زن ایرانی از نگاه سفرنامه نویسان خارجی (قسمت دوم)
مسافران خارجی در شرح زندگی زنان ایرانی، کوچکترین جزئیات را فروگذار نکردهاند.
به مناسبت روز جهانی زن، در سلسله مقالات ایران در سفرنامههای خارجی، سری زدیم به سوژهی زن ایرانی در سفرنامههای مسافران خارجی که در طول تاریخ به ایران آمدهاند. در این قسمت گزارشهای جهانگردان خارجی عصر قاجار دربارهی زنان ایرانی را بررسی میکنیم.
گاسپار دروویل (Gaspard Drouville) فرانسوی در سالهای ۱۱۹۱ و ۱۱۹۲ شمسی (۱۸۱۲ – ۱۸۱۳ میلادی) در ایران بود. او در ستایش از زنهای ایرانی مینویسد:
«اروپاییها افکار بسیار نادرستی دربارهی میزان آزادی زنان ایرانی دارند. آنچه من میدانم، زنهای هیچ کشوری بهاندازهی زنان ایرانی آزادی عمل ندارند. ضمناً موقعی که صاحب فرزند میشوند کمتر زنی پیدا میشود که وظایف مادری را بهاندازهی آنها بهدرستی انجام دهد. زنهای ایرانی برای بدگویی احتیاجی به آموزش دیدن از زنهای اروپایی ندارند و با مقایسهی آنها با زنان ولنگار اروپایی میتوان نتیجه گرفت که در این مورد نیکخواهی و مروت مسلمانان و مسیحیها در یک سطح قرار دارد».
دروویل در توصیف زیبایی زنان ایرانی مینویسد:
«با وجود زیبایی چهرهی زنان ایرانی، آنها کمتر به زیبایی خود اعتراف داشته و به آن میبالند. زنهای ایرانی بدون هیچ گفت و گو زیباترین زنهای دنیا هستند. گرچه جهانگردان دربارهی زنهای گرجی مطالب زیادی نوشتهاند. به جرأت میتوان گفت که زیبایی هشتاد درصد زنان گرجی مدیون سفیدآب و سرخاب آنها است. زنهای گرجی در فاصلهی چهل تا پنجاه قدمی یا زیر نور چراغ شاید به نظر زیباتر از زنهای ایرانی جلوه کنند ولی کافی است که به آنها نزدیک شد تا این برتری از میان برود.
من میتوانم اطمینان دهم که در مقام مقایسه نهتنها زنهای گرجی بلکه هیچ نژادی نمیتواند از نظر تکامل به پای زن ایرانی برسد و برای اینکه در این مورد متهم به جانبداری نشده باشم تا آنجا که ممکن است مختصری از زیبایی خاص آنها و وسایلی که برای آرایش خود از آنها استفاده میکنند بیان خواهم کرد.
زنهای ایرانی بلندقامت، صاف، باریک و بسیار خوشاندام هستند. نزد آنها همه چیز مصنوع طبیعت است و زیبایی بینقص آنها بهندرت مدیون هنر آرایش است. عموماً دارای رنگ سفید خیرهکنندهای هستند و این نباید باعث تعجب شود زیرا آنها بهندرت خود را در معرض آفتاب قرار میدهند و صورتشان همیشه بسته است. گیسوان زیبا از نظر ایرانیها ارزش بسیار دارد و لذا به آن بیاندازه توجه میکنند. طبیعت هم از این لحاظ چیزی از آنها مضایقه نکرده است.
موهایشان بسیار پرپشت است و غالباً به زمین میرسد. اگر هم دیده میشود که غالب اوقات موهایشان را رنگ میکنند، این کار بیشتر جنبهی تجمل دارد تا نیاز؛ زیرا موها عموماً به رنگ سیاه بسیار زیبایی هستند.
زنهای ایرانی هیچ وجه مشترکی با دیگر زنهای مشرقزمین ندارند، مگر حالت نجابت و وقار صورت که تقریباً در همهی زنهای آسیایی دیده میشود. به گمانم این حالت باید بهدلیل خطوط بسیار منظم صورتشان باشد.
زنهای ایرانی پیشانی بلند و سفید دارند، ابروانشان پرپشت و سیاه است که بهشکل دو قوس به نقطهای که بینی از آن شروع شده منتهی میشود. چشمان بادامی بسیار درشتی دارند که مژگانهای بلند بر زیبایی آن میافزاید.
