روستاهایی که الهامبخش توماس هاردی بودند
میراث ادبی بزرگ نامیدن یک کتاب فقط به این خاطر نیست که میتوان آن را بارها و بارها خواند، بلکه نشانههایی که از خود روی نقشه جا میگذارند هم دلیلی برای بزرگ بودن یک میراث ادبی است. توماس هاردی استاد زمینهسازی بود، رمانهایش در شهر نیمه افسانهای «وسکس» (Wessex) اتفاق میافتاد که بهرغم آفریده شدن توسط هاردی، نسخهای احساسی از جنوب غرب انگلستان هستند که در «دیوون»، «ویلتشایر»، «برکشایر»، «سامرست»، «دورست» و «همپشایر» کرد مییابند.
بعد از گذشت تقریبا یک و نیم قرن از زمان انتشار رمانها، همچنان مکانهایی که نویسنده با نثری مهیج توصیف کرده است را میتوان در کلمات او تجسم کرد. تقریبا هر شهر مهم در شش منطقهی فوقالذکر یک همتای مکتوب در جهان هاردی دارند؛ «دورچستر» معروف همتای «کستربریج»، «سالیسبری» همتای «ملچستر» و «نیوبوری» همتای «کانتربریج» است.
دور از اجتماع خشمگین (به دور از مردم شوریده) (۱۸۷۴)
کری مولیگان در نقش بتسابه در نسخه ۲۰۱۵ فیلم دور از اجتماع خشمگین
داستان معروف عشق چهارضلعی بین یک ملاک ثروتمند و سه خواستگار دلباختهای که برای جلب توجه وی تلاش میکنند، در حوالی شهر «ویدربری» یا «پادل تاون» در نزدیکی دورچستر، دورست رخ داده که در واقعیت هم به همین شکل است.
هاردی به کلیسای سنت ماری قرن ۱۲ میلادی اشاره کرده است و مزارعی که در املاک روستایی اطراف شهر قرار دارند، توسط «بتسابه اوردن» و «ویلیام بولدوود» بدشانس اداره میشوند. منارهی «واترستون» که در قرن ۱۷ میلادی بنا شد و بعد از آتشسوزی سال ۱۸۶۳ در سطح وسیعی بازسازی شد، خیلی مورد توجه هاردی بود و تصور میشود که مهمترین معیار برای مزرعه بتسابه باشد.
بازگشت بومی (۱۸۷۸)
جادهای زیبا در دورست
ششمین رمان هاردی، ادیسهی دیگری از عشقهای در هم تنیدهای است که در پسزمینه ای از زندگی روستایی اتفاق میافتد: داستانی قدرناشناخته دربارهی دسیسههای یک مسافرخانهدار به نام «دیمون ویلدو» و روابطش با همسرش «توماسین یوبرایت» و عاشق قبلی او «یوستاشیا ویا».
بخشهایی از زمینهای مورلند باشد که شامل زمینهای شرق دورچستر و زمینهای شمال غرب وارهام میشود.
هاردی کودکی خود را در «هایر بوکهامپتون» گذرانده است و تاثیرش را میتوان در این داستان حس کرد. خانهی هاردی که در آن متولد و بزرگ شد و بعدها رمانهایش را در آن نوشت، در این روستا است.
شهردار کستربریج (۱۸۸۶)
کستربریج شبیه دورچستر و دورچستر شبیه کستربریج است
این داستان پرماجرا دربارهی نجیبزادهای روستایی است که بعد از تصمیمات اشتباهی که در مورد عشق و تجارت میگیرد به دردسر میافتد؛ مهمترین اشتباه او وقتی است که در حین مستی، همسر و دختر خود را «حراج» میکند – حماقتی که بعدها گریبانگیر خودش میشود. شاید این داستان سادهترین رمان هاردی است که میشود روی نقشههای واقعی پیدا کرد.
کستربریج خیلی شبیه به دورچستر و دورچستر خیلی شبیه به کستربریج است. این شهر که نقطهی عطف زندگی هاردی بود، تجسم زیبایی از کتاب است – بازار، مرکز مبادلات و هتل «کینگز آرمز» (واقع در خیابان «هایایست» که اکنون در حال بازسازی است) را میتوان لابهلای صفحات این کتاب تجسم کرد.
