معنی ضرب المثل فارسی؛ علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
ضربالمثل علاجه واقعه قبل از وقوع باید کرد، داستانی شیرین و مهیج دارد که شما را به خواندن آن دعوت میکنم. با کجارو همراه باشید.
تاریخچه ضرب المثل علاجه واقعه قبل از وقوع باید کرد
آوردهاند که روزی روزگاری، در زمانهای دور، یک کشتی که حاوی مسافران زیادی بوده است بر اثر طوفان و شدت بارش باران، بادبانهایش شکست و واژگون شد و افرادی که داخل کشتی بودند به روی آب پرت شدند و برای نجات خو دست و پا زدند تا اینکه در نهایت کشتی به همراه مسافرانش غرق شد.
اما در بین افراد کشتی مردی جوان، تکهای از کشتی را روی آب میبیند و خود را به آن میرساند و آن را میگیرد. ساعتها از غرق شدن کشتی گذشت و جریان آب، مرد جوان را به ساحلی آورد. صدای مرغهای دریایی و پرندگانی که در آن ساحل بودند به گوش آن مرد رسید و از خواب بیدار شد. او به اطرافش نگاهی انداخت و با خود گفت اینجا دیگر کجاست؟ سپس از جایش بلند شد تا گشتی به اطراف بزند. در حال قدم زدن بود که در مقابل خود دهکدهای را دید. شتابان به آنجا رفت و زمانی که وارد روستا شد اهالی آنجا با محبت از او استقبال کردند و جامهی شیک و با ارزشی بر تن او کرده و آن را با خود به داخل شهر بردند. مرد جوان از رفتار مردم آنجا بسیار متعجب بود و مدام به این فکر میکرد که اهالی این دهکده چرا با من خوش رفتاری میکنند؟!! ناگهان که به خودش آمد دید که او را به قصر بسیار بزرگ و با شکوهی بردند و وی را فرمانروای خود خواندند.
مرد جوان که از رفتار مردم روستا در عجب مانده بود پیر مردی را نزدیک خود دید و با خودش گفت اگر اعتماد او را به خودم جلب کنم مطمعنا دلیل این همه محبت و خوشرفتاری مردم روستا را متوجه خواهم شد. خلاصه وی را نزد خود خواند و از او خواست که کمک دست و راهنمایش باشد و پیر مرد هم قبول کرد. مدتی گذشت و دریافت که اهالی این دهکده آداب و فرهنگ جالبی دارند. از همنشینی با پیر مرد فهمید که پادشاهانی که برای این روستا حکومت میکردند بعد از مدتی آنقدر ظالم و پست فترت شده که مردم روستا مجبور میشدند آنها را به دریا بیاندازند و هر شخصی که از دریا وارد خشکی شود با احترام او را میپذیرند و به عنوام حاکم سرزمینشان انتخاب میکنند و هرکس که فرمانروای آن روستا شود یکسال بیشتر حکومت نخواهد کرد و در نهایت با دست و پای بسته او را به دریا برده و به آب میاندازند.
مرد جوان متوجه شد که عاقبت بسیار بدی در انتظارش است و با خود کمی فکر کردکه چگونه از این دهکده فرار کند؟ ناگهان تصمیم گرفت در جزیرهای که نزدیک آن دهکده بود دور از چشم بقیه برای خود قصری را درست کند و غذا و داروی کافی به آنجا ببرد و زمانی که مدت پادشاهیش تمام شد و او را به دریا انداختند، بتواند نجات پیدا کند و در آن جزیره زندگی کند. همچنین قایقهایی را مخفیانه در گوشهای از ساحل قرار داد تا از آنها استفاده کند.
خلاصه بعد از چند ماه کار ساخت و ساز به پایان رسید و منتظر ماند تا اهالی روستا او را به دریا بیاندازند. مرد مسافر یک شب که در قصرش خوابیده بود صدای پای مردم روستا را شنید که به سمت او میآیند. خود را به خواب زد و آمادهی رفتن شد. اهالی دهکده وارد اتاق او شدند و دست و پای پادشاه را بسته و با خود به دریا بردند و او را در آنجا رها کردند.
مرد جوان با شنا کردن خود را به قایقهایش رساند و سوار یکی از آنها شد و حرکت کرد. در بین راه حمد خداوند را به جای آورد و بعد چند دقیقه به آن جزیره رسید. سپس به طرف قصری که ساخته بود حرکت کرد اما آن پیر مرد که به عنوان دستیار و راهنما برای خود انتخاب کرده بود را دید. با تعجب از او پرسید که برای چی به این جزیره آمدی؟!! پیر مرد پاسخ داد که من مراقب رفتار و کارهای شما بودم و میدانستم که فرمان دادید که دور از چشم همه قصری را در این جزیره درست کنند. اما دلیل این کارتان را نمیدانستم. به همین خاطر منتظر ماندم تا در فرصتی مناسب هدفتان را از ساختن این قصر بدانم.
مرد جوان لبخندی زد و به او گفت که من وقتی آداب و رسوم شما را فهمیدم باید برای نجات جان خود چارهای میاندیشیدم. سپس با خود کمی فکر کردم و تصمیم گرفتم تا مخفیانه در این جزیره برای خود قصری را بسازم. پیر مرد به او گفت که شما خیلی تیزهوش و زرنگ هستید و اگر افتخار بدهید من تا عمر دارم به شما خدمت کنم. مرد جوان هم با پیشنهاد او موافقت کرد.
از آن زمان تا به امروز اگر برای فردی گرفتاری و مشکلی بوجود آید در حالی که قبلا میتوانست برای حل گرفتاریش راه چارهای پیدا کند، ضربالمثل علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد را برایش بکار میبرند.
منتظر نظرات سازندهی شما دوستان کجارویی عزیز هستیم.
دیدگاه