بینی آنها راست و دارای بهترین تناسب است. اما دربارهی دهان به جرأت میتوان گفت که دهانی کوچکتر از دهان زنان ایرانی وجود ندارد. در این مورد ضربالمثلی میگوید که زن زیبا باید دهانش کوچکتر از چشمهایش باشد. گرچه این ضربالمثل با حقیقت وفق نمیدهد ولی این تناسب بین بسیاری از زنها دیده میشود. برخی از زنهای ایرانی که به این ضربالمثل معتقدند ولی تصور میکنند که چشمهایشان بهاندازهی کافی درشت نیست، روزی چند بار به چشم خود سرمه میکشند؛ به این ترتیب که میلهای از عاج را که به این دارو آغشته کردهاند بهطور سطحی از میان پلکهای بسته میگذرانند. این قسمت از آرایش برایشان بسیار خوشآیند است، گرچه به عقیدهی من به آنها حالت خشنی میدهد و از زیباییشان میکاهد.
زنهای ایرانی دندانهای بسیار سفیدی دارند و با وجود اینکه عادت به کشیدن قلیان دارند، هیچ زنی حتی در سنین بالا دیده نمیشود که دندانهایش زرد شده باشد. چانههایشان کوچک و خوشترکیب است که به چاه زنخدان ظریفی منتهی میشود. این قسمت خیلی با شکل صورتشان تناسب دارد و بر زیبایی آن میافزاید.
با تمام این احوال، چنانچه درصدد عیبجویی برآییم تنها عیب آنها، به سلیقهی من، چهرهی بسیار گردشان است؛ در حالی که همین گردی صورت به نظر ایرانیها یکی از شرایط اصلی زیبایی است. همه میدانیم که شاعران ایرانی در وصف زیبایی زن، همیشه آن را با ماه شب چهارده مقایسه میکنند.
زنهای ایرانی عموماً نقص دیگری هم دارند و آن رنگپریدگی آنها است. به گمان من، این نقیصه حاصل انزوا و گوشهنشینی است. اما خانمها بهطرز بسیار سادهای این عیب را از نگاهها میپوشانند بهطوری که حتی برای زبردستترین آگاهان هم تشخیص آن دشوار است که آنچه را میبینند مدیون طبیعت است یا مرهون هنر. زنهایی که دست به این کار میزنند از نوعی صابون استفاده میکنند که ترکیب بسیار ویژهای دارد و فقط در این کشور شناخته شده است.
زنهای ایرانی مانند فرشته مهربان و دارای خوی متعادل کمنظیری هستند. تربیت خانوادگی و سنتهای دیرینه نهتنها دخترها را به انزوای دائم محکوم، بلکه تقریباً آنها را از مهر پدری نیز محروم میکند. دخترها بهمحض رسیدن به سن بلوغ و حتی پیش از آن قربانی سودجویی پدر و مادرشان میشوند. والدین دختران زیبا عمداً جگرگوشگان خود را با وسایلی بدشکل میکنند. یک بار من خود شاهد چنین حالی بودم؛ چهرهی دخترک زیبایی را با تیزاب سوزانده بودند تا از طمع ارباب دهکده در امان بماند».
زنهای ایرانی بهطرز فوقالعاده بدی لباس میپوشند و در عوض آرایش موهایشان بسیار زیبا است. به نظر من هیچ چیز مضحکتر از شکل لباسهایشان نیست. دستار آنها از شال کشمیری است که با مهارت تمام پیچیده میشود و از هر سو آن را با مروارید و جواهرات گوناگون زینت میدهند.
اشتیاق زنهای ایرانی به جواهر بهقدری شدید است که تصور نمیکنم زنی پیدا شود که چند قطعه جواهر نداشته باشد. بیچیزترین پیشهور هم اگر بخواهد در خانهاش آرامش داشته باشد، ناگزیر است خود را از ضروریات زندگی محروم کند و جواهری برای زنش بخرد».
دروویل ادامه میدهد:
«لباسهایی را که شاپکین مینامند شاید بدشکلترین و مضحکترین لباسی باشد که برای زنها اختراع شده است. این لباس از نوع لباس رو است که یقه ندارد، جلویش باز است و فقط بهوسیلهی سه دکمه در کمرگاه بسته میشود.
