میتوانم بگویم حدود شش سال پیش من ۱۰۰ درصد دچار رکود شدهبودم. هر کاری که انجام میدادم، برای پول یا رفاه بود. بنابراین تصمیم گرفتم در مقالهای، شش مورد را بنویسم که هر روز انجام میدهم؛ مواردی که به بهرهوری من کمک میکنند. فکر میکنم این موارد به کار شما هم میآیند، شاید هم نه. این کارها برای من بسیار سازنده هستند، گرچه لازم است همیشه آنها را بهبود دهم. در این مقاله نکاتی را با شما در میان میگذارم که در زندگی من تغییر ایجاد کردند و باعث شکوفایی خلاقیت و بهرهوری در من شدند.
مطالعه کردن
مطالعه شاید سازندهترین کاری باشد که شما میتوانید انجام دهید. این اتفاق را در نظر بگیرید: اگر من در سن ۱۰۰ سالگی فوت کنم، فقط یک زندگی ۱۰۰ ساله داشتهام. ولی وقتی من طی چند روز کتابی را میخوانم، تمام زندگی و تجارب کسی که تحسین میکردهام و مورد احترامم بوده، جذب کردهام. هر کتابی که میخوانم، سرمشق و هدایتگر من است. چند تا سرمشق دارم؟ هزاران.
خوابیدن
قبلا افرادی که میگفتند: «من فقط به ۳ ساعت استراحت نیاز دارم»، را تحسین میکردم. ولی بعد فهمیدم که اکثر این افراد در مرز بیماری روانی هستند. در مورد افرادی که این حرف را میزنند، کمی فکر کنید. صادق باشید. شاید یک کمی ... باشند؟ (جای خالی را خودتان پر کنید). چرا خوابیدن سازنده است؟ بسیاری از مطالعات نشان میدهد افرادی که بیشتر میخوابند، کمتر مریض میشوند، ارادهی قویتری دارند، خطر ابتلا به سرطان کمتری دارند و... .
ولی مورد دیگری هم هست. دن اریلی میگوید: بالاترین عملکرد مغز، ۲ تا ۴ ساعت بعد از بیدار شدن است. بدینمعنی که اگر ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شوید، از ۷ تا ۹ صبح، مغز شما ۱۰۰ برابر فعالتر از شب هنگام است که احساس خستگی میکنید. پس من این کار را میکنم؛ ساعت ۵ از خواب بیدار میشوم. تا ساعت ۷ صبح مطالعه میکنم (یا قدم میزنم) و سپس شروع به نوشتن میکنم. نوشتن فعالیتی است که از همه چیز بیشتر دوست دارم. وقتی مینویسم، احساس میکنم کودک درونم بیدار میشود. بنابراین میخواهم مغز من بالاترین عملکرد خود را داشته باشد. پس از ۷ تا ۹ صبح مینویسم. بعد از آن ترفندی را به کار میگیرم. خیلی از روزها (اگر بتوانم) حدود ساعت ۱ یا ۲ ظهر، یک تا دو ساعت چرت میزنم. بدین شکل میدانم که دو ساعت بعد مغز من دوباره به اوج فعالیت خود میرسد. شاید نه به اندازهی قبل. ولی همان مقدار کافی است. بنابراین دوباره مینویسم. به خاطر همین در ساعت ۳:۳۰ (هر پنجشنبه) در توییتر پست میگذارم. چون میدانم در این ساعت مغز من به خوبی شارژ شده است. من میدانم هنگامی که مغز و بدنم بیشترین انرژی خود را دارد، اگر فعالیتی انجام دهم، بالاترین بهره را خواهد داشت، بیشترین موقعیتها را برایم خلق خواهد کرد و صلاحیتها و استقلال من را بهبود خواهد بخشید.
