یادداشت هایی درباره سفر زمینی به ارمنستان
ارمنستان یکی از همسایگان شمالی ایران محسوب میشود که بهواسطه دسترسی مناسب، شرایط سفر زمینی به آن فراهم است. جاذبههای متنوع، این کشور را به یکی از مقاصد محبوب در منطقه تبدیل کردهاند. در سالیان اخیر، کشور ارمنستان نهتنها توجه ایرانیان، بلکه توجه دیگر گردشگران جهان را نیز برای سفر زمینی به خود جلب کرده است و این موضوع بهدلیل جادههای هموار، تاریخ غنی و طبیعت شگرف بهوجود آمده است.
«جاناتان بستیبل» و «تام پارکر»، گردشگرانی هستند که سفر در جادههای ارمنستان را تجربه کردهاند و احساسات، دیدگاه و حالوهوای خود را از این سفر به زبانی نغز و از نگاهی متفاوت، بهرشته تحریر در آوردهاند. با کجارو همراه باشید تا بهاتفاق، در سفری زمینی بیشتر با ارمنستان آشنا شویم.
حوالی دریاچه «سوان» (Sevan) در ارتفاعات ارمنستان، در فاصلههای چندصد متری از هم، ماهیفروشانی را میبینید که با ژستی مشابه بازیکنان کریکت، سرنشین خودروهای عبوری را به خریدن ماهیهایی که در دست دارند، ترغیب میکنند. آیا این شیوه فروش ماهی، در آدابورسوم آنها ریشه دارد؟ چهکسی میداند؟
«داویت»، یکی از نوجوانان ماهیفروش منطقه میگفت: «من ماهیها را نگرفتهام، فقط فروشندهام.» در حالی که بهنظر میرسید صحبت با ما مانع کسبوکارش است، ادامه داد: «این ماهی دودیها خیلی خوشمزه است!»
یکی را به قیمت ۴۰۰ درام از او خریدم؛ ماهی رنگی قهوهای روشن و گوشتی رشتهمانند داشت.
سفر به ارمنستان، سرشار از مواجهههای پیشبینینشده با چشماندازهای بینظیر، مردمان محلی و بناهای قدیمی و جدید است. در مسیر دریاچه سوان، ساختمانی قدیمی خودنمایی میکند که به اتحادیه نویسندگان در شوروی سابق تعلق دارد. قدمت کاربری این بنا، به دهه ۱۹۳۰ میلادی باز میشود. معماری این بنا مشابه یک توپ هاکی است که قرارگیریاش برفراز تپه و پایهای بتنی، هیبتی مشابه یک قارچ غولپیکر به آن میدهد. از زوایای خاصی که به ساختمان نگاه کنید، آن را شبیه فردی شرمسار میبینید که بینیاش از خجالت سرخ شده است. هرچند چنین یادگارهایی از دوران کمونیسم تخریب شدهاند یا در معرض نابودی قرار دارند، امیدوارم که از این بنای جداافتاده، عجیب و دوستداشتنی حفاظت شود.
اتحاد جماهیر شوروی، آخرین امپراتوری بزرگی بود که بر ارمنستان حکومت کرد. طی دو هزار سال گذشته، رومیها، ایرانیان، تاتارها، عثمانیها و روسیه تزاری نیز بر این کشور باستانی حکمرانی کردهاند؛ اما همچون صومعههای پرتعدادی که در سراسر این سرزمین برجای ماندهاند، ارمنستان نیز بر ایده استقلال خود بهعنوان یک ملت واحد، استوار باقی ماند. من اولین بار در سال ۱۹۸۳ به ارمنستان سفر کردم و آن زمان، مجسمه لنین هنوز بر میدان اصلی شهرها خودنمایی میکرد و هتلها، طبقاتی مخفی داشتند که نیروهای اطلاعاتی بتوانند مسافران را کنترل کنند. اکنون خاطره آن دوران برای همه، خاطرهای ناخوشایند محسوب میشود و تندیس لنین، سالها است که از ارمنستان رخت بربسته است.
مردم ارمنستان همواره سایه جنگی خونین با آذربایجان را بر کشور خود احساس میکنند
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، ارمنستان به کشوری مستقل تبدیل شد؛ اما جنگهای خونین با کشور همسایه یعنی جمهوری آذربایجان تا سه سال بعد گریبانگیر مردم بود. هرچند تنشها بین این دو کشور همچنان باقی است.
