آیا شما هم جزو آن دسته افرادی هستید که فکر میکنید سفر با کودکان و نوزادان غیرممکن یا سخت است؟ آیا فکر میکنید همراه بردن کودکان در سفر جز زحمت چیزی عایدتان نمیکند؟ آیا معتقدید کودک از سفر چیزی به خاطر نمیآورد؟ این مقاله بخشی از تجربیات نیل هانگ در ژوئیه ۲۰۱۵ است که طی آن نوزاد کوچکی همراه وی بوده است.
هنگامی که دربارهی سفر بویژه سفرهای خارجی صحبت میشود، ممکن است افراد به سفرهای تکنفره فکر کنند، اما بسیاری از افراد هم با وجود داشتن کودک، سفر میکنند که البته مشکلات خاص خود را دارد. در ادامه تجربه سفر نیل هانگ و دوستانش را میخوانیم. امیدوارم بتوانم شما را هم قانع کنم که نشان دادن دنیا به موجود کوچکی که بهتازگی همراه شما در زندگی شده، نهتنها ممکن است بلکه برای رشد و بالندگی او لازم است. خیلی از پدر و مادرها بچهها را به سفر نمیبرند، چون مشکلساز میشوند و چون معتقدند که در آینده آنها چیزی از این سفر به خاطر نمیآورند و بهانههای مختلف دیگر.... من فکر میکنم این طرز تفکر خیلی احمقانه است. نوزاد چهار ماهه من تابهحال در پنج سفر زمینی داخل اسپانیا همراه ما بوده و روشن است که او هم بهاندازه ما از این سفرها لذت برده است. در طول این سفر او بهتر میخوابید، بیشتر شیر میخورد و بیشتر میخندید. شاید بگویید دیوانه شدهام ولی من معتقدم سفر باعث می شود فکر بچهها بازتر شود هرچند، فقط چند ماه از عمرشان گذشته باشد. هروقت به سفر میرویم بیشتر میتوانم به کودکم برسم و با او وقت بگذرانم. در خانه که هستم دائم درگیر کار و مشغله روزمره هستم، یا با تلفن حرف میزنم، یا به کار مشغولم، ولی وقتی در سفر هستیم بیشتر در کنار فرزندم حضور دارم و تمام توجهام به او معطوف است، خلاصه در سفر پیوند میان من و کودکم محکمتر میشود. گرچه سفر کردن با کودکی که کمی بزرگتر شده در مقایسه با نوزاد آسان نیست، ولی از طرفی نشان دادن دنیا به کودک لذت خاصی دارد. اگر برنامه ریزی خوبی داشته باشید و کمی تدارکات هم بههمراه داشته باشید، سفر با کودک چند ماهه میتواند تبدیل به یکی از خاطرهانگیزترین تجربیاتی شود که تا بهحال داشتهاید. برای اینکه شما را متقاعد کنم، جمعی از مادرانی را که با کودکان خود بار سفر بستهاند و سفر رفتهاند گرد هم آوردهام تا از تجربیات خود بگویند.
