۲۵ داستان عجیب از هیچ هایکینگ (قسمت سوم)

رسول نوری
رسول نوری دوشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۱۵
۲۵ داستان عجیب از هیچ هایکینگ (قسمت سوم)

هیچ هایکینگ راهی کم‌هزینه و آسان برای رسیدن به مقصد موردنظر است. شاید هیچ‌گاه مجبور به انجام این کار نشوید و شاید هم قصد انجام آن را داشته باشید. اما با شنیدن این داستان‌ها از هیچ‌هایکرهای واقعی ممکن است نظرتان عوض شود.

هیچ هایکینگ. راهی ساده و کم‌هزینه برای رسیدن به مقصدتان. آیا تاکنون مجبور شده‌اید که برای رسیدن به مقصد خود سوار ماشین‌های عبورکننده از جاده‌ها شوید؟ آیا حاضر هستید چنین ریسک بزرگی کنید؟

شاید با خودتان فکر کنید که هیچ‌گاه مجبور نخواهید بود در مسیرهای بین شهری سوار ماشین یک فرد غریبه شوید. شاید هم علاقه‌مند هستید این کار را انجام دهید و تجربه‌های جدیدی به دست آورید. بهتر است بدانید که هیچ‌هایکینگ به همان اندازه که می‌تواند هیجان‌انگیز باشد و شما را باتجربه‌تر کند، می‌تواند خطرناک بوده و حتی جان شما را به خطر اندازد. با این داستان‌های واقعی از هیچ‌هایکرهای گوشه‌وکنار دنیا همراه باشید.

مثانه‌ی پر

پمپ بنزین

یکی از کاربران سایت «ردیت» (Reddit) تعریف می‌کرد هنگامی که در پمپ بنزینی در «اندونزی» بودند، قصد داشت به دستشویی برود که شریک هیچ‌هایکرش او را صدا زد. او شدیدا نیاز داشت که به سرویس بهداشتی مراجعه کند، اما ظاهرا همسفر او یک سواری پیدا کرده بود که راننده‌ی آن را به نام «فتی» (Fatty) صدا می‌زد چون اسم او را به‌خاطر نمی‌آورد.

زمانی که سوار کامیون شد، مثانه‌ی او در حال انفجار بود، اما او دائما به خودش می‌گفت خودت را نگه دار. ناهمواری‌های مسیر این کار را بسیار سخت‌تر می‌کرد. او به شیشه‌ی پشت «فتی» چند ضربه زد تا توجه او را جلب کند، اما پاسخی دریافت نکرد. این‌که نمی‌دانست چه‌قدر تا مقصدشان فاصله داشتند نیز اوضاع را غیرقابل ‌تحمل‌تر می‌کرد.

سرانجام به این نتیجه رسید که دیگر نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد. او بطری آبش را خالی کرد و تصمیم گرفت که در آن ادرار کند. همین که تصمیم به انجام چنین کاری گرفت، درهای عقب کامیون باز شدند و خانواده‌ای لبخندزنان با او احوال‌پرسی کردند. او که وحشت‌زده شده بود سعی کرد خودش را جمع‌وجور کند، اما عجله‌ای که داشت و حرکات ناگهانی سبب شد که بطری از دستش رها شود و محتویات آن سرتاپایش را خیس کند.

قتل

ماهیگیری

«مارتی شوک» (Marty Shook) در تابستان سال ۱۹۸۲ خانه‌ی خود در «نوادا» را ترک کرد تا به «کلرادو» برود. او قصد داشت که کل مسیر را هیچ‌هایک کند. متأسفانه مدتی بعد یک ماهی‌گیر جنازه‌ی او را در کناره‌ی رودخانه و در حالی که محل اصابت گلوله روی سر او مشخص بود، پیدا کرد. آزاردهنده‌تر از این مسئله این بود که اندام‌های خاصی از او برداشته شده بودند.

تا چند سال پس از وقوع این حادثه، مقامات رسمی مشغول پیدا کردن ارتباط بین هیچ‌هایکرهای دیگر که با همین جراحات کشته شده‌اند، بودند و تنها مدتی قبل بود که آن‌ها مضنونی احتمالی پیدا کردند.

چاقوی رایگان

چاقو

یکی از کاربران وب‌سایت «ردیت» در حال هیچ‌هایکینگ در «اتاوا»ی انتاریو بود که خودرویی در نزدیکی او کنار زد. از راننده پرسید که کجا می‌رود و راننده نیز از او همین سؤال را پرسید. سوار ماشین که شد، دائما سعی می‌کرد با راننده صحبت کوتاهی داشته باشد، اما راننده زیاد با او همراهی نمی‌کرد.

سرانجام صاحب ماشین چاقویی از جیبش درآورد و به سمت او نشانه گرفت و گفت که کیف پولش را می‌خواهد. هیچ‌هایکر خودش را از چاقو دور کرد و به سمت دیگر ماشین چسبید. در همین حین متوجه شد که راننده هنوز به جاده نگاه می‌کند. پس تصمیم گرفت که چاقو را از او بگیرد. او دست راننده را پیچاند و چاقو را از او گرفت. از صاحب ماشین خواست که کنار بزند و او نیز همین کار کرد و به گفته‌ی خودش این‌گونه بود که یک چاقوی رایگان صاحب شد.