غذا خوردن در خانه
من دوست ندارم بیرون غذا بخورم. این کار وقتگیر است و باید منتظر صورتحساب بمانید. همیشه هم وقتی بیرون غذا میخورم، نفخ میکنم و از سالادهای رستورانها متنفرم. بنابراین من و همسرم غذاهای ساده درست میکنیم و غذاخوردن ما حدود ۱۰ دقیقه بیشتر طول نمیکشد و در روز دو وعده بیشتر غذا نمیخوریم. بنابراین وقتی بیرون غذا نمیخورم یا غذاهای چرب را کنار میگذارم که باعث نفخ شده و از بهرهوری من میکاهد، در نتیجه حدود یک یا دو ساعت در وقت صرفهجویی کردهام.
دورریختن برخی چیزها
چندماه پیش، من و همسرم تقریبا تمام چیزهایی که داشتیم را دور انداختیم. واقعا چه چیز را نیاز داریم؟ من دوست دارم که با کیندل مطالعه کنم، پس از این طریق کاغذهای بسیاری از خانهی من حذف میشود. چقدر لباس نیاز دارم؟ من عادت داشتم لباسهایی که اصلا نمیپوشیدم را نگه دارم که کاری بس بیفایده است. خانهمان کاملا خالی شده بود. خیلی خوب بود. احساس میکردم که انگار هوایی تازه وارد مغز من شده است. انیشتین به کنایه میگوید «اگر یک میز شلوغ به معنی یک مغز شلوغ است، پس میز خالی به چه معنا است؟». آلبرت، من با این موضوع مشکلی ندارم! من مشکلی با داشتن مغز خالی ندارم. این کار فضایی برای من ایجاد خواهد کرد تا چیزهایی جدید برای لذت بردن و ارتباطهایی نو در خاطرات من شکل گیرد. در واقع در این صورت چیزهای کمتری برای وسواس داشتن به آنها وجود دارد. پاکسازی بیرون و درون، استرس را کاهش میدهد. من هر روز سعی میکنم یک سری چیزها را دور بریزم. این کار حس خوبی به من میدهد. بهعلاوه احساس میکنم که به چیزهای کمتری نیاز دارم. دورانداختن به مغز من میگوید: «تو دیگر به آن نیاز نداری»، بنابراین بسیاری از نیازهای مغز من به طور ناخودآگاه از بین میرود.
اخبار، نه
شخصی چند هفته پیش از من خواست که در مورد «وضعیت یونان» نظر بدهم. یونان هنوز یک کشور است؟ باید در مورد آن تحقیق میکردم. احساس میکنم این افراد طوری پیگیر اخبار هستند که انگار باید دین چندین سالهی خود را ادا کنند.
واقعا چرا؟ این قضیه موقعیتی برای افراد تلویزیون فراهم میکند که بتوانند در مورد آن بحث کنند و پول به جیب بزنند. من برای آنها خوشحال هستم. زمانی بشر این دغدغه را داشت که مراقب حملهی شیر باشد و دیگر وقتی نداشت تا به درختان سیب هم توجهی کند.(مردم طوری برنامهریزی شدهاند که خیلی سریعتر متوجه شیرها میشوند تا این که متوجه درختان سیب شوند). به همین خاطر است که ما همچنان زندهایم. از آن جایی که دیگر هیچ شیری ما را در خیابان دنبال نمیکند، خبرها تلاش میکنند که راه دیگری پیدا کنند تا واکنش طبیعی ما را تحریک کنند و دغدغههایی را در ذهن ما ایجاد کنند.
من برای این که صلاحیتهای خود، روابطم با دیگران و یا استقلال خود را بهبود دهم، نیازی به این واکنشهای طبیعی ندارم. بنابراین به این چیزها نه میگویم: تلویزیون، خبر، وبگردی، کتابهایی در مورد رویدادهای اخیر و کنفرانسهایی پیرامون اتفاقهای دنیا.
