داستان نجات کلیسای نتردام از نابودی کامل (قسمت دوم)
چیزی نمانده بود تا کلیسای نتردام، با قدمت حدود ۱۰ قرن، در ۱۵ آوریل ۲۰۱۹ در آتش بهکلی از بین رود. آن شب آتشنشانها و مردم، شبی جهنمی و فراموشنشدنی را پشت سر گذاشتند. اما دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
کلیسای نتردام در فروردین امسال در اثر آتشسوزی آسیب شدیدی دید؛ اما خوشبختانه آتشنشانها توانستند با به خطر انداختن جانشان و تلاشهای بیوقفه آتش را مهار کنند. تعلل در اطلاع به آتشنشانها و بادی که آتش را بهسمت دیگر برج کلیسا میبرد، همگی دست به دست هم داده بودند تا اشک پاریسیها جاری شود و مقامات مایوس شوند.
در قسمت قبل از این مقالهی کجارو، تا آنجا خواندیم که همه متوجه دود شده و منتظر رسیدن آتشنشانها، چشم به راه بودند. در ادامه میخوانیم که چطور در اوج ناامیدی، آتشنشانها دل به آتش زدند و از جان گذشتند.
نظر یک آتشنشان
زمانی که سرجوخه ارشد Myriam Chudzinski از راه رسید، چند دقیقه پیش از ساعت ۷ عصر، صدها نفر از مردم وحشتزده نتردام را احاطه کرده بودند. آتش تمام سقف را فرا گرفته بود. سرجوخه چادزینسکی، ۲۷ ساله، از زمانی که یک دختر بچه بود دوست داشت یک آتشنشان شود. حالا او در مقابل شعلههایی، خیره ایستاده بود که هرگز مانند آن را ندیده بود.
ماشین آتشنشانی او در خیابان Cloitre Notre Dame ایستاد؛ یک خیابان باریک که یک طرف آن به کلیسا می رسید. ساختمان بسیار عظیم بود و او دیگر نمیتوانست ببیند که آتش راهش را به کجا میگستراند. او میگوید:
ما آنقدر کوچک بودیم که نمیشد از پایین کلیسا کاری انجام داد.
همان بهتر که نمیدانیم او وارد چه خطری میشد. تیم سرخوجه از اولین گروهها بود که به سر صحنه میرسید و بهسمت زیرشیروانی میرفت. آتشنشانها خیلی سریع شلنگهایشان را به پلههای خشک بردند؛ لولههایی خالی و افقی که به آنها اجازه میداد تا آب را روی شعلهها بریزند.
سرجوخه چودزینکی با یک پمپ آتشنشانی ۲۵ کیلویی و یک لوله تنفس بر شانهاش از راهروی تاریک در بازوی عرضی شمال کلیسا بالا رفت.
از آنجا که پاییز گذشته در اینجا تعلیم نظامی دیده بود، ساختمان را بهخوبی میشناخت. همان طور که بالا میرفت به یاد آورد که زیرشیروانی هیچ دیوار آتشی ندارد تا از گسترش آتش جلوگیری کند. اجازه داده نشده بود تا از دیوار آتش برای محافظت از شبکه تیرآهنهای چوبی قدیمی استفاده کنند.
او متوجه شد که با چنین شعلههای وحشتناکی، زیرشیروانی به یک جعبه آتشگردان تبدیل خواهد شد. سرچوخه علاوه بر تمرین نظامی، چند سال پیش کلیسا را دیده بود و از بزرگی آن به وجد آمده بود. او گفت:
آنجا بسیار آرامشبخش بود؛ بسیار ساکت؛ اما آن شب بیشتر شبیه جهنم شده بود.
در حالی که سرجوخه رهبری خاموش کردن آتش را از ۴.۵ متری به عهده داشت، با تیمش آن بالا روی گچبری بیرونی ایستادند. همکارهایش در حالی که شلنگ را پشتش نگه داشته بودند میتوانستند ببینند که وزش باد شعلهها را بهسمت برج شمالی کلیسا هدایت میکند. آتش کمکم اطراف آنها را فراگرفت و داشت آنها را درست وسط ماجرا به دام میانداخت. آنها به جهنم، داخل زیرشیروانی عقبنشینی کردند.
هیچ بادی آنجا نبود. اما هوا بسیار داغ بود؛ بنابراین نفس کشیدن دشوار شده بود. آن شب سرجوخه برای اولین بار از تجهیزات تنفسیاش استفاده کرد. بهشدت تشنه بود.
داخل زیرشیروانی شعلهها مانند یک دیوار بیانتها بالا میکشیدند. آنها تمام تیرآهنها را فراگرفته و به سقف رسیده بودند. تکههای چوب یکییکی از سقف به پایین میافتادند.
