۱۰ مقصد پر بازدید گردشگری سیاه: نسل کشی در رواندا
کجارودر قالب مجموعه مطالب جدید «گردشگری سیاه»، شما را به بازدیدی متفاوت دعوت میکند؛ بازدید از دنیایی تیره و تار و آمیخته با بوی مرگ و میر. در این گشت و گذار، هدف آن است که با بزرگنمایی فصول سیاه تاریخ بشر و نمایش تلخ درد و رنج همنوع، به انسان گوشزد شود که میبایست به هر شکل ممکن از تکرار حوادثی از این دست جلوگیری کند.
در اوایل سال ۱۹۹۰ کشوری کوچک در شرق آفریقا شاهد کشت و کشتاری وسیع و گسترده بود که در نهایت با جان باختن نزدیک به یک میلیون نفر به اتمام رسید. این کشور کوچک «جمهوری رواندا» نام داشت. سالها بغض ناشی از اختلافات طبقاتی ناگهان سر باز کرده و با نفرت پراکنیهای هدفمند، به قتل عامی بیسابقه انجامید، کشمکش خونباری که ظاهرا از دستاوردهای کشورهای استعمارگری سرچشمه میگرفت که مدتهای مدید این کشور کوچک را در تسلط خود داشتند. اما قبل از شرح ماجرا و آشنایی با مقصد گردشگری امروزمان، بد نیست کمی بیشتر با حال و هوای این کشور آشنا شویم، به ویژه زمانی که شرایط حاکم منجر به شکلگیری این نسل کشی وحشیانه شد.
قهوه و چای دو منبع اصلی درآمد این کشور بوده و پایتخت آن «کیگالی» (Kigali) نام دارد. سه گروه اصلی قومی در این کشور زندگی میکنند و جمعیت این کشور را به خود اختصاص میدهند. «هوتو» (Hutu) که بیشترین میزان جمعیت را به خود اختصاص دادهاند یعنی چیزی در حدود ۸۵٪، «توتسی» (Tutsi) که ۱۴٪ جمعیت این کشور را در اختیار داشته و در نهایت «توا» (Twa) که با ۱٪ جمعیت در جایگاه سوم قرار دارد. البته اقوام دیگری نیز در این کشور زندگی میکنند که البته از درصدی ناچیز برخوردارند.
توتسیها دومین جمعیت بزرگ ساکن کشور رواندا و به خاطر قد بلند و پوست روشنتر خود شهره هستند. اما ظاهرا این بلندی قامت نتوانست آنها را از اسیر شدن در دام یکی از تلخترین نسل کشیهای جهان محفوظ بدارد. هوتوها از نظر جمعیتی درصد بیشتری از جمعیت رواندا را به خود اختصاص داده بودند، این وضعیت به عینه در کشور همسایه «بوروندی» نیز حکمفرما بود. برای سالها و تحت نفوذ استعمار، مردم توتسی که از نظر اقتصادی در وضعیت بهتری به سر میبردند به نوعی به عنوان طبقهی مرفه و ممتاز جامعه تعلق شناخته میشدند. در مقابل هوتوها طبقه فرودست بودند، هر چند که این دو با یک زبان مشترک تکلم کرده و ریشههای یکسانی داشتند. این اختلافات تا جایی پیش رفت که حتی قومیت فرد در شناسنامهی او نیز ذکر میشد. و این تبعیضها، نخستین جرقههای ایجاد نارضایتی بین مردم بود.
اما بعد از آنکه بلژیک این کشور را ترک کرده و استقلال آن را به خودش برگرداند، ورق برگشت. به دنبال پارهای از حوادث و البته به قدرت رسیدن هوتوها، مشکلات توتسیها نیز آغاز شده و در فاصله سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱، خشونت علیه آنها وارد فاز جدیدی شده و به نوعی رو به افزایش نهاد. این مسئله ابتدا در کشور بوروندی آغاز شد که در نهایت باعث شد توتسی ها ناگزیر در گروههای بزرگ دست به فرار زده و به کشور رواندا پناهنده شوند. آنها برای فرار از کشته شدن به این کشور آمده و در تبعیدی خود خواسته زندگی میکردند، اما اینجا نیز وضعیت خوبی در انتظارشان نبود و همان تفکر نیز بر این کشور حکمفرما شده بود. در نهایت همهی این موارد دست به دست هم داده و باعث ایجاد جنبشهایی از سوی توتسیها شد. گروهی موسوم به «جبههی میهن پرستان رواندا» تشکیل شده و در سال ۱۹۹۰ به رواندا حمله کردند. این حملات برای چندین سال ادامه داشت تا در نهایت صلحی نسبی به دست آمد، اما اوضاع هنوز هم متشنج بوده و به وضعیت آرامش نرسیده بود.
