تور مجازی صومعه های اسرارآمیز و دیدنی بوتان


کشور بوتان، صومعههای زیادی دارد که عکاسی و فیلمبرداری از آنها ممنوع است؛ اما اگر با این تور مجازی همراه شوید، میتوانید گوشهای از این همه زیبایی را ببینید.
شایعهها و افسانههای زیادی درباره بوتان یا بهقول مردم بومی، «سرزمین اژدها» گفته شده؛ به همین دلیل تنها راه تشخیص حقیقت، بازدید از این کشور است. پروازهای مقصد بوتان از کشورهای تایلند، هند، سنگاپور و نپال انجام میشود. فرودگاه پارو (Paro Airport) یکی از چالشبرانگیزترین فرودگاههای دنیا برای تردد هواپیماها است؛ چراکه این فرودگاه با کوههای مرتفع احاطه شده و باند آن نیز تقریبا کوتاه است.
تا سال ۱۹۷۴ هیچ گردشگر و مسافر خارجی اجازه ورود به کشور را نداشت و تنها راه بازدید از آن منوط به دعوت شخص پادشاه یا ملکه بود. امروزه درهای بوتان به روی گردشگران باز است؛ هرچند به تعداد محدود و با رعایت قوانین خاص. به این ترتیب که همه گردشگران باید از طریق اپراتور مورد تایید، در تورهای از پیش برنامهریزیشده و با پرداخت کامل هزینه سفر به بوتان مسافرت کنند. هزینههای سفر شامل اقامت، غذا و راهنما میشود. مالیات پادشاه به مبلغ حدود ۶۵ دلار را هم باید به هزینهها اضافه کرد که صرف نیازهای اجتماعی کشور نظیر مراقبتهای بهداشتی، توسعه زیرساختها و... میشود.
تیمی از سایت «ایرپانو» (airpano) با هدف فیلمبرداری هوایی از جاهای دیدنی بوتان، خیلی زودتر از موعد سفرشان اقدام به آمادهسازیهای لازم کردند. در ادامه این مقاله از کجارو با تیم ایرپانو همراه میشویم تا داستان این سفر پرماجرا را از زبان خودشان بشنویم.
تا همین اواخر، استفاده از پهپاد در بوتان ممنوع بود و در نتیجه از دریافت همه مجوزهای لازم برای عکاسی هوایی بسیار شگفتزده و خوشحال شدیم. هواپیمای ما بهیکباره از بالای خانههای کوچک و درختها دوری زد؛ بهطوری که از پنجره هواپیما دیدیم که آماده فرود هستیم. به فرودگاه پارو رسیده بودیم؛ کشور افسانهای بوتان! روز بعد طبق برنامه باید به «Paro Dzong» میرفتیم تا با پرواز پهپاد بر فراز آن عکسهای هوایی بگیریم؛ یک نوع صومعه یا کاخی قلعهمانند که در منطقه هیمالیا قرار دارد.
خیلی زود دستورالعملهای اضافهتری از سوی سرویسهای امنیتی هوانوردی به ما ابلاغ شد که نباید به این قلعه خیلی نزدیک شویم؛ حق پرواز بر فراز آن را نداریم و در صورت وجود هواپیما یا هلیکوپتر مجاز به پرواز پهپاد نیستیم. خورشید میدرخشید؛ ابرهای بالای کوه هیمالیا با وزش باد حرکت میکردند و دیوارهای این قلعه باشکوه بر بلندای کوه خودنمایی میکرد. چه صحنه حیرتانگیزی! پنج دقیقه نگذشته بود که ماموران پلیس محلی به ما نزدیک شدند تا از ما بپرسند که مشغول چه کاری هستیم. همه مجوزها و مدارکمان را نشان دادیم و بازرس امنیت هوانوردی که ما را همراهی میکرد، همه چیز را تایید کرد. با این حال، کمی بعد دوباره یک گروه جدید از ماموران پلیس و نمایندههای ایمنی حملونقل هوایی به سراغ ما آمدند و فهمیدیم که کار آسانی در پیش نداریم.