حدود ساعت ۷:۵۰، تقریبا یک ساعت پس از دستوپنجه نرم کردن، یک موج انفجار کرکننده او را در خود فرو برد. او میگوید:
انگار یک بولدوزر هزاران سنگ را داخل یک سطل بزرگ خالی کرد.
منارههای ۷۵۰ تنی کلیسا ویران شده بودند. انفجار آنقدر قوی بود که تمام درهای کلیسا را به هم کوبید. ویرانههایی که از سقف میریختند طاقهای سنگی شبستان را شکست.
زمانی که گوی آتش بهسمت زیرشیروانی پرتاب شد، سرجوخه و تیمش پشت یک دیوار بودند. در واقع این دیوار آنها را نجات داد. او میگوید:
احساس بیعرضگی و حقارت میکردم. واقعا احساس ناتوانی میکردم.
ژنرالهایی که صحنه را میدیدند مدام به همه میگفتند که برگردند. به ۵۰ آتشنشان شامل سرجوخه چودزینسکی و تیمش دستور بازگشت دادند. آنها از روی زمین و با گرفتن آب از رود سن به نبرد با آتش پرداختند؛ اما بیفایده بود.
پیش از انفجار، سرجوخه و همکارانش به دقت اوضاع را وارسی کرده بودند: شعلهها برجهای شمالی را به خطر میانداختند. فهم این موضوع مسیر نبرد را تغییر میداد.
داخل آن برج هشت ناقوس بسیار بزرگ، آویزان از تیرهای چوبی بود که هر لحظه ممکن بود آتش بگیرند و بیفتند. آتشنشانها از این میترسیدند که اگر تیرآهنهای چوبی از بین بروند، ناقوسها مانند توپهای سنگین فولادی عمل میکنند و برج ویران میشود.
آتشنشانها بر این باور بودند که اگر برج شمالی فرو میریخت، برج جنوبی نیز از هم میپاشید و پس از آن کلیسا از بین میرفت.
وضعیت نامعلوم
ساعت نزدیک ۸:۳۰ شب، رئیسجمهور ایمانوئل مکرون همراه با ادوارد فیلیپ، نخستوزیر فرانسه و دیگر مقامات برای بررسی صدمهها از راه رسید. ژنرال جان کلود گالت، رئیس سازمان آتشنشانی پاریس، گروهی ۲۰ نفره از مقامات شامل شهردار هیدالگو، شهردار ویل و عالیجناب شووت را برای توضیحات به ایستگاه پلیس فراخواند.
ژنرال گالت ۵۴ ساله، ملبس به تجهیزات آتشنشانی و خیس آب، در افغانستان خدمت کرده و متخصص مدیریت بحران بود. او وارد اتاق کنفرانس شد و خبر بد را به آنها داد.
زیرشیروانی را دیگر نمیشد نجات داد؛ او تصمیم گرفته بود تا آن را رها کند. او از تمام نیرو و انرژی تیمش برای خاموش کردن آتش و تمرکز بر قسمت شمالی استفاده کرده بود.
آقای ویل میگوید:
او داخل و آمد و به ما گفت که تا ۲۰ دقیقه دیگر معلوم میشود که آیا آن را از دست میدهیم یا خیر. هوا خیلی خفهکننده بود؛ اما میدانستیم که منظورش چیست: منظورش این بود که ممکن است نتردام را از دست بدهیم. در آن لحظه معلوم بود که برخی از آتشنشانها در حالی وارد کلیسا میشوند که ممکن بود هرگز از آن خارج نشوند.
عالیجناب شووت گریه میکرد. نخستوزیر انگشتهای شستش را به شکلی عصبی تکان میداد. رئیسجمهور مکرون ساکت بود؛ اما معلوم شد که با تصمیم ژنرال موافق است. آن بیرون نزدیک میدان، ستاد صحرایی آمادهباش بود. نائبرئیس ژنرال گالت، ژنرال جان مری گنتیر، در ردیف جلو آتشنشانها را مدیریت میکرد. او آنها را دور خود جمع کرد تا آنها را برای فاز دوم نبرد آماده کند. فرشی لغزنده از خاکستر، سنگهای زیر پاهایشان را به رنگ سیاه و خاکستری درآورده بود. اوضاع واقعا مهیب بود. آسمان از آتش کلیسا روشن شده بود. در مرکز حفرهای بود که آن مناره به مدت بیش از ۱۶۰ سال در آن ایستاده بود.
آتشسوزی از دید دفتر یک آتشنشان
این نقاشیها اثر یک آتشنشان و هنرمند فرانسوی به اسم لورن کلرجو (Laurent Clerjeau) است که کلیسا را در حین آتشسوزی و پس از آن نشان میدهد. این نقاشیها نشان میدهند که آتش چگونه گسترش یافت و آتشنشانها چه تلاشهایی برای مهار آن انجام دادند.
