گردشگری سیاه: گشتی در موزه مرگ لس آنجلس
موزهها جایگاهی خاص را در فهرست مقاصد گردشگری سیاه به خود اختصاص دادهاند، به همین مناسبت، مقصد امروز ما هم یک موزه است. موزهای کوچک اما متفاوت در شهر «لس آنجلس» که با آثاری مرتبط با دنیای مرگ و نیستی آراسته شده است. در واقع شاید باید این موزه را یکی از بهترین مقاصد گردشگری موجود در این شهر دانست که به بهترین شکل ممکن حق مطلب را در شاخهی گردشگری سیاه ادا کرده است. همراه کجارو باشید.
کجارو در قالب مجموعه مطالب جدید «گردشگری سیاه»، شما را به بازدیدی متفاوت دعوت میکند؛ بازدید از دنیایی تیره و تار و آمیخته با بوی مرگ و میر. در این گشت و گذار، هدف آن است که با بزرگنمایی فصول سیاه تاریخ بشر و نمایش تلخ درد و رنج همنوع، به انسان گوشزد شود که میبایست به هر شکل ممکن از تکرار حوادثی از این دست جلوگیری کند.
مقالات مرتبط:
پیش از شروع مطلب لازم به ذکر است که شماری از تصاویر گردآوری شده در این مطلب، شامل صحنههای ناخوشایندی است که ممکن است برای همه مناسب نباشند.
اما به هر حال داستان این بخش از مجموعه مطالب گردشگری سیاه هم جذابیت و زیبایی خاص خود را دارد و نمیتوان بیتفات از کنار هیجان نهفته در میان راهروهای این موزه گذشت.
این موزه نام با مسمائی دارد که به سادگی معنا و مفهوم آثار ارائه شده در آن را پیش چشم بازدیدکننده قرار میدهد، بله این موزه با نام «موزه مرگ» شناخته میشود. ویترینی از عجایبی تماشایی که اولین پایههای شکلگیری آن در سال ۱۹۹۵ در شهر «سن دیهگو» (San Diego) بنیان نهاده شد. در سال ۲۰۰۰ مالک آن «جیمز هیلی» (James Healy)، موزه را به خانهی جدیدش در شهر لس آنجلس منتقل کرد که اکنون به خاطر فضای بیشتر نمایشگاهی، گشت و گذاری باشکوه و جامعتر را برای بازدیدکنندگان ترتیب داده است.
اکنون موزه مجموعههای بزرگ و کاملتری از شاهکارهای هنرمندان را به نمایش گذارده است، هر چند خالقان آثار هنری این موزه از جنس دیگری هستند. اشتباه نکنید، آنها هم مثل من و شما انسانند، اما ذهنشان درگیر اعمال مجرمانه بوده و دستانشان به خون انسانهای بیگناه آلوده است. بله قاتلان سریالی بخشی از شاهکارهای هنری این موزه را خلق کردهاند که در جای خود تماشایی و حتی جالب توجه است. از سوی دیگر تصاویر گرفته شده از صحنههای جنایت هم از جمله آثار دیگری است که در این موزهی متفاوت و شاید ترسناک در معرض دید عموم قرار گرفته است.
در واقع آثار ارائه شده در این موزه با موضوعاتی همچون آدم خواری، تاکسی درمی اعضای بدن انسان، آثار هنری قاتلان سریالی و تصاویر صحنههای جنایت، کالبدشکافی، خودکشی و غیره در ارتباط است. از جمله تصاویر به نمایش در آمده در این موزه میتوان به تصاویر مرتبط با صحنههای جنایت معروفی همچون جنایت «چارلز منسن» (Charles Manson)، عکسهای اصلی از جنایت مرموزی که به نام «کوکب سیاه» "Black Dahlia" و دیگر آثار و یادبودهای خشونت، مرگ و شکنجه اشاره کرد.
