داستان های ترسناک‌ مقبره جادوگران

مریم اصلانی
مریم اصلانی یکشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۱۵
داستان های ترسناک‌ مقبره جادوگران

در طول تاریخ انسان‌های بیگناه بسیاری به ظن جادوگری مجازات شدند. در این میان گاهی مقبره آنها به عنوان نمادی از سیاهی ذات بشر تا به امروز باقی مانده است.

جادو و جادوگری بخشی غیرقابل انکار و جدا نشدنی از تاریخ بسیاری از ملل و اقوام مختلف در گوشه و کنار جهان است. در این میان متأسفانه هیچ تفاوتی ندارد که فرد متهم به جادوگری از جادو برای چه اعمالی استفاده می‌کرده است، چرا که در هر حال با واکنش منفی جامعه مواجه شده و به دردسر می‌افتاد. شفا دادن یا طلسم کردن، به کار بردن جادوی سیاه، تبدیل شدن به حیوانات و غیره از جمله کاربردهایی است که در گذشته جادو را مبدل به پدیده‌ای شگفت انگیز و حتی ترسناک کرده بود. 

جادوگری

واقعیت این است که در طول تاریخ، جادوگران بخشی از دنیای اساطیری را به خود اختصاص داده و در دل افسانه‌های محلی و داستان‌های فولکلور اقوام مختلف در گوشه و کنار جهان بارها و بارها بازتولید شده‌اند. اما چیزی که امروزه برای بسیاری از ما در حد شوخی یا افسانه‌های قدیمی غیرقابل باور جلوه می‌کند، زمانی به سادگی به جادوگر سوزان‌های گسترده‌ای منتهی شد که شعله‌های آتشش بسیاری را به نابودی کشاند.

محاکمه و سوزاندن جادوگران

در واقع در فاصله قرون پانزدهم تا هفدهم میلاد سنت شکار جادوگر امری بدیهی بود، به طوری که شکارچیان دیوانه‌وار دست به کار شده و هر کسی به سادگی در مظان اتهام ارتکاب سحر و جادو قرار می‌گرفت به طوری که در این برهه از تاریخ دست کم در غرب اروپا چهل هزار نفر با چنین اتهاماتی مواجه و در نهایت کشته شدند.

حتی اقیانوس‌ هم نتوانست این داستان تلخ را در نقطه‌ای متمرکز کند و ماجرای جادوگری و کشتار جادوگران حتی به کلنی نشینان نیوانگلندی آمریکا نیز رسید. معروف‌ترین داستان در این مورد به ماجرای رسوایی آمیز محاکمه جادوگران در شهر «سیلم» (New Haven) در ایالت ماساچوست اشاره دارد که به مناطق دیگری همچون «نیو هیون» (Salem) نیز سرایت کرده و به کشته شدن تعدادی انسان بی‌گناه ختم شد. غرق کردن، به دارآویختن و البته سوزاندن متداول‌ترین روش‌های اعدام افرادی بود که به ظن فعالیت‌های جادوگری دستگیر می‌شدند.

محاکمه و سوزاندن جادوگران

علیرغم این حقیقت تلخ که مکان دفن بسیاری از این افراد در گذر زمان گم شده و برای ما نامعلوم است، اما دست کم مقبره تعدادی از آنها تا به امروز باقی مانده‌ است، قبوری که قساوت نوع بشر را به روشنی به نمایش گذاشته و  تاریکی پنهان شده در طبیعت انسان را به نسل امروز یادآوری می‌کنند.

این مقبره‌ها شاید در حد سنگ قبری ترک خورده و فراموش شده باشند، اما این مسئله چیزی از قساوت مردمان گذشته کم نمی‌کند. به هر روی داستان ترسناکی که در پس هر کدام از آنها پنهان شده، به اندازه ای جالب توجه است که گردشگران حوزه گردشگری وحشت را تا حدی تحت تأثیر خود قرار دهد. در ادامه با مرور چند و چون مرگ این افراد و ماجرای قبرهای ترسناک‌شان همراه شما خواهیم بود.

مقبره مگ شلتون (Meg Shelton)

سنگ قبر مگ شلتون

در اواخر قرن هفدهم و در دهکده‌ کوچک «وودپلامپتون» (Woodplumpton) واقع در «لنکشایر» (Lancashire) انگلستان، زنی به نام «مگ شلتون» با اتهام جادوگری و دست داشتن در امور سحر و جادو مواجه شد. در آن زمان اعضای خانواده مزرعه‌داری از طبقه بورژوا ادعا کردند که مگ شیر گاو آنها را دزدیده است، آنها همچنین قسم یاد کردند که او شب هنگام خود را به شکل حیوانات درآورده و بی‌آنکه شناسایی شود به جادوگری می‌پردازد.