با تمام تجهیزات خود به اداره ایمنی حملونقل هوایی رفتیم و فهمیدیم که با وجود کلیه مجوزهایی که پیشتر گرفته بودیم، قانونی مبنی بر منع پرواز پهپاد در شهر پارو وجود دارد. در نهایت همه مجوزها باطل شدند و باید دوباره مجوز میگرفتیم و تا آن زمان اجازه عکاسی نداشتیم.
خوشبختانه، دوستانی که سفر ما را ترتیب داده بودند، کاری غیرممکن انجام دادند و در عرض فقط چند روز کلیه مجوزها را گرفتند. هرچند برای هیجان و شادی زود بود؛ زیرا در کنار همه مدارکمان، فهرستی از مکانهایی را دریافت کردیم که پرواز پهپاد ممنوع بود و این قضیه شامل صومعههای «Paro Dzong» نیز میشد. بهعبارتی، فقط میتوانستیم از طبیعتی عکاسی کنیم که مشابه آن در منطقه قفقاز شمالی وجود دارد. با همه این اوصاف، برای عکاسی از روی زمین مشکلی نداشتیم و برای فیلمبرداری نباید به ۲۰۰ متری صومعههای یادشده نزدیک میشدیم. بنابراین، با حذف موارد ممنوعه و صومعههای «Paro Dzong»، برنامه جدیدی برای فیلمبرداری ریختیم.
در حالی که راهنماهای ما مشغول آمادهسازی مدارک بودند، راهی معروفترین صومعه بوتان به نام «Taktsang Lhakhang» شدیم که به آشیانه ببر نیز مشهور است. طبق یک افسانه، «گورو رینپوچه» (Guru Rinpoche) موسس آیین بودای تبتی، بر پشت یک ببر به این مکان پرواز میکند و از همین رو به آن آشیانه ببر میگویند. این صومعه در کناره صخرهای در ارتفاع ۳,۱۲۰ متری قرار گرفته است و فقط با پای پیاده امکان گذر از این مسیر کوهستانی پرپیچوخم وجود دارد. پیمایش این مسیر بدون آمادگی کافی برای سازگاری با تغییرات آبوهوایی بسیار دشوار است؛ اما با حمایت و تشویق راهنما به مسیر ادامه دادیم. سرانجام پس از ۱٫۵ ساعت چشمانداز زیبای صومعه در پیش چشممان ظاهر شد. ماموران امنیتی جلوی ورودی با دقت همه چیز را کنترل کردند و گفتند که نهتنها بردن دوربین، بلکه تلفن همراه به داخل مجموعه ممنوع است. پس از مشاهده معابد، برای دیدن غار پایین رفتیم؛ جایی که گفته میشود گورو رینپوچه در آنجا مراقبه میکرده و از آب مقدسی مینوشیده است که از صخره پایین میریزد.
شهر پارو را ترک کردیم و راهی تیمفو، پایتخت کشور بوتان، شدیم. با وجود خودروهای زیادی که در شهر وجود داشت؛ هیچ اثری از چراغ قرمز راهنمایی رانندگی نبود. حل مشکلات ترافیکی برعهده ماموران پلیس بود. در حال حاضر، پادشاه در کاخ بسیار باشکوه «Thimphu Dzong» در پایتخت زندگی میکند و با فرارسیدن غروب خورشید، برجهای آن در اثر نورپردازی میدرخشند. هرچند باز هم نتوانستیم هیچ تصویر هوایی از آن بگیریم.
روز بعد به دیدن قلعه «Simtokha Dzong» واقع در حومه پارو رفتیم که قدیمیترین قلعه از این دست در کشور به حساب میآید. این قلعه را «Zhabdrung» ساخته بود؛ چهره سرشناسی که بوتان را متحد کرد. از قضا با یک افسر نظامی ملاقات کردیم که ظاهرا افسری عالیرتبه بود. در حال گپوگفت دوستانهای با او بودیم که به ما پیشنهاد نشاندادن چیزی را داد که از دید بقیه مخفی مانده بود. او راهبی را صدا کرد تا اتاق محل زندگی و مرگ پدر Zhabdrung را به ما نشان دهد. علاوه بر این، توانستیم نگاهی هم به تاج مقدس ملکه داشته باشیم که در اتاق مطالعه راهبها نگهداری میشود. این قلعه در طول جنگ با تبت محاصره و تسخیر شد. زمانی که متجاوزان در معبد اصلی جمع شدند، در اثر ریزش سقف، همه آنها کشته شدند. مردم بر این باورند که ارواح مقدس از این مکان محافظت کردهاند.
