فاجعه پل Tay و شعری که برای آن سروده شد

نوشین زندی سوهانی
نوشین زندی سوهانی دوشنبه، ۱۲ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۰۰
فاجعه پل Tay  و شعری که برای آن سروده شد

پل Tay در انگلستان که در زمان خود طولانی‌ترین پل دنبا بود، در اثر یک طوفان سهمگین فروریخت و مسافران یک قطار مسافری را به درون رودخانه فرو برد. این حادثه باعث شهرت یکی از بدترین شاعران آن دوران شد.

در شب ۲۸ دسامبر ۱۸۷۹، طوفانی سهمگین اسکاتلند را درنوردید و یک پل عریض فلزی را که Tay  پنجم نام داشت و روی دو پایه بنا نهاده شده بود، در هم شکست. در این حادثه یک قطار در رودخانه  سقوط کرد و همه سرنشینانش کشته شدند. این حادثه، بدترین حادثه خط آهن در تاریخ انگلستان بود. این فاجعه به خاطر یک شاعر بسیار بد اسکاتلندی که در قرن گذشته شهرت خود را بیشتر به دلیل اینکه بدترین شاعر در تاریخ بود، در یادها ماند. اشعار ویلیام توپز مک‌گوناگال William Topaz McGonagall آنقدر بد بود که مردم تخم مرغ  و ماهی گندیده به طرفش پرتاب می‌کردند و مسئولین، اجرای آنرا برای مردم ممنوع  کرده بودند. قطعه مشهور او به نام فاجعه پل Tay به‌عنوان مثالی از بدترین شهر در ادبیات انگلستان شناخته شده است.

۱

فاجعه

خور Tay  یک خور ساحلی باریک و دراز در ساحل شرقی اسکاتلند است. یک پل برای عبور قطار روی این قسمت از رودخانه Tay بین سال‌های ۱۸۷۱ و ۱۸۷۸ کشیده شد تا زمان سفر تا شهر دوندی Dundee را کاهش دهد. پل Tay  حدودا ۵٫۲ کیلومتر طول داشت و در آن زمان طولانی ترین پل در دنیا بود. این پل توسط یک مهندس انگلیسی راه‌آهن به نام توماس باوچ  Thomas Bouch طراحی شده بودَ، که بسیاری از خطوط راه‌آهن  و  پل‌های دره‌ای مشهور را در جزایر بریتانیا ساخت، اما به دلیل نقش فاجعه‌باری که در ساختن پل Tay داشت، شهرت یافت. 

در غروب ۲۸ دسامبر ۱۸۷۹، طوفان شدید و باد با سرعتی بین ۱۱۰ تا ۱۳۰ کیلومتر در ساعت تقریبا به گوشه‌های راست پل برخورد کرد. متاسفانه پل بدون در نظر گرفتن تحمل کافی در برابر فشار باد طراحی شده بود، در نتیجه آن، بخش مرکزی پل فرو ریخت و قطار مسافری را هم بین دو شهر ورمیت Wormit و دوندی Dundee تردد می کرد با خود برد. همه ۷۰ نفر مسافر قطار در آبهای سرد رودخانه Tay  ناپدید شدند.

۲

این حادثه شوک شدیدی به حرفه مهندسی آن زمان و عموم مردم وارد کرد. این پل کمتر از یک سال و نیم بود که افتتاح شده بود. بازجویی صورت گرفت و مهندس طراح پل، توماس باوچ، به خاطر طراحی بد پل محکوم شد.

باوچ به خاطر محکومیت و شرم،  شهرت بدی پیدا کرد و سلامتی‌اش هم در خطر افتاد. او در ۱۰ اکتبر ۱۸۸۰، چند ماه  پس از آنکه بازجویی عمومی به پایان رسید، جان خود را از دست داد.

شعر

ویلیام توپاز مک‌گوناگال در سال ۱۸۲۵ یا ۱۸۳۰ در شهر ادینبرگ انگلستان به دنیا آمد. پدرش با چرخ‌دستی ریسندگی می‌کرد و او نیز سال‌های زیادی به این روش کسب درآمد می‌کرد. علی‌رغم اینکه انقلاب صنعتی داشت آرام آرام ریسندگی را منسوخ می‌کرد، مک‌گوناگال در حال پیشرفت به نظر می‌رسید، زیرا هنوز هم به نیروی کار ماهر که بتواند کارهای مشکل و پیچیده را انجام دهد، نیاز بود.