دیگر اقلام به نمایش گذاشته شده در موزه شامل ماشینهای کشتاری همچون گیوتین به همراه سر قطع شدهی قاتل زنجیرهای معروف فرانسوی «هنری لندرو» (Henri Landru)، یک مجموعه از تابوت و کیسههای حمل جسد، مجموعهای از اسباب و لوازم اعدام، ابزار کفن و دفن و کالبدشکافی و همچنین تصاویر و ویدیوهایی از نحوه استفاه از آنها، ویترین تاکسیدرمی، ویدیوهای مربوط به «فرقه دروازهی بهشت» (Heaven s Gate Cult) و اقلام دیگری است که همگی وحشت از مرگ را به اشکال مختلف به نمایش گذاشتهاند.
تا اینجای مطلب ممکن است با خواندن این سطور، ناراحت یا مجذوب شده باشید. بهتر است همین جا تصمیم خود را بگیرید که آیا مایلید ما را در ادامهی این گشت و گذار همراهی کنید یا خیر. اما بهتر است بدانید موزهی مرگ ممکن است مقصد گردشگری دلپذیر یا ناخوشایندی برای شما باشد که البته این مسئله تمام و کمال به امیال درونی شما باز خواهد گشت. اینکه آیا دوست دارید با مرگ، این واژهی ناخوشایند نزدیکی بیشتری پیدا کنید یا نه، ترجیح میدهید از تماشای زندگی لذت ببرید.
اما در نهایت این موزه این امکان را به شما میدهد که به تنهایی در توری شخصی و یک ساعته شرکت داشته باشید که به میل شما میتواند کوتاه یا بلندتر شود. البته حضور بازدیدکنندگان همواره گرامی داشته میشود و افراد میتوانند تا هر زمانی که مایلند در میان راهروهای تنگ این موزه رفت و آمد کنند.
تا اینجا مختصری از داستان این موزه را با شما در میان گذاشتیم، اما اگر در ادامه این سفر مصر هستید، پس بهتر است قدری بیشتر با این موزه و فعالیتهای آن آشنا شوید.
این موزه در اصل در اوایل دهه ۱۹۹۰ در قالب یک گالری هنری درگیر با آثار هنر معاصر شروع به فعالیت کرد، البته محوریت آثار به نمایش درآمده این گالری هنری از همان ابتدا نیز سمت و سویی مخوف و وحشتناک داشته و به سمت آثار هنری مرتبط با موضوع مرگ سوق پیدا کرده بود. پس از مدتی، پای قاتلان سریالی به این موزه باز شده و جایی نیز برای ارائهی آثار آنها فراهم شد. این شروع مرحله جدیدی در حیات هنری این موزه بود و آن را تبدیل به آن تصویری کرد که امروزه از این موزه، در اذهان عمومی نقش بسته است.
اینجا بود که دیگر این مکان از قالب یک گالری هنری خارج شده و عنوان موزه به خود گرفت که البته این مسئله تا حدی نیز به دلایل قانونی صورت گرفت. از سوی دیگر این مسئله هم بخشی از واقعیت است که یک موزه عنوان دهن پرکنتری داشته و بیشک در جلب توجه مخاطب موفقتر عمل میکند تا صرفا یک گالری هنری. در نهایت به دنبال این تغییر و تحولات، مدیران موزه یعنی «جیمز هیلی» و همسرش «کتی شولتز» (Cathee Shultz) تصمیم گرفتند که مجموعههای عجیب و ترسناک خود را به لس آنجلس منتقل کرده و منزلی جدید برای آنها دست و پا کنند.