برانگیختن حس کنجکاوی کودک
ساتو وستگارت، اهل نروژ است او در زمینهی سفرهای ماجراجویانه فعالیت میکند و برای Destination Unknown وبلاگ مینویسد. او و همسرش قبل از اینکه بچهدار شوند هم به این حرفه مشغول بودند، بهعلاوه گاهی به فعالیتهای ماجراجویانهای مثل اسکی و قایقرانی در ررودخانه هم میپرداختند. حتی به کودک ۱۷ ماهه خود هم اسکی یاد دادند. او میگوید:
اگر تهیه پاسپورت و دیگر مدارک برای نوزاد پنج هفته زمان لازم نداشت، بچههای ما که هماکنون ۳.۵ و ۲ ساله هستند، خیلی زودتر از پنج هفتگی به سفر میرفتند. اولین سفر آنها در پنج هفتگی شروع شد و همین طور سفر ها یکی بعد از دیگری ادامه داشت. من فکر نمیکنم سفر کردن با کودک مشکل باشد، بچهها خیلی زود به شرایط جدید عادت میکنند، حتی بهتر از بزرگترها خود را با شرایط وفق میدهند. به مکانهای جدید، مردم و فرهنگهای ناآشنا خیلی سریع عادت میکنند و خو میگیرند. در طول سفر آنها حتی کنجکاوتر، صبورتر و قابل انعطافتر هم میشوند، به هر حال هر جا که باشید میتوانید زندگی عادی و قانونمند داشته باشید. چون در نروژ زندگی میکردیم، تقریبا به همه جای اروپا با بچهها سفر کردیم، بههمراه همسرم و نیز به تنهایی با بچههای کوچکم. دورترین جایی که تاکنون با بچهها رفتیم نیوزلند بود که سال گذشته برای چند ماه در آنجا بودیم و امیدوارم باز هم فرصتی پیش بیاید و به آنجا سفر کنیم!
آموزش استقلال و محبت به کودکان
لولا را به خاطر عکاسی و نویسندگی خیلی ستایش میکنم. سه سال پیش او برای اولین بار مادر شد و هماکنون با دو فرزندش که کمتر از دو سال سن دارند سفر میکند. از او خواستم بهعنوان مادری که بههمراه فرزندان کوچکش سفر میکند، تجربیاتش را در اختیار ما بگذارد. می توانید از وبلاگ او از نکاتی که درباره سفرکردن با کودکان به اشتراک گذاشته استفاده کنید.
او میگوید:
قبلا هم متوجه این حس استقلال، مهربانی و دلسوزی دخترم شده بودم، او حس راحتی خاصی در مواجهه با افراد غریبه داشت. خیلی تحتتاثیر شرایط پیش بینی نشده قرار نمیگرفت و همیشه آرامشش را حفظ میکرد. خیلی کوچک بود که همراه ما سفر میکرد، سفر جزئی از زندگیاش شده بود. در اولین سفر هواییاش فقط دو ماه داشت، چهار ماه بیشتر نداشت که به انگلستان و اسکاتلند سفر کرده بود. هنوز سه سالش تمام نشده بود که به ۱۵-۲۰ کشور بههمراه من سفر کرده بود. پسرم هم در چهار ماهگی اولین سفر بین قارهای خود را تجربه کرد، یادم هست که تابستان آن سال سفرهای زیادی رفتیم. برای من مثل نوعی آزمون و خطا بود. اما نکته کلیدی در مورد من و خانوادهام این است که ما به سفر بهعنوان یک اتفاق جدید نگاه نمیکنیم بلکه سفر برای ما جزئی از زندگی روزمره است. حتی زمانی که نمیتوانیم به سفر برویم، سعی میکنیم فرهنگهای مختلف را به خانه بیاوریم، مثلا با تجربه کردن غذاهای خاص، دعوت دوستان دارای ملیت خاص و ....
آموزش وفق یافتن با شرایط جدید به کودکان
آندره یک عکاس حرفه ای است، از وقتی که فرزندانش ۵ یا ۶ هفته بیشتر نداشتند، بههمراه آنها به سفر میرفت. او چندین بار در سال بههمراه دو پسرش به سفر میرود و به تازگی به آفریقای جنوبی سفر کرده بودند که در آنجا دو کودکش در یک حرکت مردمی که او خود آغاز کرده بود به نام The Heart of a Woman Project شرکت کردند. احترام زیادی برای آندره قائل هستم و اقداماتی را که برای جوامع محلی انجام میدهد، میستایم. او واقعا الگوی خوبی برای دو فرزندش است.