زنان ایرانی هنگام خروج از خانه، خود را با طاقههای بسیار بزرگی از پارچه میپوشانند که تا روی زمین پایین میآید و آن را چادر مینامند. این روپوش از پارچهی نخی سفید دوخته شده، دامن آن گرد است. زنها چادر را بهوسیلهی نوارهایی که از داخل دوخته شده به سر و گردن بند میکنند و صورت خود را با نقابی، که روبند نامیده میشود، میپوشانند. روبند پارچهای است نخی بهشکل مربع مستطیل که بهوسیلهی دو قفل طلایی که در گوشهی بالای آن دوخته شده به سر میچسبد.
روبند را در دو طرف دستار، به موازات پیشانی قرار میدهند. در میان این روبند و جلو چشمان، یک شکاف افقی باز کردهاند که درون آن مشبک یا توریدوزی میکنند. از میان همین شکاف است که زنها میتوانند بیرون را ببینند».
دروویل دربارهی آموزش ندیدن زنان ایرانی مینویسد:
«خانمهای ایرانی بسیار بیاطلاع هستند. رسم این است که به آنها هیچ چیز حتی خواندن و خیاطی کردن آموخته نمیشود. این اصل کلی بهندرت استثنابردار است».
موریس دوکوتز بوئهی روس در سال ۱۱۹۶ شمسی (۱۸۱۷ میلادی) دربارهی جدایی زن و مرد حتی در هنگام درمان میگوید:
«ببینید حسادت مشرقزمینیها تا چه حد است که بین دکتر و زنان پردهای ضخیم کشیده و از پشت پرده انتظار تشخیص بیماری از ضربان نبض را دارند. آنها بچهها را از آنطرف پرده نزد دکتر میفرستند».
عکس از آنتوان سورگین
ماری شیل (Mary Sheil) انگلیسی در سال ۱۲۳۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مینویسد:
«زنان ایرانی مهارت فراوانی در تحمل هرگونه تحقیر و سرزنش دارند. زنان طبقهی مرفه معمولاً باسوادند و با شعر و ادب مملکت خویش آشنایی دارند. اغلب آنان خواندن قرآن – نه معنی آن را – میدانند. در میان زنهای ایل قاجار و بهخصوص خانوادهی سلطنتی، تعداد افراد باسواد خیلی زیاد است و اکثر آنها مکاتبات خود را شخصاً و بدون کمک میرزاها مینویسند. زنهای ایل بر طبق رسوم معمول، صورت خود را نمیپوشانند و از این لحاظ به نظر ما تقریباً شبیه اروپاییها هستند».
به نظر میرسد وضعیت زنان ایرانی بهتر از زنان عثمانی بوده است. هیزیش بروگش آلمانی در سال ۱۲۳۸ تا ۱۲۴۰ شمسی به ایران آمد. او میگوید زنان ایرانی توانایی خواندن و نوشتن و روخوانی از قرآن را داشتند و حتی زنانی بودند که با ادبیات کشور خود آشنا بودند و شعر هم میگفتند اما در میان زنان عثمانی چنین افرادی دیده نمیشد.
کنت ژولین روششوار فرانسوی، در خاطرات سفرش به ایران در زمان ناصرالدین شاه، زنان ایرانی را به جهت وفاداری به خانواده و نقش آنان در تربیت فرزندان و گرم نگاه داشتن کانون زندگی مورد ستایش قرار داده است.
ایزابل بیشاپ، از سیاحان زن انگلیسی، در سال ۱۲۶۹ وارد ایران شد. او به مهر و محبت موجود در خانوادههای ایرانی اشاره میکند:
«بسیار جالب بود که میدیدم مردان چقدر به دختران کوچک خود علاقهمند هستند. دختران خردسال بختیاری خیلی زیبا و خوشصورت هستند. هرگاه این کودکان بیمار شوند، پدرانشان آنان را به پشت خود میبندند و به محلی که دارو وجود دارد میرسانند و در بعضی مواقع حتی پدر و مادر هر دو برای دریافت دارو طفل را همراهی میکنند».
