آنچه در موزههای امروز صرف نظر از موضوع موزه به چشم میآید، تمایل بیشتر به تمرکز بر جنبه زیباشناختی مسئله «به نمایش درآوردن» و تکیه بر «تجربه فیزیکی» بازدیدکننده از فضا، در راستای رساندن پیام است.
مقالههای مرتبط:
معماری موزه در گذشته با معماری بناهای مذهبی و تشریفاتی مقایسه میشده است. تا اواسط قرن بیستم مستقیما از معماری اینگونه بناها در طراحی موزهها تقلید میشد و حتی موزه نمایی شبیه معابد رومی و یونانی داشت.
نهاد «موزه» که روزی اهرم طبقهبندی و حفاظت از دانش بشری بوده، گویی امروزه به جای نمایش مرزبندیهای قاطع، به سوی «تفسیر داشتهها» رفته است.
«موزه» دیگر صرفا مکانی برای تعمق در تاریخ و تمدن نیست و اگر سهمی در آموزش دارد، به شیوهای کاملا متفاوت از گذشته است. جایگاه آن را باید بیشتر در ارتباط با صنعت سرگرمی دید.
از لحاظ موضوعات به نمایش درآمده، به نظر میرسد تعداد موزههای هنر همچنان غالب باشد، اما موزههای با موضوعات نامعمول نیز در این سالها در گوشه و کنار دنیا تاسیس شدهاند؛ بهطوری که امروزه هر پدیدهای در ارتباط با علوم انسانی میتواند موضوع یک موزه باشد: موزه اقیانوس و موج، موزه فولاد، موزه زبان(شناسی)، حملونقل، ارتش، آتشفشان یا هر چیز دیگر.
موزه فراری، ایتالیا
امروزه موزهها در درجه اول، حضور هرچه بیشتر «بازدیدکننده» را میطلبند و در این میان «معماری موزه» یکی از مهمترین عوامل برای جلب مخاطب بیشتر در این موسسات بوده و در این بازاریابی نقشی محوری دارد. همچنین این موضوع اساس یکی از مهمترین پیامدهای موزهها در دو دهه اخیر بوده است:
موزهها بیش از هر عملکرد معماری دیگر، بازدیدکنندگانی که ممکن است در حالت عادی توجهی به محیط مصنوع اطراف خود نداشته باشند را نسبت به معماری و تجربه فضایی آگاه کردهاند.
نگاهی گذرا به پروژههایی که در ادامه معرفی خواهند شد، ارتباط مستقیم و تاثیرپذیری معماری موزه از موضوع آن را نشان میدهد.
در مورد موزهها با موضوعات خاص، این ارتباط شدیدتر شده و شناخت هر چه بیشتر موضوع، تاثیر مستقیم بر محصول نهایی خواهد گذاشت. به عنوان مثال، حجم کلی موزه «اقیانوس و موج» با الهام از فرم موج، مستقیما موضوع را اعلام میکند.
موزه اقیانوس و موج، فرانسه
آنچه موفقترین نمونههای موزه را در دو دهه اخیر شکل داده است، آنجایی است که معماری موزه نه فضایی خنثی برای موضوع موزه است و نه فرم مجسمهواری که به عنوان اثری هنری خودنمایی کند؛ بلکه «فضای فعالی» است که در آن «معماری» و «موضوع به نمایش درآمده» کلیتی واحد را شکل میدهند که از هم قابل تفکیک نیستند.
در چنین موزههایی «معماری» به دریافت بازدیدکنندگان از محتوای به نمایش درآمده کمک میکند و اساسا بخشی از این دریافت میشود. یکی از بهترین نمونهها در این راستا موزه «یهود» اثر «دانیل لیبسکیند» است.
مقاله مرتبط:
معماری، مخاطب را در داخل موزه به حرکتی وا میدارد که تاثیر موضوع و اشیاء به نمایش درآمده را دوچندان میکند.
موزه یهود، برلین
«حس مکان» در طراحی معماری موزهها
در دهههای اخیر میل به تجربه فضایی متفاوت، دلزدگی از ایستایی مقدسمآبانه و فضای تامل برانگیز موزه، نیروی محرک انبوهی از تجربههای گوناگون در رابطه با نهاد موزه و به طبع آن معماری این نهاد بوده است.
«حس مکان» علاوه بر اینکه با کیفیات معماری فضاهای نمایشگاهی و موزهها پیوند دارد، در ارتباط با تجربه مستقیم و بازدیدهای مکرر ما از این مکانها است؛ در ارتباط با خاطرهای است که از رخدادی خاص به ذهن میسپاریم یا زمانی که همراه با دوستی در آن سپری میکنیم.
مسائلی که در قالب هیچ متن و عکسی نمیگنجند و چالش اصلی موزهها نیز دقیقا همینها است. پیچیدگی «معماری موزه» شاید آنجا باشد که فرمهای چشمفریب یا پیروی از فرمولهایی در مورد روابط فضایی و ابعاد و اندازه و غیره، موفقیتش را تضمین نمیکند و این موفقیت وابسته به مسائلی ظریفتر است.
میتوان «طراحی موزه» را به نوشتن سناریو تشبیه کرد؛ روایتی که سعی دارد جمعی را به حرکتی که مدنظرش است وادارد و واکنش خاصی را ترغیب نماید. چیدمان و سلسله مراتب فضاها، طراحی داخلی، سیستمهای نمایشگاهی، نورپردازی و... همه و همه بخشی از این سناریو خواهند بود.
دیدگاه