آندره دربارهی تجربیاتش از سفر بههمراه فرزندانش میگوید:
فکر می کنم سفر کردن با بچهها از سن خردسالی یا حتی نوزادی، نهتنها آنها را برای سفرهای بعدی آماده میکند، بلکه به آنها میآموزد که با شرایط جدید، خود را وفق دهند و در برابر مشکلات صبور باشند. بچهها چیزهای زیادی طی سفر یاد میگیرند؛ و رفته رفته به دانش آنها اضافه میشود. بچهها در سفر در شرایط مختلفی با میزان متفاوتی از تسهیلات و راحتی قرار میگیرند و این موضوع باعث میشود در آینده بتوانند خود را با شرایط متفاوتی که برایشان در زندگی پیش میآید، بهتر وفق دهند. آنها در سفر بهطور مداوم از حالت زندگی روزمره خارج میشوند و لحظه به لحظه شرایط جدید و پیش بینی نشدهای را تجربه میکنند. پسرهای من از وقتی که ۵ یا ۶ هفته بیشتر نداشتند همراه ما در سفر بودند و هماکنون احساس میکنم که سفر در وجودشان رخنه کرده و انگار که جزئی از هویتشان شده است. اولین سفری که پسر بزرگترم همراه ما بود، به کلگری در ایالت آلبرتا سفر کردیم، یادم هست که در این سفر در تمام مدت چهار ساعت پرواز و بعد از پرواز در فرودگاه و تمام راه از فرودگاه تا مقصد او خواب بود، این اولین باری بود که هشت ساعت یکسره میخوابید. بعد که از آنجا به ونکوور رفتیم حدود ۱۲ ساعت با ماشین باید طی میکردیم و از آنجا هم بعد از کمی توقف برای دیدن خانواده برای عید شکرگزاری به اوکاناگان برویم. وقتی فقط ۵ ماهش بود، او را با خودمان به سیدنی بردیم، چون پدرم در آنجا زندگی میکرد. وقتی ده ساله بود، تقریبا به بیشتر شهرهای کانادا و آمریکا و انگلستان و حتی آفریقای جنوبی هم سفر کرده بود. سال بعد دوباره به آفریقای جنوبی رفتیم و یک توقف ۲۴ ساعته هم در ابوظبی داشتیم. پسر کوچکترم هم از وقتی فقط ۵ هفته داشت همراه ما در سفر بود. با یک پرواز ۳ ساعته برای یک سفر تفریحی به فلوریدا رفتیم. تا قبل از ۲ سالگی در سفر به کانادا، آمریکا و در یک سفر زمینی ۲۴ ساعته به فلوریدا هم همراه ما بود و واقعا در سفر زمینی همراه خوبی بود. نوامبر گذشته به آفریقای جنوبی رفتیم و او فقط ۴ سال داشت، ولی مثل یک کهنه کار غرق در زندگی شهری آنجا شده بود، ما شش روز در آفریقای جنوبی ماندیم. خیلی خوب سلام آفریقایی را یاد گرفته بود و به مردم سلام میکرد و با بچههایی که اصلا انگلیسی بلد نبودند، بهخوبی بازی میکرد.