گرترود بل آمریکایی در سال ۱۲۷۱ شمسی به ایران آمد. او در کتابش به موضوع خرید زنان از بازار اشاره میکند:
«صبح که وارد بازار میشوی، همه جا شلوغ است و زنهای خانهدار را میبینی که زیر حفاظ چادریشان بهسختی چانه میزنند. اصلاً دنیا در مشرقزمین سحرخیز است. صبح زود ایران بیدار است. همه در حال حرکت و خرید و زنان چادر به سر روستایی سوار بر قاطر بهسمت شهر برای تهیهی ارزاق و مردان برای کسب و کار».
کارلا سرنا، جهانگرد ایتالیایی قرن نوزده در زمان ناصرالدینشاه، میگوید:
«باور بر آن بود که الماس زنان آرزومند فرزند را مادر میکند. در ایران تنها زنان چاق، خاصه آنهایی که شکل خربزه را پیدا کردهاند، مقبول هستند. آنهایی که از نعمت چاقی مورد نظر برخوردار نیستند به درمان و دواهای مختلف متوسل میشوند. چون لاغری برای زنان ایرانی نوعی مایهی ننگ و سرشکستگی است و حتی گاهی شوهرها به این بهانه آنها را طلاق میدهند. پزشکان برای علاج لاغری داروهای بیشمار تجویز میکنند. ولی هیچکدام مؤثر واقع نمیشود. دوایی که برای چاق و چله شدن بیش از همه تجویز میشود پیه کوهان شتر است که باید هر روز در ساعت معلوم و بهاندازهی معین مرتباً مصرف شود».
به گفتهی یاکوب ادوارد پولاک اتریشی (پزشک زمان ناصرالدین شاه): «زنان اعیان تقریباً تمام وقت خود را به حمام رفتن، قلیان کشیدن، دید و بازدید و خوردن شیرینیهای مختلف و میوههای چربیدار از قبیل گردو، پسته و بادام و نوشیدن چای و قهوه میگذراندند و بهندرت ممکن بود به خواندن کتاب یا نوشتن نامه مشغول شوند. آنها بهطور متوسط شش تا هشت بار میزایند اما خب همهشان زنده نمیماندند. داستان یکی از شاهزادهخانمها در تهران نقل محافل شده بود؛ زیرا هشت بچهی زنده داشت و اغلب از من میپرسیدند که آیا در اروپا چنین چیزی را شاهد بودهام؟»
دکتر ژوانس فوریه، پزشک دربار، نیز در یک قضاوت کلی دربارهی زنان ایرانی معتقد است که زنان ایرانی دربارهی خوبیها و مباحث ارزنده دیدگاهی سطحی دارند. اوژن فلاندن هم در سفرنامهی خود زنان ایرانی را که در حرمسراها به سر میبردند فاقد آگاهی اجتماعی توصیف میکند.
دربارهی پوشش زنان درباری، اسپاروی انگلیسی در سال ۱۲۷۶ شمسی میگوید:
«زن هرچه اعیانتر باشد، تعداد تنبانهایی که میپوشد بیشتر است. خانمهایی هستند که تا یازده تنبان روی یکدیگر میپوشند»!
دربارهی معاشرت مردان و زنان، آرنولد هنری لندر ایتالیایی، در اواخر عصر قاجار، میگوید:
«قوانین ایران در زمینهی معاشرت مردان با زنان آنقدر جدی است که ممکن است بهازای از دست رفتن جان رومئو، ژولیت یا هر دو منجر شود. اگر هم مردی بتواند از چنین قضیهای جان سالم به در ببرد، از فردای آن روز باید با باجخواهیهای پلیس، والدین دختر یا نوکران و اطرافیان سر کند».
دور از چشم بودن زنان پرسشهای زیادی را نزد خارجیها ایجاد کرده بود؛ مثلاً کلود آنه (۱۸۶۸ – ۱۹۳۱) مینویسد:
«این زنان زشتند یا زیبا؟ پیرند یا جوان؟ معلوم نیست. این معمای پیچیده در پرده در برخورد اول نوعی خشم آمیخته با کنجکاوی در مردان اروپایی به وجود میآورد و اتفاقاً به نظر من این موجوداتی که هیچ چیزشان معلوم و مشخص نیست بیش از زنانی که ما به دیدنشان عادت کردهایم توجه را به خود جلب میکنند. در آنطرف زنی پیچیده در چادر مشغول زیر و رو کردن پارچههای یک بزازی است.