در ششم آوریل سال ۱۹۹۴، به هواپیمای حامل رئیس جمهور وقت رواندا «جووینال هابیاریمانا» (Juvenal Habyarimana) و همتای بوروندیاش تیراندازی شد که این حادثه با سقوط هواپیما و کشته شدن همهی سرنشینان آن همراه بود. از قضا هر دو رئیس جمهور از قوم هوتو بودند و این بهترین دستاویز برای هوتوهای تندرویی بود که از نو شمشیر کشیده و توتسی را قلع و قمع کنند. آنها توتسیها را مسئول این حادثه میدانستند، این در حالی بود که جبههی میهن پرستان نیز هوتوها را به انجام این کار متهم کرده و اعتقاد داشتند که آنها با برنامهریزی این سوءقصد به دنبال فرصتی برای کشتار هوتوها هستند.
و البته این پیش بینی پر بیراه نبود چرا که در ادامه، این رویداد باعث نسلکشی گستردهی توتسیها در سال ۱۹۹۴ شد. به طوری که تخمین زده میشود هوتوها در زمانی که قدرت را در دست داشتند، دست کم بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیون از جمعیت توتسیهای این کشور را کشتند، و البته گروهی حتی این رقم را بیشتر هم میدانند.
هشدار، ممکن است برخی از تصاویر حاوی نکات ناراحت کننده باشند
این نسلکشی که به دقت سازماندهی شده بود، نزدیک به صد روز به طول انجامید و طی آن علاوه بر قوم توتسی، هوتوهای معتدلتری که حاضر به پیروی از دستورات صادر شده نبودند نیز، کشته شدند. براساس مدارک موجود به نظر میرسد فهرست مخالفان تهیه شده و در اختیار گروههای شبه نظامی قرار میگرفت تا در اولین فرصت آنها را به همراه اعضای خانوادهشان به قتل برسانند. گاهی حتی مردی که از قوم هوتو بود ناگزیر به کشتن همسر توتسی خود میشد، چرا که در صورت توجه نکردن به این دستور، خود نیز به سرنوشتی مشابه دچار میشد. در مجموع چه بسی مردم به دست همان کسانی کشته میشدند که پیشتر جزئی از خانواده، دوستان یا همکارانشان بودند. در این میان حتی مقامات مذهبی نیز در این کشتارهای وحشیانه دست داشتند، آنها به بهانهی پناه دادن به مردم سرگردان و فراری، آنها را به دست هوتوها میسپردند. و بدتر آنکه تمامی این حوادث جلوی دیدگان جامعهی جهانی رخ میداد، اما در مقابل هیچ عکس العملی دیده نمیشد و جهان عامدانه چشمانش به روی این جنایت سازمان یافته بست.
از سوی دیگر حتی کسانی که موفق شده بودند به هر شکل ممکن از این اوضاع جان سالم به در برده و به کشورهای همسایه پناهنده شوند نیز زندگی آرامی پیش رو نداشته و به خاطر بیماریهای مختلف و شرایط سخت زندگی جان میسپردند. اما به هر روی اوضاع داخل کشور بسیار آشفته، اسفبار و البته مایه شرمندگی بشریت بود، جایی که حتی به نوزادان نیز فرصت زندگی کردن داده نمیشد، نام توتسی کافی بود تا زن و مرد، پیر و جوان و کودک و بزرگسال وحشیانه با چاقوهای بلند هوتوها تکه تکه شوند.
حال که اندکی بیشتر با حال و هوای آن روزهای کشور رواندا آشنا شدید، وقت آن رسیده که سری به مقصد گردشگری امروزمان بزنیم، جایی که روزگاری شاهد آخرین لحظات زندگی جمع بسیاری از مردمان هوتو بود و شنوندهی ضجههای دردآلود نوزادان وحشتزده، اینجا در اصل مرکز یادبودی است از آن دوران تلخ و سیاه که برای همیشه همچون یک علامت سؤال بزرگ در مقابل وجدان انسان امروز قد برافراشته است.
ناحیهی «نیاماگَبه» (Nyamagabe) و به ویژه شهرهای «جیکونگورو» (Gikongoro) و «مورامبی» (Murambi) را شاید بتوان در شمار نمونههای ترسناک و غیر قابل بخشش در زمینهی نسلکشیهای صورت گرفته در تاریخ بشر دانست. جایی که انسانهای بیگناه را به اسم پناه دادن به دام انداخته و سپس سلاخی کردند. اینجا اکنون به صورت یک بنای یادبود، یک موزه و نمایشگاه، پذیرای بازدید کنندگانی از اقص نقاط جهان است، هر چند بسیاری هرگز حتی فکر وارد شدن به چنین جایی را نیز به ذهن خود راه نمیدهند. اینجا تابلویی تمام نما از سبعیت و خوی وحشیانهی بشری است که بیشرمانه اصول انسانی را زیر پای گذاشته و همنوعان خود را از دم تیغ گذرانده است. نمایی که نفسها را به شماره انداخته و قلبها را به درد میآورد.