به لطف این نقل و انتقال جدید، مجموعههای موزه بزرگ و بزرگتر شد. این زوج ماجراجو دست بر قضا با قاتلان سریالی نیز در ارتباط بوده و با آنها مکاتبه داشتند. قاتلانی که اغلب در انتظار مجازات و حکم اعدام خود بوده و در عین حال، خالق آثار هنری به سبک و سیاقی متفاوت بودند. البته از سوی دیگر این یک مسئلهی کاملا معمول و پذیرفته شده در مورد زندانیانی است که به آخر خط رسیده و در انتظار پایان کار خود هستند. آنها اغلب به سمت هنر نقاشی کشیده میشوند که هم از سویی تحمل اوضاع را برایشان آسانتر کرده و هم از سوی دیگر گذر زمان را قابل تحملتر میکند.
در میان اسامی این قاتلان «چارلز منسن» نامی معروف و آشنا است. البته این شهرت به خاطر قتل «شارون تیت» (Sharon Tate) و گروهی از دوستانش در عمارت مسکونی او و همسرش در «بورلی هیلز» (Beverly Hills) نصیب منسون شد، جنایتی وحشیانه که در ماه آگوست سال ۱۹۶۹ روی داد. شارون تیت بازیگر معروف آن زمان و همسر کارگردان معروف «رومن پولانسکی» (Roman Polanski) بود که توسط شیطان پرستان به قتل رسید. در زمان مرگ، شارون هشت ماهه باردار بود.
البته چارلز منسن خود در زمان ارتکاب جنایت در محل حادثه حضور نداشت، اما فامیل و البته پیروان او عاملان این جنایت بودند که به دستور شخص او صورت گرفته بود. در آن زمان پروندهی این جنایت یکی از معروفترین موارد قتل بوده که بسیار مورد توجه اذهان عمومی قرار گرفته بود. شارون بیچاره با خشونت هر چه تمام تر به قتل رسیده و این مسئله وجه ناخوشایندتری به این پرونده بخشیده بود.
چارلز منسن
مالکان موزه این ریسک را پذیرفته بودند که شاید این مجموعه جالب توجه که همه چیزش حول مرگ انسانها میچرخد، در ابتدا آنچنان که باید مورد توجه بازدیدکنندگان قرار نگیرد. اما از سوی دیگر آنها باور داشتند که این ویترین پر از سیاهی و تاریکی، شاید در نهایت افراد را به معنا و مفهوم زندگی و ارزش آن واقف کند. اینکه در نهایت بازدیدکننده حین ترک موزه از این نعمت ارزشمندی که در اختیارش قرار گرفته شکرگزار و راضی باشد.
هیلی در این مورد چنین میگوید:
من فکر میکنم بیشک مردم در حین بازدید از موزه شوکه خواهند شد، اما البته این شوک لزوما چیز بدی نیست و چه بسا غافلگیری خوبی هم باشد. تمامی چیزهایی که در این موزه به نمایش گذاشته شدهاند در نهایت به انسان یادآوری میکنند که زندگی چیز ارزشمندی است که باید قدر آن را دانست و از لحظه لحظهاش نهایت استفاده را کرده و لذت برد.
از سوی دیگر، این دو ادعا میکنند که در خلال تأسیس این موزه تمایل داشتند تا خود مرگ را نیز برای مردم باورپذیرتر کنند. این مسئله از سویی حقیقت دارد، چرا که همهی ما دیر یا زود این دنیا را ترک کرده و خواه ناخواه طعم مرگ را خواهیم چشید. مرگ مفهومی بزرگ و عمیق است که پیش چشمان ما جا خوش کرده و ذهن ما را حتی اگر تمایلی هم به آن نداشته باشیم، درگیر خود کرده است. در تحقیقات دانشگاهی پیرامون گردشگری سیاه، این مسئله بسیار مورد توجه قرار گرفته است و در واقع موفقیت و جذابیت گردشگری سیاه نیز به همین داستان که به نوعی به این نوع از گردشگری شخصیتی خاص بخشیده و به نوعی هویت آن را شکل داده است. مسئلهی مرگ شاید برای خیلی امری خاص و غیر قابل اشاره باشد، اما این قسم از صنعت توریسم و گردشگری این نکته را به چالش کشیده و انسان را به مواجهه با آن فرا میخواند.