قتل‌ خانواده پندرگراست

کارل آلفرد ادر

در سال ۱۹۵۸ «توماس پندرگراست» (Thomas Pendergrast) هیچ‌هایکری به نام «کارل آلفرد ادر» (Carl Alfred Eder) را در مسیر منتهی به ال کاهون واقع در «کالیفرنیا» سوار کرد. دل «پندرگراست» برای او به رحم آمد و به وی اجازه تا زمانی که بتواند روی پاهایش بایستد، نزد او و خانواده‌اش بماند. یک ماه بعد، «ادر» همسر و فرزندان «پندرگراست» را با یک چاقو به قتل رساند. او در حال گذراندن دو دوره محکومیت بود، اما در سال ۱۹۷۴ از زندان خارج شد و از آن زمان تاکنون دیگر دیده نشده است.

آدم‌ربایی کالین استن

کالین اسن

«کالین اسن» (Colleen Stan) به‌خاطر تواناییش در خواندن تابلوها خودش را یک هیچ‌هایکر حرفه‌ای به حساب می‌آورد. روزی از روزها و در سال ۱۹۷۷، او از یوجین واقع در «اورگن» هیچ‌هایک کرد و امیدوار بود که به کالیفرنیای شمالی برسد.

قبل از این‌که «کامرون هوکر» (Cameron Hooker) کنار بزند تا او را سوار کند، وی پیشنهاد دو راننده‌ی دیگر را رد کرده بود. خیال او از بابت «هوکر» راحت بود، چون همسر و فرزندش در پشت ون سوار بودند. اگرچه اندکی بعد احساس عجیبی به او دست داد و می‌خواست که فورا از پنجره‌ی ماشین به بیرون بپرد، اما بر ترسش غلبه کرد. سرانجام «هوکر» چاقویی زیر گلوی او قرار داد و او و همسرش بین سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۴ او را به‌عنوان برده‌ نگه داشتند.

موبایل کتابی

موبایل کتابی

یکی از دیگر از اعضای وب‌سایت «ردیت» تجربه‌ی هیچ‌هاک‌شان را در «ویرجینیا» اینچنین توصیف کرد. نیمه‌های شب آن‌‌ها در پمپ بنزینی نشسته و امیدوار بودند که یک سواری پیدا کنند. مردی گفت که می‌تواند آن‌ها را به اندازه‌ی یک ساعت به سمت شمال ببرد. او روی صندلی جلویی نشست، درحالی‌که دوست و سگش در صندلی‌های عقب ماشین نشستند.

حین رانندگی، مرد تصاویر بسیار نامناسبی را در داخل موبایل کتابیش به دختر نشان داد. او سعی کرد این اقدام راننده را نادیده بگیرد تا این‌که راننده به او پیشنهادی غیراخلاقی داد. اینجا بود که او از مرد خواست در پمپ بنزین بعدی کنار بزند. خوشبختانه به گفته‌ی او آن‌ها صحیح و سالم پیاده شدند.

آدم‌ربایی‌های آلبرت بروست

اسلحه

یک هیچ‌هایکر فراری به نام «مری الن جونز» (Mary Ellen Jones) به همراه دوستش از مردی که خود را «اریک» معرفی کرده بود، سواری گرفتند. «اریک» این دو نفر را به خانه‌اش برد و با زور اسلحه آن‌ها را مجبور به انجام اعمال ناشایست کرد و مشغول عکسبرداری از آن‌ها شد. دوست «جونز» به سمت اسلحه‌ی مرد یورش برد و بلافاصله چندین بار مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

«مری» ۲۴ ساعت بعدی را در یک اتاق شکنجه نگه‌ داشته شد و به‌طور مداوم مورد تجاوز قرار گرفت. اگرچه «اریک» او را رها کرد، اما به او گفت که پلیس را باخبر نکند. او به هر صورت نزد پلیس رفت، ولی هنگامی که متوجه شدند او مبتلا به آسیب‌های اجتماعی که منجر به دروغ‌گویی می‌شود است، حرف‌هایش را باور نکردند.

دو روز بعد همسایه‌ها از این که «بروست» (Brust) برای مدتی طولانی و در میان باد و طوفان داخل ایوان خانه‌اش نشسته است تعجب کردند. آن‌ها متوجه شدند که او مرده است و هنگامی که خانه‌ی او را گشتند اتاق شکنجه‌ای که «مری» را در آن نگه داشته بود پیدا کردند و داستان او را تأیید کردند.

مثلث مرگ

مدال سرباز

«پیر شانال» (Pierre Chanal) یک افسر ارتش فرانسوی با مدال‌های افتخار فراوان بود که از نظر مافوق‌های خود یک سرباز برجسته به‌حساب می‌آمد. اما طی دهه‌ی ۸۰ شروع به سوار کردن هیچ‌هایکرهای مرد در ناحیه‌ای در «فرانسه» به نام «مثلث مرگ» کرد.

او این هیچ‌هایکرها را به خانه می‌برد، به آن‌ها تجاوز می‌کرد و در نهایت آن‌ها را به قتل می‌رساند. او در مجموع هشت مرد را به قتل رساند که جنازه‌ی هفت نفر از آن‌ها هرگز پیدا نشد. زمانی که بالأخره او را دستگیر کردند، یک واحد ویژه‌ی FBI شخصیت او را مورد بررسی قرار دادند و متوجه شدند که در پس این چهره‌ی محکم و استوار، شخصی آزاردیده نهفته که از تحقیر و شکنجه‌ شدن دیگران لذت می‌برد.

مطالب مرتبط:

منبع List 25

دیدگاه