گردشگری وحشت: جادوگر بل، نمادی از تسخیر شدگی در آمریکا (قسمت اول)
افسانهی ترسناک جادوگر بل که با نام تسخیر جادوگر بل نیز شناخته میشود، داستانی است که از ادبیات فولکلور جنوب آمریکا نشأت گرفته است. با کجارو و بخش گردشگری وحشت همراه باشید تا بیشتر با جادوگر بل آشنا شویم.
مقاله مرتبط:
داستان «جادوگر بل» (Bell Witch) در قرن نوزدهم و در مورد خانوادهی بل است که در شهر آدامز در ایالت تنسی زندگی میکردند. آقای بل، کشاورزی بود که به همراه خانوادهاش در شمال غربی «رابرتسون کانتی» در نزدیکی رودخانه «Red River» زندگی میکرد.
بر طبق افسانهها، از سال ۱۸۱۷ تا ۱۸۲۱، خانوادهی او و نیز دیگر ساکنان محلی، بارها مورد هجوم چیزی نامرئی قرار گرفتند که در آن زمان به عنوان یک جادوگر معرفی میشد. این موجود نامرئی قادر بود صحبت کند، وسایل اطراف را از بُعد فیزیکی تحت تأثیر خود قرار دهد و حتی در راستای مقاصد خود شکل عوض کند. حتی گفته میشود که او قادر بوده همزمان در چند نقطهی مختلف، حتی در فواصل دور از یکدیگر حاضر شود. همچنین قدرت پیشگویی و سرعت بالا از دیگر مواردی است که به این جادوگر نسبت داده شده است.
در سال ۱۸۹۴، ناشر روزنامهای به نام »مارتین اینگرام« (Martin V. Ingram)، کتابی با عنوان »سند تاریخی جادوگر بل« را به رشته تحریر درآورده و منتشر کرد که به سرعت به منبعی برای داستانهای بیشتر مبدل شده و بارها در موارد دیگر مورد استناد قرار گرفت. این کتاب در واقع ثبت تجربیات شخصی آقای اینگرام بود و امروزه بسیاری از تئوریسینها، تلاشهای اینگرام را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و آن را فاقد سندیت میدانند چرا که معتقدند او بیشتر در حال عینیت بخشیدن به یک افسانهی فولکلور بوده است، نه بیان یک رویداد واقعی.
در قرن بیستم غار موسوم به غار «بل ویچ» همچنان منبعی برای جلب توجه عاشقان دنیای ترس و هیجان بود. از سوی دیگر هنرمندان عصر معاصر نیز در قالب آثار سینمایی و حتی موسیقیایی سعی به جان بخشیدن به این افسانهی متعلق به ایالات جنوبی آمریکا را داشته و دارند. با این حساب این داستان چه واقعی باشد و چه افسانهای، جای پای خود را به خوبی در ذهن مردم محکم کرده است.
اما داستان واقعی این جادوگر چه بود؟ داستانی که از قضا در میان خیل عظیم داستانهای آمیخته با دروغ، خرافه و واقعیت، یکی از معروفترین و محبوبترین داستانهای تسخیر شدگی در تاریخ ایالات متحدهی آمریکا است. و شاید برایتان جالب باشد که بدانید محبوبیت این داستان به اندازهای بود که زمانی یک ژنرال به نام «اندرو جکسون»، به شدت شیفته این افسانهی ارواح شده بود. «بتسی بل» از دیگر شخصیتهای معروف این داستان است، او که دختر آقای بل بود، در طول آن دوران عذاب آور بارها و بارها از طرف این جادوگر مورد آزار و اذیت قرار گرفت.
اما برای درک بهتر ماجرا بهتر است اندکی بیشتر با داستان جادوگر بل آشنا شویم. همچون دیگر داستانهای متعلق به دنیای پدیدههای ماورایی، جزئیات از یک فرد تا فرد دیگر متغیر است، در واقع هر بیننده ماجرا را از نقطه نظر خود شرح داده است، اما همگی بر یک نکته اتفاق نظر داشتند که ظاهرا جادوگر بل در واقع روح زنی به نام «کیت بتس» (Kate Batts) بوده که همسایه قدیمی آقای بل بود. ظاهرا آقای بل حین معاملهی زمین سر او کلاه گذاشته است و زمانی که کیت در بستر مرگ بوده، خانوادهی بل را نفرین کرده و سوگند یاد کرده است که جان بل و نوادگانش را در آرامش نخواهد گذاشت.