جلسه، نه
من هرگز در جلسهای حضور نداشتهام که در آخر به من چک یا پول داده شود، یا برای حضور در جلسهای به مسافرت نرفتهام. اکثر جلسهها میتوانند در دو خط ایمیل خلاصه شوند. من در جلسهای شرکت میکنم که دوستانم در آن حضور داشته باشند. این کار سرگرمکننده است و روابط من را بهبود میبخشد. اما هرگز به جلسهی دیگری نمیروم. اگر شما کارمند جایی هستید و مجبورید به جلسه بروید، چطور سعی میکنید آن را دور بزنید. یا در بخشی از آن حضور داشته باشید. یا پافشاری کنید که در جلسهای حضور خواهید داشت که هیچ صندلیای وجود نداشته باشد (در این صورت جلسه زودتر تمام میشود)، یا کاری را پیدا کنید که جلسههای کمتری داشته باشد، یا به رئیس خود با مدرک نشان دهید که شرکتهایی که جلسات کمتری برگزار میکنند پول بیشتری در میآورند.
تلفن، نه
من معمولا با تلفن روزی یکبار صبحت میکنم. باز هم میگویم، دو خط ایمیل میتواند اکثر کارها را راه بیاندازد.
ایمیل
من از رویکرد نیل اشتراوس خوشم میآید. او در برنامهی زمانی خود، روزانه یک ساعت را برای ایمیلها اختصاص داده است. همسر او رمزش را دارد، پس نمیتواند قبل از آن ساعت مشخص وارد ایمیل خود شود. کار من با ایمیل بیش از یک ساعت طول نمیکشد. ایمیلهای من اغلب مربوط به خوانندهها بوده و شامل سوالات کوتاه است یا مربوط به افرادی است که به پادکست خودم دعوت میکنم. به کس دیگری ایمیل نمیزنم. به هر حال، بیشتر از پیامک استفاده میکنم چون بسیار سریعتر است.
همچنین هنگامی که سوار تاکسی یا منتظر بچههایم هستم، میتوانم سوالات مردم را جواب دهم. برخیاوقات سوالات را از طریق پیامک، برخی اوقات از طریق پادکست «Ask Altucher» و بعضی موقعها هم در بخش پرسش و پاسخ توییتر در روزهای پنجشنبه جواب میدهم. اگر کارمند جایی هستید، ممکن است مجبور باشید به سرعت به ایمیلها (مثلا ایمیل رئیس) جواب دهید. ولی سعی کنید که این کار را به اواخر روز موکول کنید که کارایی مغزتان کمتر شده و دیگر خیلی به آن نیاز ندارید. زمانی که مغز شما بالاترین کارایی را دارد، فقط کارهایی را که بیشتر دوست دارید، انجام دهید. الان متوجه شدم که هشت راه برای خلاقیت را به شما گفتم. از آن جا که قانون را شکستم (هیچ مشکلی ندارد)، نهمین مورد را هم اضافه میکنم.
تجارب
ما مجموعهای از تجاربمان هستیم، نه مادیات. تجارب تا ابد با ما میمانند و آن چیزی را که هستیم، میسازند. تجارب، به رفاه ما میافزایند. مادیات گم میشوند، دور ریخته میشوند یا سودمندی خود را از دست میدهند. تجربهی خوب از لحاظ من این گونه است: جایی که دوستانم را ملاقات کنم، جایی که مطلب جدید یاد بگیرم، جایی که با یادگرفتن چیزی جدید، استقلال خود را افزایش دهم. وقتی چیزی را که خلاقانه نیست، انجام میدهم، ضمیر ناخودآگاه به من میگوید: «آه، باور نمیکنم مجبورم...». این هم ترفند من: در صورتی که «من مجبورم...» را تبدیل کنم به «من میتوانم...»، آن وقت قادر خواهم بود یک تجربه را به چیزی سازنده و خلاقانه تبدیل کنم. من امروز باید بچههایم را برای تمرین رقص ببرم. ولی از طرفی میتوانم رقص آنها را ببینم.
چقدر با این موارد موافق هستید؟ نظرات خود را در مورد خلاقیت و بهرهوری در زندگی با کجارو در میان بگذارید.
منبع: Huffington Post