ترس از محیطهای شلوغ و بسته از دیگر مواردی است که لازم است بازدیدکنندگان به آن توجه لازم را داشته باشند، به خصوص به خاطر فضای کوچک موزه، زمانی که ازدحام بازدیدکنندگان بیشتر از حد معمول باشد، نمیتوان به سادگی جا به جا شد. چرا که اتاق و راهروهای کوچک این موزه با آثار فراوانی پر شده و فضای کمی برای حرکت بازدیدکنندگان باقی مانده است.
اگرچه بازدید این موزه در جای خود ارزشمند و خاطرهانگیز است، اما بهتر است بازدیدکنندگان به حال و احوال روحی خود نیز توجه داشته باشند. بسیاری مایلند این بازدید را تا به انتها و به طور کامل انجام دهند اما اوضاع فیزیکی و البته روانی اغلب یاری نکرده و مجبورند زودتر از موعد این موزه را ترک کنند. اینجا است که باید به اخطارهای موجود توجه کرده و از بازدید این موزه منصرف شد.
این موزه درست در قلب منطقهی شهری و معروف لس آنجلس و نزدیک به انتهای شرقی «بلوار هالیوود» (Hollywood Boulevard) واقع شده است. ورودیه این موزه ۱۵ دلار است که شاید در نگاه اول پرداخت چنین مبلغی برای بازدید از موزهای به این کوچکی کمی غیر معمول به نظر برسد، اما این موزه به صورت خصوصی اداره شده و هزینههای آن شخصی و بدون هیچ کمک عمومی پرداخت میشود، پس شاید این مبلغ آن قدرها هم زیاد و غیر منصفانه نباشد.
درهای این موزه هر روز از ساعت ۱۱ صبح تا ۸ بعدازظهر به روی علاقمندان باز است. روزهای جمعه این زمان یک ساعت افزایش یافته و موزه تا ۹ شب باز است و حتی روزهای یکشنبه این زمان تا ساعت ده نیز قابل افزایش است.
صاحبان موزه اجازه عکاسی از آثار و مجموعههای اصلی را به بازدیدکنندگان نمیدهند. از سوی دیگر اگرچه محدودیت سنی در مورد این موزه اعمال نشده، ولی توصیه اکید مدیران موزه بر این است که افراد بالغ و بزرگسالان به تماشای این موزه بیایند. از طرف دیگر موارد متعددی از بیهوش شدن حین بازدید از این موزه گزارش شده که باز هم زنگ خطری برای کسانی است که توان تماشای این چنین آثاری را ندارند. جالب است بدانید که در موزه به این بیهوشیهای گاه بیگاه لقب جالب «سقوطی از روی ستایش» گفته میشود.
بازدید از این موزه دست کم بین ۴۵ دقیقه تا یک ساعت طول میکشد که البته این یک زمان نسبی است و بسته به حال و هوای بازدیدکنندگان تغییر خواهد کرد. بعضی دوست دارند سریعتر از این مرور ناخوشایند واژهی مرگ رها شده و به روشنایی روز و آغوش زندگی بازگردند، اما در مقابل بعضی دیگر مایلند اندکی بیشتر روی جزئیات تمرکز کرده و چیزهای بیشتری از سرانجام انسان دریابند. البته مرور تصاویر و مشاهدهی فیلمهای تهیه شده در همین رابطه نیز که در این موزه به نمایش درمیآیند، به درک بهتر این مسئله کمک میکند. البته طبق معمول این تصاویر ممکن است برای بسیاری دیگر ناخوشایند و دیر هضم باشند، به طوری که ترجیح دهند به جای این مرور تصویری به برداشتهای خود اکتفا کنند.
به پایان بخش دیگری از مرور مقاصد گردشگری سیاه رسیدیم. امیدوارم از این بازدید نیز لذت برده باشید. همچنان مشتاق شنیدن نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم.
دیدگاه