قتلی وحشیانه در کلیسای تثلیث مقدس در بروکلین نیویورک
در بسیاری از آثار سینمایی ژانر وحشت، شاهد پناه بردن مردم به کلیسا به عنوان مکانی مذهبی و امن هستیم، اما چه خواهد شد اگر این مکان خود در تسخیر ارواح باشد؟
مقاله مرتبط:
به صورت کلی در بین مردم این مسئله به خوبی جا افتاده که اماکن مذهبی به دلیل بار خاص معنوی خود، مکانهایی امن و تسلی بخش هستند. کلیسا نیز از این امر مستثنی نیست به طوری که در بسیار از آثار حوزهی سینما به ویژه ژانر ترسناک، مردم وحشتزده اغلب برای فرار از موجودات اهریمنی و وقایع ماورایی دست به دامان آن میشوند. اما گاهی ساختمان کلیسا خود محل رفت و آمد ارواح است، ارواحی که داستانهای خاص خود را دارند، گاهی دل کندن از این فضای معنوی برایشان سخت است و گاهی به دنبال انتقام گرفتن هستند! دست کم این داستان ارواح ساکن کلیسایی است که در گردشگری وحشت امروز به سراغش خواهیم رفت، در این گشت و گذار با کجارو همراه باشید.
«کلیسای تثلیث مقدس» (Most Holy Trinity) در بلوار «مونته رز» (Monterose) واقع شده است، جایی که امروزه به عنوان منطقهی «ویلیامزبورگ شرقی» (East Williamsburg) شناخته میشود. این منطقه بیش از هر چیز به دلیل ساکنان خود به شهرت رسیده که عمدتا مهاجرانی از کشورهای اروپای شرقی را در بر میگیرد. بنیان گذار نخستین این کلیسا پدر «جان استیفن رفینر» (John Stephen Raffeiner) بود که با ساخت این محل، رسالت مذهبی خود برای تشویق و ترغیب جامعهی مهاجران این منطقه را آغاز کرد که اغلب اهل کشور آلمان بودند. این کلیسا در طول دوران فعالیت خود بارها بازسازی شده و به تعداد ساختمانهای آن افزوده شد تا به خوبی جوابگوی جمعیت رو به رشد این مهاجران باشد. در همین حین ۶ بلوک آن سوتر، کلیسای دیگری نیز تأسیس شد که به عنوان «کلیسای مریم مقدس» (St.Mary) شناخته میشود. این دو کلیسا در طول دوران فعالیت خود در منطقهی بروکلین شهر نیویورک، از تاریخچه و اهمیت فراوانی برخوردار بوده و هستند.
ساختمان فعلی این کلیسا در واقع سومین بنایی است که در فاصله سالهای ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۵ میلادی ساخته شد. این کلیسا همچنین شامل یک ساختمان آموزشگاهی است که در سال ۱۸۸۷ و روی زمین یک گورستان احداث شد. این زمین از سال ۱۸۴۱ تا ۱۸۵۳ به عنوان گورستان مورد استفاده قرار داشت، اما برای تأسیس کلیسا اجساد بسیاری از مردگان را جابجا کردند. هرچند در این میان ظاهرا جسدهایی در این محل باقی ماند که بر اساس داستانها و شایعات موجود، همچنان به سکونت خود در این محل ادامه داده و باعث شکل گیری داستانهای حضور ارواح و تسخیر این کلیسا شدهاند.
به عنوان مثال گفته میشود چراغهای سالن ورزش مدرسه بدون هیچ دلیل مشخص و قابل توضیحی خاموش و روشن میشوند. همچنین شب هنگام صداهای عجیبی به گوش رسیده و حتی در اواخر روز میتوان صدای راه رفتن مردم را به این سو و آن سوی ساختمان مدرسه شنید.
اما کشیش دومی که نقشی مهم در توسعه این کلیسا داشت «مایکل می» (Michael May) نام دارد. او دستور ساخت اقامتگاه کشیش بخش را در سال ۱۸۷۲ صادر کرد و سرانجام در سال ۱۸۹۵ و در اتاق خود واقع در طبقهی دوم خانه، در خواب جان سپرد. این اتاق بعدها به اتاق مهمان تبدیل شده و تا به امروز نیز به همین شکل مورد استفاده است. اما واقعیت این است که کمتر کسی آرزو میکند شبی را در این اتاق به صبح برساند، جایی که کشیش همانجا نفسهای آخرش را کشیده است. اما چرا؟
به جز مسئله مرگ کشیش، بسیاری از مهمانانی که شبی را در این اتاق سپری کردهاند از تجربیات عجیب و شاید ترسناک خود صحبت میکنند، از صدای راه رفتن فردی ناپیدا که ظاهرا در اتاق به این سو و آن سو میرفته است. همچنین برخی ادعا کردند اواخر شب صدای حرکت کسی را شنیدهاند که ظاهر هر چهار طبقه ساختمان را بالا و پایین میرفته است.