«مکس گیت»، شهر هاردی است؛ او از ۱۸۸۵ تا زمان مرگش در حومهی این شهر زندگی کرد. مجسمهی این نویسنده در میدان «تاپ او تاون» (Top o’ Town) شهر ساخته شده است که حضور تاثیرگذار وی در تاریخ این شهر را به رخ میکشد.
ساکن بیشهزار (۱۸۸۷)
شربورن ابی
ظاهرا، هاردی این رمان را بیشتر از بقیهی کارهایش دوست داشت. او در پیشگفتاری برای نسخهی ۱۹۱۲ نوشت «یک بار که همراه دوستش مشغول دوچرخهسواری بود، خیلی تلاش کرد تا آن مکان را پیدا کند، اما جستجوهایش به جایی نرسید»؛ بنابراین اطلاعی از مکان اصلی زندگیاش ندارد.
بهرغم همه تلاشهایی که هاردی برای از بین بردن نشانهها میکند، رمان ساکن بیشهزار را بهراحتی میتوان به واقعیت پیوند زد. این رمان، تراژدی عاشقهایی است که درگیر روابط اشتباهی میشوند، مخصوصا گریس ملبوری و گیلز وینبرن که در کودکی عاشق هم بودند؛ ولی بهخاطر آرزوهایی که پدر گریس برای دخترش داشت از هم دور میمانند.
مکان اصلی رمان، «لیتل هینتوک» است که میتواند ترکیبی از دو روستای دورست به نام «استاک وود» و «هرمیتاج» باشد که نشانههایی از آنها که هنوز هم پابرجا هستند، در همه جای کتاب به چشم میخورد.
«میلتون ابی»، در نزدیکی «بلندفورد فورم» نسخهی واقعی «میدلتون ابی» است که شوهر بدنام گریس، «ادرد فیتزپیرز»، معشوقهاش «فلیس چارموند» را آنجا ملاقات کرد. بعد از افشای خیانت فیتزپیرز، گیلز و گریس برای احیای عشق قدیمی خود در «شرتون اباس» مذهبی ملاقات میکنند که به صراحت میتوان گفت همان «شربورن ابی» است.
تس از خانوادهی دوربرویل (۱۸۹۱)
روزهای آخر تس در وینچستر گذشت
معروفترین و حیرتانگیزترین داستان هاردی – که ویژگیهای زنانهای را به تصویر میکشد که در تقابل با اصول اخلاقی جامعهی ویکتوریایی آن زمان، موجی از ناراحتی را برانگیخت – را بهراحتی میتوان در نقشهها یافت.
این رمان روایتگر قهرمانی است که به دست انسانی عیاش که بکارتش را زایل میکند (الک دوربرویل) و شوهر کینهجویی (آنجل کلر) که وی را به خاطر بکارت نداشتن طرد میکند، پایمال میشود. داستان جایی اتفاق میافتد که بهاندازهی «سندبورن» (بورن ماوث که تس در آن جا به زندگی با آلک، بهعنوان معشوقهی وی، پایان میدهد) و «وینتونچر» (وینچستر، که آنجا به خاطر قتل الک اعدام میشود) معروف است.
استون هنج
در یکی از صحنههای اندوهناک نهایی که پلیس تس را دستگیر میکند، همه اتفاقات در «استون هنج» اتفاق میافتد. «ترانتریج» که محل املاک دوربرویل است، همان منطقهی «پنتریج» در دورست است و «مارلوت» که تس در آنجا بزرگ شد و بعدها با شرمندگی برگشت تا فرزند الک را به دنیا بیاورد، «مارنهول» است.
جود گمنام (۱۸۹۵)
آکسفورد
سختترين کار در میان آثار هاردی، جود گمنام است که در آن، سه فرزند قهرمان اصلی داستان میمیرند؛ دو نفر از آنها به دست نفر سوم کشته میشوند که خودش هم سرانجام خودکشی میکند. این داستان، اصلا داستان شادی نیست.
یافتن مکان آن روی نقشه، سخت نیست. منظور از شهر دانشگاهی «کریست مینستر» همان آکسفورد است. شهر ماریگرین، که جودی آنجا در نانوایی کار میکرد، روستای «فاولی» در برکشایر است. سو به خودش قول داده بود که ریچارد فیولتسون را در «لامسدون» تحقیر کند که در واقع روستای «کومنور» در اطراف آکسفورد است. او تحصیل کرد و معلم ملچستر / سالیسبری شد و در همان شهر دوباره با فیلوتسون ازدواج کرد.