این مرکز یادبود یکی از ۶ مرکز اصلی در کشور رواندا است که به نوعی یادآور نسل کشیهای صورت گرفته در این کشور هستند. از دیگر مراکز میتوان به «مرکز یادبود کیگالی» (Kigali)، «مرکز یادبود ناراما» (Ntarama)، «نیاماتا» (Nyamata) ، «بیزهزِرو» (Bisesero) و «نیاربویه» (Nyarubuye) اشاره کرد.
این محل نیز همچون بسیاری دیگر از یادبودهای نسل کشی در رواندا، منزلگاه همیشگی هزاران جسدی است که از میان گورهای دسته جمعی بیرون کشیده شده و اکنون در معرض دید عموم قرار گرفته و از سرنوشت دردناک خود بیپرده سخن میگویند. اما داستان این محل چگونه شکل گرفته است؟
بیایید نخست نگاهی به پیشینهی تاریخی این محل داشته باشیم و ببینیم واقعا در مورامبی چه اتفاقی افتاده است؟ خوشبختانه راز این جنایت مدت مدیدی در لفافه باقی نماند و خیلی زود آشکار شد. همه چیز به آن صد روز پر آشوب بازمیگردد، زمانی که توتسی ها در گوشه و کنار کشور در جستجوی محلی برای پنهان شدن بودند و در این میان به ویژه به کلیسا یا مدارس پناه میبردند. جمعیت پناه جویانی که به این ناحیه آمده بودند، رفته رفته بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که مقامات به آنها گفتند بهتر است به ساختمان نیمه کاره مدرسه بروند،در حالی که این تنها نقشهای شوم برای جمع کردن آنها در یک محل و سهولت در قتل عام آنها بود.
وقتی کشتارها آغاز شد، توتسیها ناحیه در تلاش بودند تا خود را در کلیسای محلی پنهان کنند، هر چند اسقف و شهردار آنها را فریب داده و به بهانهی کمک آنها را مستقیما به قتلگاه فرستادند با این ادعا که نیروهای فرانسوی حاضر در محل میتوانند از آنها محافظت کنند. در ۱۶ آوریل سال ۱۹۹۴ نزدیک به ۶۵ هزار توتسی به صورت گروهی به این مدرسه رسیدند، اما اوضاع آن گونه که انتظار داشتند پیش نرفت. هیچ ذخیرهی آبی در آنجا وجود نداشت و غذایی هم در دسترس نبود. در نتیجه مردمی که تا همان زمان هم تحت فشار شدید روحی قرار داشتند، رفته رفته ضعیفتر شده و به سختی قادر به ایستادگی بودند.
وقتی در ۱۸ آوریل دستهی اول شبه نظامیان از راه رسیدند ، جمعیت که هنوز تازه نفس بود و از نظر تعداد نفرات برتری بیشتری داشت گرد هم جمع شده و موفق شد با پرتاب سنگ از خود دفاع کرده و مزدوران آدمکش را فراری دهد. هر چند شبه نظامیان نیز از پا ننشته و با افراد بیشتر این حملات را تکرار کردند و در نتیجه در جریان این حملات، تعدادی از مردم بیگناه کشته شدند. بعد از چند روز مقاومت و دفاع از خود با استفاده از سنگ، این مکان شاهد آخرین و مهمترین حمله بود، به ویژه که اکنون سربازان فرانسوی نیز ناپدید شده بودند. در این زمان بود نظامیان به همراه گروه شبه نظامی موسوم به «اینترهموه» (Interahamwe) وارد عمل شدند. در صبح روز ۲۱ آوریل، این دو گروه به همراه اسحله و تجهیزات کامل و البته نارنجک بازگشته و به پناهندگان حملهور شدند. مردم اکنون دیگر توان مقابله با این گروه مجهز را نداشتند و رفته رفته بر آمار کشته شدگان افزوده شد. سربازان حتی به افراد زخمی نیز رحم نکرده و آنها را نیز به قتل میرساندند. در همان زمان بین بیست تا هفتاد هزار نفر در این مدرسه جان باختند.