طبق داستان‌های موجود، در سال ۱۷۰۵ مگ بیچاره به شکلی بی‌رحمانه کشته شد. ظاهرا او را روبروی دیواری قرار داده و بشکه‌ای را به سمتش رها کردند که بعد از برخورد او را به دیوار میخکوب کرده و جانش را گرفت. اما کار به همین جا ختم نشد، اهالی روستا در ادامه و برای اطمینان کامل از اینکه مگ بعدها با نیروی سحر و جادو دوباره زنده نشده و سر از خاک درنیاورد اقدامات پیشگیرانه‌ای انجام دادند.

گفته می‌شود که آنها زن بیچاره را به جای حالت افقی، به صورت عمودی دفن کردند، به طوری که سرش در قسمت پایین و داخل یک استوانه تنگ و ضخیم قرار بگیرد. بدین صورت اگر مگ زنده می‌شد، برای بیرون آمدن از خاک مسیر اشتباهی را طی می‌کرد. همچنین برای راحتی خیال‌شان از انتقام سخت مگ، سنگ بزرگی را روی مزار او قرار دادند تا جلوی فرار احتمالیش را بگیرد. یک پلاک کوچک روی سنگ نصب شد که به مردم هشدار می‌داد جادوگری در این محل به خاک سپرده شده است. بقایای این سنگ تا به امروز در گورستان کلیسای دهکده باقی مانده است.


سنگ مزار لیلیاس ادی (Lilias Adie)

مقبره لیلیاس ادی

ماجرای که بر این زن بیچاره چه پیش از مرگ و چه پس از آن گذشت، نمادی کامل از زشتی اعمال انسان‌هایی است که همواره حق انجام هر کاری را به خود می‌دهند.

جمجمه لیلیاس مدت‌ها پس از مرگ، از گورش دزدیده شد

لیلیاس ادی پیرزنی فقیر بود که در اسکاتلند زندگی می‌کرد. در سال ۱۷۰۴ او از سوی کلیسا متهم به جادوگری شد. در نهایت تحت فشارهای موجود، اعتراف کرد که یک جادوگر بوده و با شیطان رابطه داشته است. در واقع کلیسا از او خواست بپذیرد همسر شیطان است. لیلیاس پیش از آنکه در دادگاه حاضر شده و به مرگ محکوم شود، در زندان فوت کرد. این مسئله باعث شد که مردم محلی از ترس بازگشت مجددش به این جهان، مقبره‌ای متفاوت را برایش در نظر بگیرند.

آنها جسد زن بیچاره را حین امواج جزر و مد در میان لایه‌ای ضخیم از گل و لای ساحل کنار دریا به خاک سپرده و سنگی مسطح و سنگین را روی آن گذاشتند تا از خوابیدن همیشگی پیرزن در گورش اطمینان صددرصد داشته باشند. با این حال این کار جلوی شیوع داستان‌های متعددی را نگرفت که در مورد پرسه زدن جسد او در آن حوالی بر سر زبان‌ها بود.

مقبره لیلیاس ادی

اما این تمام داستان زندگی او نبود. شاید لیلیاس می‌توانست برای همیشه در گور مرطوبش به خواب ابدی فرو رفته و حداقل پس از مرگ در آرامش باشد، اما در قرن نوزدهم جویندگان کنجکاو سری هم به قبر او زده و جمجمه زن بیچاره را برداشتند تا آن را به عتیقه فروشان محلی بفروشند.

گفته می‌شود به خاطر شرایط محل دفنش، جسد تا حدی سالی باقی مانده بود. به هر حال جمجمه لیلی سر از موزه یک دانشگاه درآورد و محققان صدسال پس از مرگش با استفاده از این جمجمه چهره او را بازسازی کردند. براین اساس آنها اعلام کردند که زن بیچاره هنگام مرگ هفتاد سال سن داشته است. کار اما اینجا به پایان نرسید، چرا که در قرن بیستم جمجمه ناپدید شد. 

مقبره لیلیاس ادی

با این حال پرسش‌هایی تا به امروز باقی مانده است. آیا جویندگان مقبره تنها جمجمه او را برداشتند؟ آیا باقیمانده اسکلت بدن او همچنان در گورش به جا مانده است؟ در حقیقت بدون یک تحقیق کامل و بررسی‌های باستان‌ شناسی دقیق نمی‌توان به صورت قطعی در این مورد نظر داد. چیزی که مشخص است زندگی توأم با رنج زنی است که حتی پس از مرگ نیز از اعمال خودخواهانه دیگران در امان نبود.