عکس از وبسایت upgradedpoints.com (عکاس: نامشخص)
آموزش نحوه ارتباط با بومیها به کودکان
مارکوس و پائولا زوج جوانی اهل نیوزلند که عاشق ماجراجویی هستند و سعی میکنند پسرشان کوهن را هم به این زندگی ماجراجویانه عادت دهند. تابستان گذشته، آنها در یک پیاده روی ماجراجویانه در سراسر اروپا پسر ۱۰ ماهه خود را نیز با خود همراه کردند. اینجا Nomadic Matt میتوانید مصاحبه این زوج جوان را بخوانید. آنها میگویند:
بیشک این سفر سختتر از سفرهایی بود که دو نفری رفته بودیم. با این حال تجربیات قشنگی را تجربه کردیم که هرگز تا آن زمان تجربه نکرده بودیم. فهمیدیم که سفر با یک کودک شیرخوار باعث میشود مردم بومی خیلی راحتتر با ما ارتباط برقرار کنند. به یادم دارم یک خانم ایتالیایی در اردوگاه بود که حتی یک کلمه انگلیسی هم نمیدانست ولی فرزندم ،کوهن را خیلی دوست داشت و با او زیاد وقت میگذراند. وقتی از هم جدا میشدیم او به کوهن یک کتاب مصور ایتالیایی هدیه داد. بومیها هم به واسطه کوهن و سر به سر گذاشتن با او خیلی راحتتر با ما ارتباط برقرار میکردند. خیلی به خود میبالیم که کوهن را همراه خود در آن سفر بردیم. هنوز هم از عکسالعمل مردم بعد از اینکه میشنوند کوهن را در آن پیاده روی با خود بردیم، لذت میبریم. گرچه کوهن هیچ خاطرهای از آن سفر به یاد نمیآورد ولی از اینکه میشنود اولین شکلات عمرش را در سوئیس و اولین ژلهاش را در ایتالیا خورده، شاد میشود. الان هم که بچهها بزرگتر شدهاند باز هم از سفر رفتن با آنها لذت میبریم. بعد از آن سفر ماجراجویانه با یک بچه ۱۰ ماهه دیگر هیچ سفری برایمان سخت به نظر نمیآید.
سفر با کودکان در سنین پایینتر
کاجا پرسنال بنیانگذار برند Skimbaco است و هماکنون سه فرزند دارد. کاجا همیشه به من الهام میداد و من همیشه توانایی او را در برقراری تعادل میان کار و خانوادهاش تحسین میکنم. او یکی از افرادی بود که باعث شد باور کنم که سفرهای کاری حتی با داشتن بچه هم ممکن است. او مقالهای با عنوان نشان دادن دنیا به بچهها منتشر کرد که در بخشی از آن میگوید:
به نظرم انتظار برای بزرگ شدن کودکان مسخره است تا بعد برای سفر برنامهریزی کرد. همیشه به من میگویند هماکنون که فرزندانت بزرگ شدند ۱۲، ۱۳، و ۱۵ ساله هستند، سفر رفتن با آنها آسان شده و همراهان خوبی در سفر هستند. ولی دلیل اینکه بچههای ما با سفر کردن اینقدر راحت هستند، این است که از بچگی سفر میکردند، نه حالا که بزرگ شدهاند. هرکدام از بچههای ما در یک کشور متفاوت متولد شدند ( درست در مدت سه سال) و هرکدام از آنها تا قبل از دو ماهگی حداقل به یک کشور خارجی سفر کردند و این سفرها همین طور ادامه داشته تا هماکنون! واقعا همین طور بوده! حالا کودکی را تصور کن که تا سن نوجوانی هرگز سفر نکرده است، فکر نمیکنم اصلا ممکن باشد. ما خیلی پولدار نبودیم، حتی وقتی تصمیم به سفر میگرفتیم، نمیدانستیم که بودجه کافی برای سفر داریم یا خیر. ما خانوادهای از قشر متوسط بودیم و همسرم هم کار تمام وقت داشت که روزهای محدودی را تعطیل بود. اما راهی پیدا کردیم که سفرهای خانوادگی را در اولویت زندگی قرار دهیم. ما تابهحال به سفرهای زیادی رفتیم. از کانادا گرفته تا ایتالیا و فنلاند. ما این امر را ممکن کردیم چون میخواستیم بچههای دنیادیدهای بزرگ کنیم و دنیا را به بچهها هدیه بدهیم. اگر توانستیم چنین هدیهای به بچههایمان بدهیم، چرا شما نتوانید.
اگر بهتازگی مادر شده اید، فقط بهخاطر اینکه بچه کوچک دارید، سفرهای خود را کنسل نکنید یا به تعویق نیندازید. امیدواریم در این مقاله توانسته باشیم شما را متقاعد کنیم که نهتنها سفر کردن با کودکان خردسال یا حتی نوزادان غیرممکن نیست، بلکه لازم است که کودکتان را به سفر های مختلف ببرید.
منبع: wildjunket
دیدگاه