گویا این مسأله توسط بسیاری در این ساختمان احساس شده، حتی وقتی کسی به تنهایی در محل حضور داشته است. سگهای خانگی نیز گاهی بدون دلیل به جایی زل میزنند، شاید آنها چیزهایی میبینند که از قوه درک و فهم ما خارج است!
نکتهی جالب اینکه بعدها جسد این دو مقام مذهبی یعنی «پدر رفینر» و «پدر می» که نقشی کلیدی در شکل گیری و توسعه این کلیسا داشتند را به این مکان منتقل کرده و در سردابهای واقع زیر هشتی ورودی کلیسا، دفن کردند.
از سوی دیگر این ساختمان دارای اسرار و راز و رمزهایی مخصوص به خود است. ظاهرا راهروهای مخفی در این بنا وجود دارد که تنها کشیشان اجازهی ورود به آنها را دارند، راههای مخفی که در نهایت به تونلهای منتهی به کلیسا و صومعه ختم میشود. گفته میشود بردگان فراری ایالات جنوب آمریکا، حین فرار از این منطقه برای پنهان شدن استفاده میکردند. امروزه تعدادی از این زیرزمین و درگاههای ورودی با دیوارهای سنگی مسدود شدهاند.
اما دیگر ماجرای رخ داده در این کلیسا، چیزی فراتر از مرگ در خواب است، چرا که این بار ردپای قتلی وحشیانه، بار سنگین خود را بر شانههای این بنای سنگی تحمیل کرده و خون قربانی به سادگی از وجود آن پاک نشده است.
در آگوست سال ۱۸۹۷، «جرج استلز» (George Stelz) خادم کلیسا و ناقوس زن محلی در دهلیز کلیسا به قتل رسید. به نظر میرسید این حادثه حین یک دزدی رخ داده است و مظنون اولیه این جنایت مردی از همان منطقه بود که در نهایت به دلیل انجام قتلی دیگر به دار مجازات آویخته شد. اما شواهد موجود نشان میدهد که ظاهرا انجام این جنایت کار او نبوده، دست کم خود قربانی که چنین نظری ندارد.
گفته میشود هنوز هم میتوان خون او را روی دیوارهای پلکان منتهی به برج ناقوس مشاهده کرد و حتی اثر دستانی خونی روی طناب ناقوس قابل مشاهده است. مردم باور دارند روح آقای استلز در ساختمان برج ناقوس پرسه زده و به این کار خود ادامه خواهد داد تا زمانی که پروندهی مرگش به نتیجه رسیده و قاتل مشخص شود. از سوی دیگر ناقوس کلیسا گاهی بدون هیچ دلیل و به صورت خودبهخودی نواخته میشود و باور براین است که باز هم روح سرگردان او در این امر دخیل است.
مردم معتقدند او اینکار را میکند تا حتی اکنون و بعد از گذشت بیش از صد سال از زمان مرگش، در یاد و خاطره مردم باقی بماند. به همین خاطر نام این خادم کلیسا روی شیشهی رنگی پنجرهای که ۱۲ سال قبل از قتلش به کلیسا اهدا کرده بود، حک شده است.
از زمانی که این کلیسا برای نخستین بار درهایش را در سال ۱۸۸۵ به روی مردم گشود، صحنه مرگهای عجیب بسیاری بوده است. گفته میشود گاهی افراد به شکلی مرموز و حین دعا کردن در کلیسا جان سپردهاند و اکنون روح شماری از آنها برای همیشه در این ساختمان سکنی گزیده و در آنجا پرسه میزنند.
کلیسای تثلیث مقدس، بروکلین، نیویورک
امیدوارم از مطالعه این مطلب و همراهی با ما لذت برده باشید. نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندهی خود را با ما نیز در میان بگذارید.
دیدگاه