بود که باز هم پای زوج ماجراجوی "وارِن" (Warren) به میان آمد. اگر به خاطر داشته باشید پیشتر و در ماجرای عروسک آنابل، با شما از "اِد و لورن وارن" (Ed & Lorraine) صحبت کردیم. دو ماه پس از جریان داستان وحشت" اِمیتی ویل"، "لائورا دیدیو" (Laura Didio) گزارشگر شبکهی ۵ نیویورک با این زوج تماس گرفته و از این خانه و رویدادهای عجیب و غیر قابل توضیح آن صحبت و از آنها خواهش کرد که این مسئله را پیگیری کنند.
یک تیم از گزارشگران، محققان و افراد فعال در زمینهی تجربیات فراواقعی و ماورالطبیعه، توسط "اد وارن" سازماندهی شد. آنها سپس به بازدید این خانه در "خیابان اوشِن" (112 Ocean Avenue) رفتند. اما خانوادهی لاتز حاضر نشدند در این بررسی همراه دیگران شده و دیگر بار به درون این خانه قدم بگذارند.
در طول این بررسی اتفاقات عجیبی افتاد، مثلاً یک بار زمانی که اِد سرگرم خواندن ادعیه مذهبی برای دفع شیاطین در زیر زمین منزل بود، توسط نیرویی فیزیکی هل داده شد و یا لورن احساس کرد که نیروی شیطانی با او مقابله کرده و او را از نظر ذهنی تحت فشار قرار داده است. حتی اجساد خانوادهی دفو را در حالی مشاهده کرد که روی زمین دراز کشیده و بدن آنها با ملافههای سفید پوشیده شده بود، به دنبال این تجربه، او توسط نیرویی ماورایی به عقب پرتاب شد. تیم تحقیقاتی همچنین موفق به ثبت تصویری عجیب و شگفت انگیز شدند، تصویری از شبح یک پسر بچهی کوچک در طبقهی دوم منزل.
شما هم سعی کنید، شاید این روح کوچک را یافتید!!
آنها دریافتند زمینی که این خانه در آن ساخته شده، زمانی توسط فردی به نام "جان کِچَم" (John Ketchum) مورد استفاده قرار داشته است. ظاهراً در سال ۱۹۲۴، این مرد که ارتباطی هم با جادوی سیاه داشته، در کلبهای در این زمین به کارهایی ناخوشایند مشغول بوده است. جان درخواست کرده که بدن او در این زمین دفن شود و تا آن زمان نیز جسد او همانجا باقی مانده بود.
به علاوه معلوم شد زمانی هم سرخپوستهای "شینیکاک" (Shinicock) را در این زمین زندانی کرده بودند، اینجا خانهی افراد بیمار و دیوانه بوده است، در واقع آنها سرخپوستهای بیچاره را اینجا رها کرده و آنها آنقدر آنجا میماندند تا بمیرند.
وارنها باور داشتند که این ملک دارای انرژی منفی بسیاری بوده که با تاریخی تلخ و سیاه در هم آمیخته است. و در واقع همین تاریخچه باعث شده است تا این خانه همچون آهن ربایی قدرتمند، ارواح شیطانی و مافوق طبیعی را به سوی خود جذب کند. به علاوه آن دو معتقد بودند که همین انرژیها مستقیما زندگی دو خانوادهی دفو و لاتز را نیز تحت الشعاع خود قرار دادهاند.
بعدها زوج وارن بازنشسته شدند و خانوادهی لاتز نیز این ملک و زمین و اسباب و اثاثیه را فروخته و به کالیفرنیا نقل مکان کردند. خانهای که در سال ۱۹۷۵ تنها به مبلغ ۸۰ هزار دلار فروخته شده بود، در سال ۲۰۱۰ با قیمت ۹۵۰ هزار دلار معامله شد.
به هر حال این خانه حتی پس از این ماجراها نیز مورد توجه بازدیدکنندگان و به ویژه عاشقان دنیای ترس و هیجان است. هر چند به تازگی، ادعایی مربوط به فعالیتهای ماورایی در این خانه گزارش نشده است، اما در زمان فروش خانه یک دلال معاملات ملکی به نام "جیمز اسمیت" (James Smith) تجربهای ترسناک را به همراه دیگر همکارانش پشت سر گذاشت. او میگوید که به همراه دو دوست دیگرش به این خانه رفته و گوشه و کنارش را بررسی کردند، همه چیز ظاهراً طبیعی بوده و هیچ علامت مشکوکی مشاهده نمیشد، هر چند دو نفر از آنها حس بدی داشتند. سرانجام آنها به زیرزمین ترسناک خانه قدم گذاشتند و آنجا بود که ورق برگشت. جیمز میگوید که روی دیوار حفرهای را مشاهده کرده و به بررسی آن پرداخت. درست همان زمان متوجه وزش بادی بسیار سرد از میان این حفرهی تاریک شد. با توجه به اینکه آن زمان فصل تابستان بود و هوا بسیار گرم، وزش این باد سرد و تغییر دما که خیلی ناگهانی رخ داد، آنها را وحشتزده کرد. ضمن آنکه جمیز ادعا میکند حس میکرده کسی در آن نزدیکی ایستاده و آنها را میپاییده است. به هر حال این مشاوران جوان به سرعت خانه را ترک کرده و سوگند خوردند که دیگر قدم به داخل نگذارند.
شاید جالب باشد که بدانید جرج لاتز پس از این ماجرا به اشکال مختلف از "رونالد دفو" دفاع کرد، چرا که او باور داشت که رونالد در جنایتی که مرتکب شده، بیتقصیر بوده است. او میگوید این خانه و صداهای مرموزش رونالد بیچاره را وادار به کشتن اعضای خانوادهی خود کردهاند.
اما طبق معمول هر جا سخن از ترس و وحشت است، پای شبکه سرگرمی سازی و هنر هفتم نیز در میان است. در سال ۲۰۰۵ فیلمی با عنوان "وحشت امیتی ویل" به کارگردانی " اَندرو داگلاس" (Andrew Douglas) و بازی رایان رینولدز" (Ryan Reynolds) اکران شد که به زندگی خانوادهی لاتز در آن دوران پر هراس و وحشت میپرداخت.
اگر پیشتر این فیلم را دیدهاید که اکنون با مطالعهی این مطلب اندکی بیشتر با حوادث روی داده در آن و منشأ آنها آشنا شدید، اگر هم هنوز موفق به دیدن این فیلم نشدهاید، شاید بد نباشد به تماشای این اثر ژانر ترس و وحشت نشسته و ماجرای خانوادهی لاتز را از منظری دیگر مشاهده کنید.
در پایان امیدوارم از همراهی با ما در کجارو لذت برده باشید. راستی شما دوست دارید با داستان نهفته در پس کدامین خانه یا مکان تسخیر شده آشنا شوید؟ اگر چیزی در ذهن دارید، آن را با کجارو نیز در میان بگذارید، شاید جستجوی بعدی ما از همان جا آغاز شود.
دیدگاه