بزرگترین مشکلی که ارمنستان طی ۲۰ سال گذشته از آن رنج میبرد، فساد گسترده دولتی بود؛ اما در سال ۲۰۱۸، با برخاستن نهضتی موسوم به انقلاب مخملی، اصلاحاتی در نظام سیاسی ارمنستان صورت گرفت که آینده این کشور را تا حدودی امیدبخش کرد. ارمنیها به فردایی پرفروغ خوشبین هستند و به گردشگرانی که به این مرزوبوم میآیند، ثروتی عظیم از فرهنگ غنی خود پیشکش میکنند.
مرزهای ارمنستان با آذربایجان و ترکیه، بهطرز سختگیرانهای بسته است و دهان بسته مخالفان را در ذهن تداعی میکند. تنها مرزهای زمینی باز این کشور، از جنوب با ایران و از شمال با گرجستان است. چنین شرایط سیاسی، ارمنستان را به یک جزیره شبیه کرده است. یکی از شهروندان ارمنی به من میگفت:
ارمنستان به آسیا تعلق دارد و ما برای این ارمنستان آسیایی، نام «haystan» را برگزیدهایم؛ اما بهلحاظ فرهنگی، ما اروپا را الگوی خود قرار دادهایم و این موضوع، ویژگی منحصربهفردی به کشور ما میدهد. در واقع، ما پای در دو جهان مختلف داریم.
ارمنیها ظاهری مدیترانهای دارند؛ اما اغلب لاغرند و بینی عقابی آنّها بیشباهت به ایتالیاییها نیست. زبان آهنگین آنان، شبیه به هیچ زبان دیگری نیست و اغلب بهلحاظ ردهشناسی زبان، منزوی شناخته میشود. خط نوشتاری منحصربهفرد آنان، ۳۹ حرف دارد و شبیه به تراشههای چوب در نجاری است! ارمنیها چنان به خط خود افتخار میکنند که موزهای را به آن اختصاص دادهاند. «ماتناداران» نام موزهای در قلب ایروان است که مجموعهای نفیس از کتب خطی و انجیل، ادوات موسیقی و کلکسیونهای مختلف مانند مجموعه ارزشمندی از پروانهها در آن نگهداری میشود.
از مرکز شهر ایروان جلوه تماشایی کوه «آرارات» نمایان است. کوهستانی که طبق افسانهها، کشتی نوح پس از گذر از طوفان، در آنجا آرام گرفت. گرچه آرارات در مرزهای کنونی ارمنستان وجود ندارد، ارمنیها آن را نماد کشور خود میدانند. آرارات اکنون آن سوی مرزهای ترکیه قرار دارد و برای ارمنیها، دستنیافتنیتر از همیشه بهنظر میرسد. بااینکه آرارات در مرزهای ارمنستان نیست، نام آن در فرهنگ و زندگی روزمره مردم این کشور جریان دارد. نام رستورانها، مغازهها و برند یک نوشیدنی معروف ارمنی، از این کوهستان برگرفته شده است. دو قله آرارات در فرهنگ عامه به «سیس» و «ماسیس» مشهورند و در باور محلی، این کوهستان به مادری میماند که در حال شیر دادن به فرزند خود است.
کوه دستنیافتنی آرارات، پس از خروج از منطقه مسکونی و از سرگرفتن جاده، دوباره در منظره شناور میشود. برای گشتوگذار در تمام جادههای زیبای ارمنستان، یک هفته زمان لازم است؛ اما دو جاذبه تاریخی در فاصله یک ساعتی از ایروان قرار دارد. اولین بنا، معبد «گارنی» است که با قدمتی از تمدن یونان و روم باستان، همچون یک پارتنون کوچک در لبه تنگه خودنمایی میکند. مشاهده چنین بنایی در آن منطقه دور افتاده، کمی عجیب بهنظر میرسید. عجیبتر از آن این است که بدانید پس از وقوع زلزله در سال ۱۶۷۹، تا سال ۱۹۶۰ این بنا بازسازی نشده بود. بنابراین، شاید بیشتر از اینکه این بنا رومی به نظر برسد، ساخته اتحاد جماهیر شوروی محسوب شود.