قبل از اینکه مک‌گوناگال به‌عنوان شاعر مشهور شود، اشتیاقی را در هنر نمایشی از خود نشان داد. او دفعات زیادی روی صحنه رفت و نقش‌های مختلفی  از نمایش شکسپیر را اجرا کرد، ولو آنکه این به آن معنی بود که برای این منظور پولی پرداخت می‌کرد. اولین حضورش در ملا عام، که نقش Macbeth را بازی کرد تقریبا فاجعه بود:

سالن تئاتر با دوستان و همکارانش پر شده بود و همه مشتاق بودند که سرگرمی فاجعه باری را که در انتظارش بودند، ببینند. نمایش باید با مرگ Macbeth تمام می‌شد، اما مک‌گوناگال معتقد بود که بازیگری که نقش مکداف Macduff را داشت تلاش می‌کرد که او را از کانون توجه مردم خارج کند و نپذیرفت که بمیرد.

در سال ۱۸۷۷، مک گوناگال دریافت که به شاعری علاقه‌مند است.  اولین شعری که نوشت شغل او را در طی دوره ۲۵ ساله کاریش توصیف می‌کرد.  شعر با نام «معرفی Rev. George Gilfillan» این طور آغاز می شد:

سلام به Rev. George Gilfillan در شهر دوندی

او بزرگترین کشیشی است که من در تمام عمرم دیده یا شنیده‌ام.

او مرد استعدادهای درخشان است.

و افراد حاضر در کلیسا از او لذت می‌برند.

زیرا او را فردی ساده و راستگو می‌بینند.

خوش خلق‌و‌خو و به ندرت شکوه‌کننده

مک‌گوناگال شروع به سفر در اسکاتلند کرد و شعرهایش را در کلیساها، تئاترها و مکان‌های عمومی اجرا می‌کرد. مردم با این کار همزمان سرگرم می‌شدند و لذت می‌بردند. آن‌ها گاهی او را تشویق می‌کردند، شاید تشخیص می‌دادند که مک گوناگال آنقدر استعداد بدی دارد که به‌صورت تصادفی به نبوغ رسیده است. مک گوناگال در طول دوران زندگیش نسبت به مفهوم اصلی شعرهایش بی‌توجه بود، حتی زمانی که شنوندگان به سوی او تخم‌مرغ و سبزیجات پرتاب می‌کردند. در واقع، اصرار او بر سرودن شعر و فقدان نبوغ بود که باعث شهرت او شد.

مک‌گوناگال بیش از ۲۰۰ شعر وحشتناک نوشت. شناخته‌شده‌ترین کار او «فاجعه پل Tay» بود که روزنامه گاردین آن را به این صورت توصیف کرد: «بی‌توجه بودن نسبت به صنعت استعاره در شعر و به کار بردن ریتم‌های نامناسب که نتیجه‌اش این بود که این شعر ندانسته جالب باشد»

۳

قسمتی از شعر او به این صورت است:

فاجعه پل Tay

پل زیبای راه آهن Tay

من خیلی متاسفم که بگویم

۹۰ زندگی بر باد رفته‌اند

در آخرین روز یکشنبه سال ۱۸۷۹

که برای مدت‌های طولانی در یادها خواهد ماند

حدود ساعت ۷ شب بود

و باد با حداکثر سرعت ممکن می‌وزید

و باران می‌بارید

و ابرهای تیره روی در هم کشیده بودند

و اهریمن هوا می‌گفت:

«من پل Tay  را به پایین فوت میکنم»

زمانی که قطار، ادینبرگ را ترک کرد

دل‌های مسافران روشن بود و هیچ غمی نداشتند

اما تندباد شدیدی وزید

که قلب‌های آن‌ها را لرزاند

و خیلی از مسافران با ترس گفتند:

من امیدوارم که خداوند ما را به سلامت از پل Tay  عبور دهد

اما وقتی که قطار به نزدیکی خلیج Wormit رسید

باد با صدای بدی وزید

و تیرهای افقی وسط پل Tay  را تکان داد

در آخرین روز یکشنبه سال ۱۸۷۹

که برای مدت زمان خیلی طولانی در یادها خواهد ماند

مطالب مرتبط:

منبع amusingplanet

دیدگاه