سرانجام با اخذ همه مجوزها، سفرمان به اعماق این کشور را آغاز کردیم. بهسمت گذرگاه کوهستانی «Dochula» در ارتفاع ۳,۱۱۶ متری از سطح دریا حرکت کردیم. کل مسیر در دست تعمیر بود و از آنجا که آسفالت جاده را برداشته بودند، خودروی ما بهآرامی در امتداد مسیر گردوخاکی این گذرگاه در حرکت بود. در طول راه هرازگاهی گلههای گاو را میدیدیم. در مقایسه با جاهای گرمی مثل پارو و تیمفو، هوای سپیدهدم این گذرگاه نسبتا خنک و تازه بود. تلالو نور خورشید از میان مه صبحگاهی، کوهستان و ۱۰۸ استوپای یادبود را روشن کرده بود. استوپا بناهای تپهمانند یا نیمکرهای بودایی هستند که در بسیاری از مناطق آسیای جنوب شرقی برای مراقبه و مدیتیشن استفاده میشوند. چوبهای معطر در مراسمی مذهبی در حال سوختن بودند. پهپاد خود را آماده عکاسی کردیم. استوپاهای بالای کوه در تلالو نور خورشید، جلوهای بینظیر داشتند.
قلعه باعظمت پوناخا (Punakha) که در ساحل رودخانه قرار داشت و درختان سرسبز اطرافش را احاطه کرده بودند، مقصد بعدی ما بود. در ضمن اینجا اقامتگاه زمستانی «Je Khenpo»، رهبر مذهبی بوتان، محسوب میشد. آثار تاریخی سلطنتی در این مکان نگهداری میشوند؛ هرچند که این قلعه در فهرست مکانهای ممنوعه قرار داشت و فقط توانستیم عکسهایی از حیاط آن بگیریم و از ساحل آنسوی رودخانه فیلمبرداری خود را انجام دهیم.
حوالی شب به «صومعه گانگتنگ» (Gangteng Monastery) رسیدیم که به ذخایر پرندههای نادرش شهره است؛ با این وجود، خود صومعه برای ما جذابیت بیشتری داشت و تصمیم بر این شد که صبح زود از آن دیدن کنیم. در ادامه به یک لاما (استاد دینی بودایی) معرفی شدیم و پس از کمی گفتوگو، اجازه راهاندازی پهپاد را گرفتیم. بهمحض اتمام عکاسی، به داخل صومعه و معبد اصلی رفتیم. سپس ما را دعوت کردند که به چیزی غیرمعمول نگاهی بیندازیم. دنبال یک راهب از راهپلههای باریک بالا رفتیم تا به طبقه دوم رسیدیم. وارد اتاقی کوچک شدیم و خیلی زود چشممان به تاریکی اتاق عادت کرد.
در امتداد دیوار، یک محراب وجود داشت که در هر طرف آن، فرماندهان جنگی با چهرههای خشن و کلاههای آهنی روی سرشان خودنمایی میکرد. نور چراغ سوسو میزد و اینطور به نظر میرسید که این افراد در حال حرکت هستند. در سمت چپ محراب، انواع سلاحهای مختلف از شمشیرهای باستانی و سرنیزه تا سلاحهای مدرن قرار داشت. هیولاهای عجیبوغریبی در طرف راست محراب دیده میشد؛ قدری که جلوتر رفتیم، دیدیم سرهای خشکشده، عاجها و دندانهای حیوانات مختلف هستند. در این میان سر پلنگی را دیدیم که بهخاطر جمعشدن بیش از حد پوست سر، دندانهایش بهوضوح دیده میشد. سر یک بوفالو، گراز وحشی و منقار یک پرنده نوکشاخ نیز به چشم میخورد. ماهی بزرگی از دیوار آویزان بود که شبیه گربهماهی بود؛ اما دندانهای تیز بزرگی داشت. راهب به ما توضیح داد که این سرها در حقیقت اهریمنهای مغلوبی هستند که بهعنوان غنیمت به دست آمدهاند. ناگهان چشمم به چیزی عجیب خورد که لرزه به بدنم انداخت؛ نزدیکتر رفتم تا نگاهی به آن بیندازم. اشتباه نکرده بودم؛ دست انسان بود!