آیا او زنی از بانوان حرمسرای شاهی است یا پیرزنی فرتوت که میخواهد برای دختر یا نوهی خود پارچهای انتخاب کند؟ معلوم نیست. چقدر این چادر همه چیز را به صورتی اسرارآمیز و معمایی در میآورد؟ به نظر من زنان ایرانی بیش از تمام کشورهای مشرقزمین مقید به حجابند و با دقت و وسواس بیشتری قد و بالا و چهرهی خود را میپوشانند».
آنه پس از دیدن دو زن ایرانی، انگار که کشف بزرگی کرده باشد، نوشت:
«بهطور طبیعی و بنا بر عادت یک مرد اروپایی، زنان را با کنجکاوی و در عین حال توجه بیشتری نگاه میکردم... البته فقط نگاه میکردم بیآنکه چیزی ببینم. با وجود این من در طی سفرم به ایران، موفق به دیدن چهرهی دو زن ایرانی شدم.... ولی من نمیخواهم به تقلید یکی از جهانگردان فرانسوی، که اتفاقاً زن موقرمزی دیده و در سفرنامهی خود نوشته بود همهی زنهای ایرانی موقرمزند، ادعا کنم که همهی زنان ایرانی از زیبایی و جاذبه برخوردارند. خوشبختانه گاهی که در پشت بام منزلم قدم میزدم زنی را در حیاط منزلش میدیدم ولی این در صورتی بود که نگهبانش حضور نداشت وگرنه فوراً او را مجبور میکرد داخل منزل شود».
آرتور دوگوبینو در سفرنامهاش مینویسد:
«زنان ایرانی به زیارت میروند و در ازای هیچ چیزی در جهان حاضر به چشم پوشیدن از آن نیستند».
بهخاطر رفت و آمدی که خارجیها به دربار داشتند، آنها بیشتر زنان شهری را میدیدند و کمتر گزارشی از زنان طبقات دیگر جامعه به دست دادهاند. ژان دیولافوا در مناطق عشایری جنوب غرب ایران، مشابهتهایی در علایق و سلیقههای زنان عشایر و شهری میبیند اما معتقد است زنان عشایر از لباسهایی با تنوع رنگهای زیبا برخوردار بوده و آزادی آنها نسبت به زنان شهری بیشتر است. هرچند این زنان نیز مانند زنان شهرنشین به جواهرات علاقهی خاصی دارند. دیولافوا همچنین دربارهی وضعیت اشتغال زنان میگوید:
«زنان مرفه شهری به کار به دیدهی حقارت نگاه میکنند و کار کردن را پست و حقیر شمرده و هیچگونه تلاش اقتصادی در محیط خانواده انجام نمیدهند. آنها تمام وقت خود را به بطالت و سرگرمیهای رایج میان خودشان میگذرانند. ایشان با مشاهدهی زنان خارجی که به فعالیتی مشغول بودند با تعجب نگاه کرده و از آنها میپرسیدند مگر شما فقیرید که کار میکنید؟»
وقتی از زنان ایرانی پیش از دورهی مدرن صحبت میکنیم باید توجه داشته باشیم که وضعیت زنان در طبقات مختلف بسیار متفاوت بوده است؛ مثلاً زنان شهری آن نقش کلیدی زنان عشایر را نداشتهاند. الیزابت مکبین راس (Elizabeth Ness Macbean Ross) اسکاتلندی پس از سفر در میان ایل بختیاری در سال ۱۲۸۸ شمسی میگوید:
«بختیاریها برای مشورت و همفکری نیاز به کمک زنها دارند؛ به همین دلیل زنان مسن روی آنها نفوذ فوقالعادهای دارند و زنان در تمام موارد حتی مسائل سیاسی مورد مشورت قرار میگرفتند. در حقیقت مردها ارج و بهای فراوانی به توصیه و اظهار عقیدهی زنها میگذاشتند. آنان ستون فقرات و در حقیقت محور اصلی هرگونه تلاش و کوشش در ایل هستند. زنهای بختیاری به موفقیتهای چشمگیری دست یافتند که حتی زنهای کشورهای غربی، که از حق رأی برخوردارند، به آنان غبطه میخورند».
دیدگاه