دود غلیظ از چارچوب چوبی برج شمالی بیرون میزد. خاکسترهای درشت بهاندازه انگشت شست مانند زنبورهای سرخ در هوا معلق بودند و برخی شلنگها را سوراخ کردند. یکی از شلنگها که سوراخ شده و نشتی داشت باعث شده بود تا فشار آب کم شود. حالا آتشنشانها باید تاوان دیر فراخواندنشان را میدادند. ژنرال گنتیر این اوضاع را با مسابقه دو مقایسه میکند:
این اوضاع شبیه این است که یک مسابقه دوی ۴۰۰ متر را از چندین متر عقبتر آغاز کنید.
گابریل پلاس (Gabriel Plus) سخنگوی سازمان آتشنشانی میگوید:
ما باید سریع تصمیم میگرفتیم.
در ستاد صحرایی، رمی لمر (Remi Lemaire)، سرگروهبان ۳۹ ساله فکری داشت. چه میشد اگر آنها از پلههای برج جنوبی بالا میرفتند؛ جایی که او قبلا در نبرد به آن رفته بود. اینطوری آنها میتوانستند دو شلنگ اضافی که مستقیما به ماشین متصل بودند را با خود ببرند. این کار فشار آب بیشتری نسبت به شلنگهای سوراخ به تیم میداد. سپس آتشنشانها از آنجا میتوانستند وارد برج شمالی در حال سوختن شوند. این استراتژی بسیار خطرناک بود؛ اما ژنرال گونتیر با آن موافقت کرد.
هیچ راه دیگری نبود
ستوان لمر خطرات برج شمالی را در غروب آن روز دیده بود. زمانی که مجبور به تصمیمگیری شده بودند اوضاع بدتر هم شده بود. او به یاد میآورد که:
ما در ابتدا تمایلی به ورود نداشتیم؛ زیرا مطمئن نبودیم راه فراری خواهیم داشت یا نه.
گروهی از آتشنشانهای محله مجاور از رفتن سرباز زدند؛ اما تیم دیگر حاضر به انجام این کار شدند. آنها با نقشهای که داشتند به قصد نجات برج شمالی (که تا پیش از آن سوخته بود) حرکت کردند. ستوان لمر آنها را به بالای برج جنوبی هدایت میکرد. آنها روی طبقه بین دو برج مستقر شدند. او و تیمش شلنگها را به کنار انداختند تا بتوانند به ماشینها متصلشان کنند به این امید که فشار آب بیشتری داشته باشند. چندیدن آتشنشان نیز از پایین بهسمت آتش آب میپاشیدند. عدهای دیگر نیز آتش را از سقف مهار میکردند. ناقوسهای روی سرشان هر لحظه ممکن بود سقوط کنند. آنها باید سریع کار میکردند. آتشنشانها بالاتر رفتند و هرچه پیشتر میرفتند اوضاع خطرناکتر میشد. اما آنها به رفتن ادامه میدادند و طبقهها را یکی پس از دیگری رد میکردند و به ناقوسها نزدیکتر میشدند. این کار ۱۵ دقیقه جانفرسا طول کشید؛ اما ساعت ۹:۴۵ دقیقه شب بود که آتش مهار شد.
ژنرال گنتیر به بالکن نتردام رفت تا وضعیت را بررسی کند. همان طور که بالا میرفت اعلام کرد:
او نجات یافت.
در ساعت ۱۱ ژنرال گالت بهصورت رسمی اعلام کرد که آنها یقین دارند که آتش در برجها تحت کنترل آنها درآمده است. حدود ساعت ۱۱:۳۰ رئیسجمهور مکرون روبهروی کلیسا، در تلویزیون بهصورت زنده ملت را مورد خطاب قرار داد:
با اینکه نبرد هنور تمام نشده است؛ اما اتفاق بدتر را از سر گذراندیم. ما این کلیسا را با هم از نو میسازیم.
انگشت اتهام
بازپرسان طی سه ماه گذشته بیش از ۱۰۰ بازپرسی با افراد مختلف داشته و تقریبا همه چیز را زیر و رو کردهاند تا سرنخی از شروع آتشسوزی پیدا کنند.
آنها روی این احتمال که شاید اتصال کوتاهی در سیستم برقی ناقوس مناره کلیسا یا در برقکشی آسانسورهایی که برای کمک به کارگران و جابهجایی وسایلشان روی داربست قرار داده شده بود، تمرکز کرده بودند. آنها همچنین ته سیگارهایی که توسط کارگران روی داربست افتاده بود را در نظر گرفتهاند.
یک مقام پلیس پاریسی که به دلیل جریان داشتن تحقیقات نامش فاش نشده میگوید:
ما هیچ نظریهای را رد نمیکنیم؛ اما همچنین میدانیم که این یک عمل مجرمانه هم نیست.