در سمت چپ غنائم، موجود نسبتا عجیبی وجود داشت که اول فکر کردم میمون است؛ اما جمجمه آن با پوست خشکشدهای کاملا شبیه به انسان پوشیده شده بود و بدنی کشیده، دستها و پاهای درازی داشت. پوست سیاهرنگ روی استخوانها، جمع شده بود؛ اما هنوز سالم به نظر میرسید. جسد انسانی کوچک بود که به بچه شباهت نداشت و سایز اندامهایش متفاوت بود. از چیزهایی که در اینجا دیدم، حس بدی پیدا کردم.
مقاله مرتبط:
یک بار درباره قبایل دورف در هیمالیا خوانده بودم که کاوشگران قرن ۱۰ به آنها اشاره کرده بودند. شاید این موجود، یکی از آنها بود که از شانس بد با لاماها مواجه میشود و بهعنوان اهریمن گیر میافتد. اسرار زیادی در پس دیوارهای این صومعههای باستانی مخفی مانده است. صومعه را ترک کردیم و راهی استان بومتهنگ شدیم؛ منطقهای زیبا که به آن سوئیس بوتان میگویند. به دیدن معبد «Thangbi Lhakhang» رفتیم. یک لاما استقبال گرمی از ما داشت و اجازه عکاسی از مراسم دعای پوجا را داد.
اصولا عکاسی از داخل معابد ممنوع است؛ اما این بار برای ما استثنا قائل شدند. درمجموع دو روز در معبد بودیم و ضمن شرکت در مراسم مذهبی و نوشیدن چای، با فرارسیدن غروب راهبها از ما خواستند که در بازی آنها حضور داشته باشیم. یکی از راهبها، سنگ بزرگی به وزن حدود ۱۰۰ کیلوگرم برداشت و آن را حمل کرد؛ آنها معتقدند اگر کسی این بار را در مسافت مشخصشده ببرد، گناهانش پاک میشود. من فقط توانستم یکچهارم مسیر را طی کنم.
بوتان چنان کشور جذاب و بینظیری است که هرچه بگویم، کم است. یکی از عجیبترین ویژگیهای این منطقه که با سایر کشورها فرق دارد، موضوع «جستوجوی خوشبختی» است که بهصورت قانونی درآمده است. پادشاه بوتان در سال ۱۹۷۲، مفهوم خوشبختی ناخالص ملی را معرفی کرد که در این کشور بسیار مهمتر از تولید ناخالص ملی است.
در حال حاضر «جیگمی خسار نامگیال وانگچوک» (Jigme Khesar Namgyel Wangchuck) پادشاهی بوتان را بر عهده دارد. وی در سن ۲۶ سالگی و در سال ۲۰۰۶ به قدرت رسید و از همین رو جوانترین شخصی محسوب میشود که در دنیا به مقام پادشاهی رسیده است. او نیز از طرفداران فلسفه اولویت قراردادن خوشبختی (و نه ثروت) است.
زندگی معمول مردم بوتان هنوز تحتتاثیر ارزشهای تاریخی، فرهنگی و مذهبی است. این کشور به جنگلها و پوشش گیاهی و جانوری خود میبالد و از همین رو مسائل زیستمحیطی، از مهمترین برنامههای دولت در زمینه خوشبختی به شمار میروند. علاوه بر این، مسیر خوشبختی ملی شامل اصلاحات آموزش، آموزش اجباری زبان انگلیسی، ساختوساز جادهها بدون واردکردن آسیب به طبیعت، مراقبت از افراد سالخورده، حمایت دولت از صومعهها، ممنوعیت کامل سیگارکشیدن و استفاد از کودهای شیمیایی، کنترل آلودگی و حفظ پاکیزگی، کاشت گل و گیاه در خیابانها و... میشود.
دیدگاه