روزشمار: ۲ آذر؛ درگذشت «غلامحسین ساعدی» (گوهر مراد)
امروز سالروز درگذشت «غلامحسین ساعدی» رماننویس مشهور ایرانی با نام مستعار «گوهر مراد» است.
مقاله مرتبط:
«غلامحسین ساعدی» نویسنده، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و روانپزشک ایرانی با نام مستعار «گوهر مراد»، در ۱۳ دی سال ۱۳۱۴ شمسی در تبریز به دنیا آمد.
ساعدی در خانوادهای کارمند و بهقول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش علی اصغر کارمند دولت و مادرش طیبه خانهدار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطهخواهان تبریز بود و خانواده پدریش در دستگاه ولیعهد وقت مظفرالدین شاه شغل و مقامی داشتند ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود.
هنگامی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بود اولین داستانهایش در هفتهنامه دانشآموز چاپ شد، همچنین داستان بلندی به نام از پانیفتادهها نوشت که مجله کبوتر صلح آن را به چاپ رسانید. در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامههای فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را به عهده گرفت. در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام همکاری با فرقه مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد. ساعدی در خرداد ماه ۱۳۳۳ توانست دیپلم طبیعی خود را بگیرد و یک سال بعد و در بیست سالگی در دانشگاه تبریز تحصیل پزشکی را آغاز کرد.
ساعدی دوران دانشجویی در تبریز را با فعالیتهای سیاسی و شرکت در جنبشهای دانشجویی آغاز کرد و با افرادی چون «صمد بهرنگی» دوست همراه شد. وی در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت بیشتر پیگیری کرد. داستانهای «شکایت» و «غیوران شب» و نمایشنامه «سایههای شب» حاصل آن دوره کاری است. او همچنین در همین زمان مجموعه داستان کوتاه «شبنشینی باشکوه» را در تبریز منتشر کرد و نمایشنامه «کلاته گل» را نیز بهصورت مخفی در تهران به چاپ رساند.
وی تحصیلات خود را با درجه پزشکی عمومی، ودکترای تخصصی روانپزشکی در تهران به پایان رساند. در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و پیش از اینکه حرفه پزشکی را به نفع نویسندگی رها کند، درمطبش که در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت، بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه میکرد. وی مطب دلگشا را بعدها چنین توصیف میکند:
آنجا یک دنیای عجیب و غریبی بود و بعد، یکی هم این بود که چون من طبیب بودم و همیشه توی مطب بودم آنجا به یکی از پایگاههای عمده روشنفکران آن روز تبدیل شده بود. آلاحمد، شاملو، برو بچههای نویسنده، به آذین، سیروس طاهباز، م. آزاد و دیگران همیشه آنجا بودند.
ساعدی با چوب بهدستهای ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرورابندان، دیکته و زاویه و آی با کلاه! آی بی کلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و نمایشنامههای او هنوز هم از بهترین نمایشنامههایی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو به فارسی نوشته شدهاند. او همراه بهرام بیضایی و اکبر رادی و نویسندگان دیگری چون علی نصیریان، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج و ... تئاتر ایران را در سالهای ۴۰–۵۰ دگرگون کرد.
همچنین ساعدی یکی از پایهگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۶ بود.
در خرداد ماه سال ۱۳۵۳ حین تهیه تکنگاری شهرکهای نوبنیاد توسط ساواک دستگیر میشود. پس از آزادی از زندان بعد از یک سال اسارت، سه داستان گور و گهواره، فیلمنامه عافیتگاه و داستان کلاته نان را نوشت و در سال ۱۳۵۷ به دعوت انجمن قلم آمریکا روانه این کشور شد.
«احمد شاملو» درباره تجربه زندان ساعدی و احوالات او پس از آزادی چنین گفته:
آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقاً زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره میکنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبردهاید، بلکه خیلی ساده او را کشتهاید. ساعدی مسائل را درک میکرد و میکوشید عکسالعمل نشان بدهد. اما دیگر نمیتوانست. او را اره کرده بودند.
ساعدی سالها با نام مستعار «گوهر مراد» آثار خود را منتشر میکرد. «عبدالعلی دستغیب»، منتقد ادبی، معتقد است گوهر مراد نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است. اما ساعدی در گفتگویی منتشر نشده درباره انتخاب این نام گفته است که در پشت خانه مسکونیشان در تبریز گورستانی متروک بود و او گاه ساعتها در این گورستان قدم میزده و در یکی از دفعات چشمش به گور دختری به نام گوهر مراد میافتد که بسیار جوان از دنیا رفته بوده، و همان جا تصمیم میگیرد تا از نام او بهعنوان نام مستعار خودش استفاده کند.
او درباره زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقش آن در وحدت ملی ایرانیان، چنین گفت:
زبان فارسی، ستون فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.
سه فیلم «گاو» و «دایره مینا» با کارگردانی داریوش مهرجویی و «آرامش» در حضور دیگران با کارگردانی «ناصر تقوایی» بر اساس فیلمنامههای غلامحسین ساعدی ساخته شدهاند. غنای تصویری، نگاه اجتماعی و نقادانه و ساختار دراماتیک قوی فیلمنامههای ساعدی سبب شده آثار ساخته شده بر مبنای این فیلمنامه، فیلمهای موفقی در کارنامههای او باشند.
غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه سال ۱۳۶۴ شمسی، پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس درگذشت و روز جمعه هشتم آذرماه در قطعه ۸۵ گورستان پرلاشز، نزدیک آرامگاه «صادق هدایت» به خاک سپرده شد.
هر سال در روز درگذشت او، دوستداران و یارانش، به اتفاق همسرش، با گردهمایی در گورستان پرلاشز، یاد او را گرامی میدارند.
در همین روز:
- درگذشت «غلامحسين درويش خان» استاد تار و موسيقی ايران (۱۳۰۵ شمسی)
- زلزله شهر تاريخی نيشابور را ويران كرد. (۱۲۶۷ میلادی)
- خروج نيروهای انگليسی از خليج فارس پس از سالها استعمار در خاورميانه (۱۹۷۰ میلادی)
- روز ملی و استقلال «لبنان» از استعمار فرانسه (۱۹۴۳ میلادی)
دیدگاه