عدم برقرای ارتباط که اجازه داد آتش در ابعاد وسیعی و به مدت طولانی بدون مانع گسترش یابد در حال حاضر یکی از موضوعات بحثبرانگیز است که چه کسی مسئول این فاجعه بوده است.
مسئول کلیسا میگوید کارمندهای شرکت امنیتی ضدحریق هیچگاه به چارچوب سقف کلیسا اشاره نکردند.
آندره فینوت (André Finot) یکی از حاضرین در کلیسا میگوید:
بیشتر آنان وسایل ارتباطی و بیسیم داشتند که مداوم از آنها شنیده میشد «اتاق زیر شیروانی سالن کلیسا»؛ فقط همین.
پدر شووت کشیش نوتردام اجازه نداد کارکنان بهصورت مستقل مصاحبه کنند. او گفته بود ممکن است افرادی شغلشان را از دست بدهند؛ به همین خاطر به آنها گفتم که صحبت نکنند.
رییس شرکت ضدحریق میگوید که کارکنانش در شوک بودهاند.
بعد از آتشسوزی ما دوبار تلفنی تهدید به مرگ شدیم.
اما او همچنان ادعا میکند که کارکنانش محل آتشسوزی را به درستی انتقال دادهاند.
او همچنین در بازجویی میگوید:
تنها یک چارچوب چوبی وجود دارد و آن هم در اتاق زیر شیروانی است. کارمند کلیسا بهمحض اینکه به کارمند من هشدار داد، به اتاق زیر شیروانی رفت. او حتما دود ناشی از سوختگی را دیده است.
درسی از شکنندگی
وقتی آتشسوزی تحت کنترل درآمد، افسر لمر (Lemaire) و همکارانش همچنان روی سقف ماندند تا شعلهها را خاموش کنند و از برج جنوبی که از سه نقطه شروع به آتشسوزی خفیف کرده بود نیز محافظت کنند.
سرجوخه چودزینسکی (Chudzinski) نیز تمام طول شب کمک کرد تا فضای کافی برای اضافه شدن ماشینهای آتشنشانی به محوطه مهیا و تا حد امکان منطقه امن شود. تمام شهر غرق سکوت بود.
او عقب نشینیاش را به یاد میآورد و پهپاد تصاویری از آتش صلیب مانند کلسیا را از بالا نشان میداد. تنها در آن لحظه بود که متوجه گستردگی عملیات شد.
او میگوید:
متوجه نبودم که کار گروهی تا چه حد وسیع بود.
به طرز معجزه آسایی هیچکس کشته نشد.
سه روز بعد او و افسر لمر در میان صدها آتشنشان و افسر پلیس ایستاده بودند تا از رئیسجمهور مکرون در کاخ الیزه نشان لیاقت دریافت کنند.
تعداد بیشماری از پاریسیها در مقابل ایستگاههای آتشنشانی شهر ایستادند و بهعنوان تشکر هدایای مختلفی را تقدیم کردند؛ بهعلاوه هزاران نامه تشکر از سراسر دنیا.
شهردار ویل میگوید:
این افراد قهرمانان واقعی هستند.
هنوز هم عده زیادی متعجباند که چرا در زمانی که افراد زیادی در خیابانها به وضعیت سخت اقتصادی و نابرابری معترضاند یا انسانهایی که در جنگ یا در قایق برای مهاجرت به اروپا کشته میشوند، نوتردام باید اهمیت داشته باشد.
اما واقعیت این است که نوتردام چیزی بیش از یک ساختمان است. این سازه در سیته (Cité)، جزیرهای در میان رودخانه سن قرار دارد؛ جایی که پاریس متولد شد. نوتردام که طی قرنها ساخته و باسازی شده نمادی از فرهنگ فرانسوی است که به نیازهای تمام اعصار پاسخ داده است.
در حال حاضر این بنا برای بیشتر فرانسویها که در برهه حساسی قرار دارند، نماد یک پیوند ناگسستنی است.
جرارد دو نروال (Gérard de Nerval) شاعر فرانسوی جایی گفته است:
نوتردام خوب و قدیمی است. ممکن است در آینده او را در حال دفن پاریس ببینیم، نتردامی که شاهد تولدش بوده است.
این شعر به قرن نوزده برمیگردد.
تا قبل از آتش سوزی کلیسا را بهعنوان یک شخصیت زنده و آسیبدیده نگاه میکردند.
پدر شووت (Chauvet) میگویید:
اول از همه، این نشانهای از شکننده بودن ما است. ما هیچ چیز نیستیم. شکننده بودن انسان در برابر احترام به خداوند است. ما چیزی جز مخلوق نیستیم.
دیدگاه