دومین مکان فراموشنشدنی در نزدیکی ایروان و یکی از جاهای دیدنی ارمنستان، صومعه «گغارد» (Geghard) نام دارد. ارمنستان کشوری است که صومعهها در آن، همچون نقطههایی پرتعداد بر یک کاغذ است؛ اما هیچکدام از این صومعهها، به شکوه و زیبایی گغارد نیست؛ کلیسای جامعی که با برجهای نوکتیز مقابل صخرهای ساخته شده است و فضای رازآلودی به آن میدهد. در بدو ورود به کلیسا، با راهرویی تودرتو مواجه میشوید که از سنگهایی سیاهرنگ پوشیده شده است. در یکی از اتاقها، محرابی وجود دارد که صلیبی زینتی آن را مسقف ساخته و از بالا تا پایین امتداد دارد. بالای درگاه، تصویری چشمگیر از یک جفت شیر زیبا و البته، اندوهگین وجود دارد که در غلزنجیر گرفتار شدهاند. سویی دیگر، طنابهایی وجود دارد که برای به صدا درآوردن ناقوس بهکار میروند و تصاویری از پرندگانی با سر انسان و موهایی آراسته، آنها را احاطه کردهاند.
در ورودی گغارد، فروشندگانی حاضر هستند که برگه زردآلو و خوراکیهای دیگر میفروشند. دیگر خوراکی محبوبی که بهعنوان میانوعده بین ارمنیها مرسوم است، نان «گاتا» نام دارد که با تزیین خاص خود، شهرت جهانی یافته است. «سوجوخ» نیز نوعی رشته گردویی است که به شیره ژلهای انگور آغشته شده و توجه گردشگران را جلب میکند. یک مرد ارمنی میگفت:
سوجوخ برای ما مانند شکلات اسنیکرز برای شما است!
من چنین خوراکیهایی را در ادامه سفرم در سراسر ارمنستان مشاهده کردم. یکی دیگر از مکانهایی که محل تجمع فروشندگان اینچنینی بود، گذرگاه «ورناتیس» نام داشت که در ارتفاع ۲,۴۲۳ متری از دریا قرار گرفته بود. تقریبا ۷۰۰ سال پیش، کاروانسرایی برای مسافران جاده ابریشم در این گذرگاه احداث شد که هنوز نیز پابرجا است. این کاروانسرا شامل یک سوله سنگی بزرگ برای اقامت بازرگانان و نگهداری از اسبهای آنان است.
بر سردر کاروانسرا، کتیبهای رنگورو رفته مشاهده میشود که تاریخ تاسیس آن را سال ۱۳۳۲ میلادی معرفی میکند. دستفروشی که آنجا حضور داشت میگفت که سالها است در این مکان بلند و متروک بساط میکند. او علاوه بر سوجوخ و میوههای خشک، چاقوهایی با تیغههای سیاهرنگ، کلاهبوقیهای سفید و نوشیدنیهای میوهای خانگی نیز داشت. نمیتوان به قطع گفت که کدامیک کشندهتر بود؛ چاقوها یا نوشیدنیها!
تمام غذاهای ارمنی شما را شگفتزده خواهند کرد؛ خصوصا اگر آنها را کمی دور تر از ایروان نوشجان کنید. در «دلیجان»، یک شهر محروم در استان «تاووش» که بیشتر بهخاطر آبگرم خود مشهور است، غذاهایی زعفرانی و سالادهایی با دانههای خوشرنگ انار خوردم که به نظر میرسید یادگاری از آشپزی ایرانی باشد. در رستورانی بینراهی به نام «روسی یاکور»، سرآشپز ماهی سرخ شده، ترشی فلفل همراه با جعفری، برگ تربچه، ریحان بنفش و ترخون را به من پیشنهاد کرد. از همه اینها جذابتر، پنیری محلی و نسبتا شور بود که بین یک تکه نان لواش پیچیده بودند.
در روستای «آرتسواکار»، جایی که به لانه عقابها شهرت دارد، با یک تولیدکننده لبنیات به نام «غازاریان» صحبت کردم. او میگفت:
«ما اینجا ۹ یا ۱۰ نوع پنیر تولید میکنیم و هرکدام طرز تهیه خاص خود را دارد؛ مثلا، یکی را در سرکه سیبی که در باغهای خودمان روییده است نگهداری میکنیم و دیگری را برای یک سال، هر روز با سرکه میشوییم. پنیری نرم داریم که در دو مرحله قالبگیری میشود و نام آن «سوان آبی» است و پنیری سختتر که تا چندی پیش نامی برایش نداشتیم؛ تا اینکه فردی نام «آرمسان» را برایش پیشنهاد داد.»