کشتارها ادامه داشت، به طوری که نزدیک به ۴۵ هزار توتسی که در این ساختمان گیر افتاده بودند کشته شدند. به علاوه تقریبا همهی کسانی که به هر نحوی ترتیبی داده بودند تا از این مهلکه بگریزند نیز به جمع این کشته شدگان اضافه شدند، آن هم زمانی که در تلاش بودند خود را در کلیسایی در همان نزدیکی مخفی کنند. البته خوشبختانه گروهی کوچک از مردم موفق شدند از این حمله جان سالم به در بردند، به ویژه کسانی که در آن زمان بیهوش بوده و سربازان به گمان کشته شدن آنها را به حال خود رها کرده بودند. این بازماندگان بعدا در طول شب فرصتی پیدا کردند تا از قتلگاه خود بگریزند، پیش از آنکه ارتش با ماشینهای سنگین باز گردد و دریایی از اجساد قربانیان را درون گورهای بزرگ و دسته جمعی مدفون کند.
طبق گفته راهنمایان این مرکز یادبود، آنها سپس بر فراز محل دفن این اجساد زمین والیبالی ساختند تا به نحوی این گورهای دسته جمعی را از دید همگان پنهان کرده و سرپوشی بر جنایتی بگذارند که در این محل رخ داده بود. در بین این اجساد تعداد زیادی کودک و نوزاد نیز حضور داشتند.
تنها ۳۴ نفر موفق شدند از این کشتار بیرحمانه به سلامت نجات پیدا کنند. این مکان بعدا و در ۲۱ آوریل سال ۱۹۹۵ کشف شده و به عنوان یادبودی از این رخداد ناخوشایند و فراموش نشدنی مورد توجه قرار گرفت. این مدرسه اکنون به عنوان موزهی نسل کشی و در قالب یک نمایشگاه اسکلتهای بر جای مانده از اجساد هزاران انسانی را که در این مکان به قتل رسیدند را در معرض دید عموم قرار داده است. اجسادی که نیمی از آنها تجزیه شده و نیمی دیگر به دلیل وجود آهک حالت مومیایی به خود گرفته و به رنگ سفید درآمدهاند. تجربهی مشاهده این اجساد بسیار ناگوار و چه بسی هول انگیز است و البته همزمان باعث شگفتی و بهت انسان نیز میشود.
ساختمان موزه دارای پنلهایی است که اسامی قربانیان روی آنها درج شده است، همچنین عکسهایی هم از شماری از آنها به نمایش درآمده است. بازدید کنندگان سپس در میان اتاقهایی قدم خواهند زد که با تصاویر بزرگی از برخی از قربانیان آراسته شده و به بازدید تعدادی قبر شیشهای میروند که محتوی باقیماندهی اجساد برخی از قربانیان است و البته در جریان اطلاعاتی قرار میگیرند که از معدود نجات یافتگان این حادثه جمع آوری شده است.
در خارج از این موزه، بازدید کنندگان از میان گورهای بزرگ و مکانهایی عبور میکنند که زمانی قرار بوده کلاسهای درس در آنها برگزار شود.بسیاری از این کلاسها اکنون با قفسههای چوبی زینت داده شدهاند که حاوی صدها جسد نگهداری شده است. با گشت زدن در میان این اتاقها، حقیقت این مرگ دردناک و ناخوشایند بیشتر و بیشتر هویدا میشود. به ویژه با نمایش اجساد مردان، زنان و کودکانی که هنوز هم در همان شکلی مشاهده میشوند که در زمان مرگ به خود گرفته بودند.
آخرین اتاقها شاید از همه بدتر باشند. اینجا اجساد نوزادان، کودکان و شاید معدودی بزرگسال نگهداری میشود و بازدید کنندگان میتوانند چشم اندازی روشن از آخرین لحظات زندگی آنها داشته باشد. بعضی از آنها ظاهرا در حال صدا زدن مادران خود بودند و یا حتی هنوز دست آنها را در دست داشتند. دیگران چشمان خود را پوشاندهاند، ظاهرا در تلاش برای مخفی شدن از قاتلان خود بودند و بسیاری دیگر دارای شکستگیهایی در جمجمه هستند که ظاهرا با کاردهای بزرگ ایجاد شده است.
همانگونه که شاید با مطالعه این متن متوجه شده باشید، بیشک مورامبی میتواند یکی از مقاصد گردشگری محبوب قلمروی گردشگری سیاه باشد، مکانی که البته بسیاری تاب و توان حضور و بازدید از آن را ندارند. هر چند اگر از زاویهای دیگر به این مکان بنگریم اینجا نقطهای خوب برای یادآوری آن چیزی است که بشر از خود به یادگار میگذارد، نمایشی از نفرت، خشونت و قساوت بی حد و حصری که حتی نوازادان را نیز به کام خود کشیده است. و در عین حال به ما یادآوری میکند که میبایست تمام توان خود را به کار گیریم تا از تکرار حوادثی از این دست جلوگیری کنیم.
نظر شما در این مورد چیست؟ شما این مکان را چگونه دیدید؟ نظرات و پیشنهادات خود را با ما نیز در میان بگذارید.