این ماجرا به اندازهای جذاب بود کهدر سال ۱۹۳۳ در کتاب راهنمای ایالت تنسی منتشر شد. بد نیست ما نیز نگاهی کوتاه به رویدادهای این سه سال پر ابهام و ترس داشته باشیم.
در سال ۱۸۱۷، روزی جان بل متوجه حضور حیوانی عجیب شد که درست در میان مزرعهی ذرتش نشسته و جا خوش کرده بود، اما حال او با دیدن چهرهی حیوان دگرگون شد، چرا که بدنش شبیه سگ و سرش شبیه خرگوش بود. بل بارها به حیوان شلیک کرد، اما جانور ناپدید شده بود. در آن زمان آقای بل تصور کرد که این فقط یک حادثه بوده است، دست کم تا بعد از صرف شام دیگر حتی به آن مواجهه فکر هم نکرد، اما بعد او از بیرون خانهاش صداهایی شنید که مرتب تکرار میکردند: «خیانت خیانت»
این صداهای مرموز همچنان ادامه داشتند و هر شب آرامش را از خانواده بل سلب میکردند. جان و پسرانش اغلب به بیرون از منزل میدویدند تا مجرم را دستگیر کنند و همیشه نیز دست خالی بازمیگشتند. در هفتههای بعد، کودکان بل وحشتزده از خواب بیدار میشدند و از موشهایی شکایت داشتند که ظاهرا آنها را حین خواب گاز گرفته بودند. مدت کوتاهی بعد از این واقعه، این بار کودکان از آزار و اذیتی جدید شکایت داشتند، ظاهرا کسی نیمه شب ملحفه را از روی آن میکشید و یا بالش به سمت آنها پرت میکرد.
با گذشت هر روز اوضاع وخیم و وخیمتر میشد، خانواده بل اکنون نجواهایی عجیب و ترسناک میشنیدند که آن قدر ضعیف بود که فهم آن بسیار مشکل بود، گویی پیرزنی آرام آرام زیر لب آوازی را زمزمه میکند. اما مواجهی خانواده بل با این موجود نامرئی رفته رفته به سمت خشونت پیش میرفت و اکنون «بتسی»، جوانترین دختر خانواده توسط این موجود نامرئی مورد حملاتی وحشیانه قرار میگرفت. ظاهرا کسی موهای دخترک را میکشید و پی در پی به او سیلی میزد و سرانجام او را در حالی رها میکرد که جان دستانش روی صورت و بدن دخترک به وضوح قابل مشاهده بود.
تا آن زمان، آقای بل از خانوادهاش خواسته بود که این ماجرا را همچون یک راز نزد خود نگاه دارند اما با شروع این موج جدید حملات، او دیگر تعلل را بیش از این جایز ندانسته و تصمیم گرفت این راز مصیبت بار خانوادگی را با نزدیکترین دوست و همسایهاش «جیمز جانستون» (James Johnston) مطرح کند.
جانستون و همسرش برای درک بهتر از ماوقع، شب را در منزل بلها گذراندند، جایی که آنها نیز همچون خانوادهی بل تمامی این تجربیات سخت و وحشتآور را تجربه کردند. در ابتدا ملافه از روی آقای جانستون کشده شد و دستی نامرئی بارها به او سیلی زد و در نهایت آقای جانستون را از تخت به بیرون پرتاب کرد. مرد بیچاره وحشتزده دیگر طاقت نیاورد و فریاد زنان گفت: «به نام خدا بگو تو کی هستی و چه میخواهی؟ اما پاسخی دریافت نکرد، اما در عوض باقی شب در فضایی آرامش بخش گذشت. اما این آرامش پیش از طوفان بود و از روز بعد همه چیز وحشتناکتر شد.
غار جادوگر بل
در بخش بعدی این مطلب همراه ما باشید تا از باقی این ماجرای ترسناک آگاه شوید.
دیدگاه