من همه انواع پنیرهای او را امتحان کردم و هرکدام یکجور خوشمزه بود.
چلیپاسنگ یا خاچکار یکی از مهمترین صنایع دستی ارمنستان است
همسر و شریک تجاری غازاریان، «نارین» نام داشت و هنرمندی سنگتراش بود. هنر نارین، ساختن چلیپاسنگهایی ظریف و حیرتانگیز بود. چلیپاسنگ یا خاچکار، نقشی از صلیب هستند که بر تخته سنگها حکاکی میشوند. این هنر در ارمنستان بیش از هزارسال قدمت دارد؛ اما تا آنجاکه نارین میدانست، او تنها زنی بود که هنوز به این حرفه ادامه میداد. در کشور ارمنستان به هر سو که بنگری، نشانی از این چلیپاسنگها یافت میشود. پارکها، میدانها، چهارراهها و اطراف کلیساها، محلی هستند که میتوان این صنایع دستی پر زحمت را بهوفور دید. از این تندیسها بهعنوان سنگ قبر نیز استفاده میشود. در دهکده «نوراتوس»، میدان وسیعی وجود دارد که بیش از هفتهزار چلیپاسنگ را در بر گرفته است؛ بهگونهای که از فاصله دور، مانند لشگری از سربازان سلحشور بهنظر میرسد. خیلی دلم میخواهد ذهنم را منحرف کنم؛ اما یک چلیپاسنگ هیچوقت از خاطرم نخواهد رفت. یک چلیپاسنگ بزرگ و تنها که در ابتدای سراشیبی کوههای آلپ قرار داشت و بهطرز مرموزی از وسط به دونیم شده بود. شاید این اتقاق توسط برخورد صاعقه روی داده باشد؛ اما آنچه ذهن مرا مشغول کرده، این است که اغلب نشانه گنجهای باستانی، شکسته یا ناقص است!
زمانی که در جادههای قدیمی اما هموار ارمنستان میگذشتم، احساس میکردم که در تاریخ سفر میکنم. توقف کنار کلیساهای پرتعداد و استنشاق هوای غلیظ اطراف آنها، جایی که سوسوی شمعها تن زمخت تاریکی را قلقلک میدهند، ۱۰ قرن گذشته را در ذهن من پدیدار میکرد. ازاینرو، بازگشت به پایتخت، مانند هبوط از گذشته به حال است. ایروان، شهری مدرن و مناسب برای اقامت است. هتل بزرگ «الکساندر» و خیابانهای «تامانیان» و «ساریان»، حالوهوای پاریس را در شما زنده میکند. کافههای شهر اسمهای اروپایی دارند و مردم پشت میزهای مقابل آنها نشستهاند، از نوشیدنی خود لذت میبرند یا سیگارهایی با برند آرارات دود میکنند.
در انتهای خیابان تامانیان، سازهای پلکانی و بهجای مانده از دوران شوروی سابق وجود دارد که بالادست شهر ایروان را به مرکز فرهنگی آن متصل میکند؛ البته این سازه ۵۷۲ پلهای هرگز تکمیل نشد و در عوض، اکنون بهعنوان محلی برای نمایش نمادهای شهری و مجسمههای مختلف استفاده میشود.
کسانی که در بلندترین نقطه پلکان ایستادهاند، میتوانند مجسمه ۷۰ متری «مادر» را در پارک «پیروزی» ارمنستان ببینند؛ این مجسمه که نمادی از اتحاد جماهیر شوروی است، شمشیری را با یک دست بهصورت افقی حمائل میکند و با انگشتان دست دیگر، تیغه آن را گرفته است. چنانچه بهنظر میرسد مشعل را از مجسمه آزادی در نیویورک گرفته و گیتاری به دستش سپردهاند! ارمنیها مصرانه معتقدند که ظاهر و هیبت مجسمه، نشانهای از صلیب است و هرگونه ارتباط این اثر هنری را با نشانهشناسی سوسیالیسم و واقعگرایی انکار میکنند. شاید حق با آنها باشد؛ اما چه کسی میتواند نگاه نافذ مجسمه مادر را از پس شهری غبارآلود، به کوه گمشده آرارات نادیده بگیرد؟
اگر شما نیز قبلا به ارمنستان سفر کردهاید، در بخش نظرات میتوانید نظر یا تجربه سفر خود را درباره سفر به ارمنستان با دیگران کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.