مقبره لیلیاس ادی


جسدی با دهان میخکوبی شده

جادوگری با دهان میخکوب شده

یک تیم باستان شناسی در حفاری‌های خود در «پیومبینو» (Piombino) در ناحیه توسکانی ایتالیا، با بقایای بدنی زنی مواجه شدند که دست کم هشتصد سال قدمت داشت. شواهدی که پیرامون جسد و وضعیت خاص آن وجود داشت، گروه را قانع کرد که با یک جادوگر مواجه هستند. برطبق مدارک به دست آمده به نظر می‌رسد این زن در قرون وسطی زندگی می‌کرده است. مردم محلی که او را به جادوگری متهم کردند، ظاهرا باور داشتند او قادر است جسم خود را مجددا احیا کرده و رستاخیز کند. به همین خاطر به وسیله هفت میخ استخوان فک او را به هم دوخته بودند.

جادوگری با دهان میخکوب شده

در بررسی‌های بیشتر مشخص شد که به غیر از میخکوب کردن دهان، لباس‌های او نیز به جایگاه جسد میخکوب شده بود تا امکان حرکت و فرار کردن از جادوگر گرفته شود. میخکوب کردن دهان برای بسته نگهداشتن آن یکی از رسم قدیمی است که معمولا برای ثابت نگهداشتن مردگان در قبرهای‌شان و جلوگیری از فرار آنها مورد استفاده بوده است.


جادوگر چسترویل (Chesterville Witch)

جادوگر چسترویل

قبر جادوگر چسترویل در قلب «Amish country» در ایالت ایلینوی واقع شده است. داستان این جادوگر شنیدنی است، چون ظاهرا او قربانی تفکرات روشنفکرانه و آزاد خود بوده است. گفته می‌شود که در اوایل سال ۱۹۰۰، زنی از اهالی این منطقه به جرم به چالش کشیدن مبانی اعتقادی و باورهای فرقه مسیحی آمیش، به جادوگری متهم می‌شود. به همین خاطر بزرگان شهر تصمیم می‌گیرند که او را به عنوان دستیار و خدمتکار شیطان معرفی کرده و تبعیدش کنند.

مدت کوتاهی بعد زن ناپدید و چند روز بعد جسدش در نزدیکی یک مزرعه پیدا شد. تا به امروز چگونگی مرگ او و نیز نحوه جابجایی جسدش در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است. عده‌ای می‌گویند که او به دلایل کاملا طبیعی جان سپرده است، اما شک و شبهاتی در مورد این ادعا وجود دارد.

به هر حال مردم محلی که از بازگشت و انتقام احتمالی او وحشت‌زده و نگران شده بودند، جسدش را به خاک سپرده و روی آن یک درخت بلوط کاشتند. برطبق افسانه‌های موجود، روح زن جوان داخل درخت به دام افتاده و اگر بلوط قطع شود یا روی زمین بیفتد، روح او آزاد خواهد شد. 


جادوگر یازو (Witch of Yazoo)

جادوگر یازو

افسانه‌های موجود از حضور یک جادوگر در حوزه رودخانه «یازو» (Yazoo River) در می‌سی‌سی‌پی و در اوایل دهه‌ی ۱۸۰۰ حکایت دارند، زنی که ظاهرا علاقه‌ای خاص به فریب دادن ماهیگیران و شکنجه آنها داشته است. سرانجام بعدها وقتی دو جسد مثله شده و آویزان از سقف در کلبه جادوگر پیدا شد، او ناگزیر پا به فرار گذاشت. هرچند به نظر می‌رسد سرنوشت خواب بدی برای او دیده بود، چرا که جادوگر قصه ما در شن‌های روان به دام افتاده و زنده زنده دفن شد.

البته ظاهرا او هنگام فرو رفتن در خاک از وقوع آتش سوزی صحبت کرد که شهر را در برخواهد گرفت و جالب آنکه در سال۱۹۰۴ این پیشگویی جادوگر به وقوع پیوست. پس از آن بود که اطراف محل دفن او را با زنجیر محصور کردند. برطبق افسانه‌های محلی اگر این زنجیرها پاره شود، شهر یک بار دیگر اسیر شعله‌های آتش خواهد شد. 

به هر حال در طول تاریخ نمونه‌های متعددی از شکنجه، آزار، اعدام افراد و حتی میخکوب کردن اجساد آنها به بهانه سحر و جادو وجود داشته است. نمونه‌هایی که به وضوح طبیعت ترسناک و البته سیاه نوع بشر را حتی در روزگاران گذشته، نشان می‌دهد. ارواحی زجر کشیده که تا به امروز ستم‌هایی  که برآنها رفته است را حتی از زیر خروارها خاک و از دل مقبره‌های ابدی خود فریاد می‌کشند.

به پایان این مطلب رسیدیم. نظر شما در مورد دادگاه‌های جادوگران و شکنجه افراد بیگناه چیست؟ شما چطور، جادو را باور دارید یا خیر؟ فراموش نکنید نقطه نظرات خود را با ما نیز در میان بگذارید.

مطالب مرتبط:

منبع Freaked

دیدگاه