مولانا از برجستهترین شاعران و عرفای ایرانی است. یادگارهای او فراتر از زبان و ملیتها، تاثیر خود را بر میلیونها نفر در سراسر جهان گذاشتهاند. با مولانا، سماع و میراث او در قونیه آشنا میشویم.
مقالات مرتبط:
مولانا از مهمترین شاعران ایرانی و از برجستهترین نمادهای ادبیات کشور است. شخصیت، اشعار و میراث فکری او نهتنها در ایران، که طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارند. ۱۷ دسامبر (۲۶ آذر) هر سال، مصادف با سالگرد وفات مولانا، دوستداران او و دلدادگاناش، با ملیتها و نژادهای گوناگون در قونیه جمع میشوند و به برگزاری و شرکت در مراسمهای بزرگداشت مولانا میپردازند.
علاوه بر یادگارهای تکرارنشدنی مولانا در ادبیات فارسی، سماع نیز با نام او گره خورده است. هرچند که پیشینه سماع فراتر از زمانه مولانا میرود، اما این رقص پررمز و راز با عاشقانگیهای این شاعر و عارف بزرگ رنگی دیگر به خود گرفت. هر مرحله از سماع، هر سازی که در موسیقی آن بهکار میرود و تمام ریزهکاریهای بدن، معانی و اشارههایی در خود نهفته دارد. سماع، رقصی مراقبهگونه و نمادین است که دیدن آن، حالوهوایی آنجهانی را نصیب بینندگان میکند. در مقاله گردشگری ادبی این هفته، به پیشواز سالگرد مولانا میرویم و مختصری از مولانا و یادگارهای بهجامانده از او میگوییم.
معرفی مولانا
جلال الدین محمد بلخی در ششم ربیعالاول ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدرش بهاالدین ولد، نهتنها از روسای شریعت، بلکه از بزرگان طریقت نیز بود. پس از انتشار خبر حمله قریبالوقوع مغولها، بهاالدین ولد بههمراه خانواده خود مانند بسیاری دیگر از ساکنان نواحی شرق ایران، بهسمت آسیای صغیر کوچ کرد. با مهاجرت در سال ۶۱۷، آنها در مسیر خود از نیشابور، بغداد، مکه و چندین شهر دیگر عبور کردند تا سرانجام در قونیه ساکن شدند. در میانه مسیر، عطار با مولانای سیزده-چهارده ساله آشنا شد و به پدر او در مورد پسر گفت:
زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.
پس از مرگ بهاالدین ولد در سال ۶۲۸، جلالالدین جای پدر را بهعنوان واعظ قونیه گرفت. در این هنگام یکی از استادان و مریدان قدیمی، برای تربیت عرفانی مولانا خود را به قونیه رساند و مولانا نیز حدود هفت سال برای تکمیل تحصیلات، راهی حلب و سپس دمشق شد.
محمد بن علیبن ملکداد معروف به شمس تبریزی، برخلاف آنچه معروف است، مردی فاضل و کامل بود. او مولانا را زیروزبر کرد و به کلی از عالم قال به عالم حال کشانید. شمس در سال ۶۴۲ به قونیه آمد و پس از ۱۶ ماه همنشینی با مولانا، بهدلیل آزار و اذیت مریدان، آنجا را ترک گفت. اولین بار در همین برهه، شمس مولانا را با سماع آشنا کرد. پس از ترک قونیه، مولانا در فراق او سخت میسوخت.
پس از ۱۵ ماه هجران، سلطان ولد، پسر مولانا، شمس را یافت و او را پیش پدر، به قونیه برگرداند. اما مریدان بار دیگر با تهدید و آزار شمس را رنجاندند و او در سال ۶۴۵ برای همیشه غایب شد. پس از غیبت یا مرگ احتمالی او، مولانا حاضر به پذیرفتن واقعیت نبود. او بهمدت دو سال همچنان بهدنبال شمس میگشت و برای هر خبر دروغی که از او میآوردند، شادمانی میکرد. در اکثر غزلیات مولانا، میتوان نشانههایی از این فراق طولانی را که تا پایان عمر او ادامه داشت، دید. بعدها مولانا که از یافتن شمس در دنیای بیرون ناامید شده بود، ناچار به جستوجوی او در درون خویش پرداخت.
تابلو مولانا اثر محمود فرشچیان
از شمس، این مرد مرموز کتابی به نام مقالات (گفتگوها) باقی مانده است که شامل مجموعهای از سوالها و جوابهای او با مریدان و منکران میشود. به هر حال شمس هر که بود، بهانه بود و عشق مولانا به او از هر رنگ بود، جنبهی اساطیری داشت. گویی تمام میراثهای فرهنگی بلخ کهن که مذاهب گوناگون در آن تلاقی کرده بودند، به مولانا رسیده بود.
مولانا سالها پس از شمس، مهر خود را وقف صلاحالدین زرکوب و پس از آن حسامالدین چلبی کرد. در سال ۶۷۲، جلال الدین محمد بلخی پس از ابتلا به بیماریای که اطبا قادر به تشخیص آن نبودند، در ۶۸ سالگی درگذشت. او در بستر مرگ رو به مریدان خود که غرق در اشک و اندوه بودند، گفت:
شما این سو ایستادهاید و میکشید، و شمس از آنسو میکشد و بهناچار رفتنی است.
جنازه مولانا را با ساز و آواز بهسمت آرامگاه پدرش بردند و حمل تابوت او بهعلت ازدحام مردم عزادار، از صبح تا غروب طول کشید. دلداران او، از تمامی مذاهب و طبقات در مراسم مرگ مولانا شرکت داشتند.
مولانا سخن گفتن را دوست نداشت؛ اما در شعر خود هرچه را لازم میدید، مینوشت. با قلبی رئوف، سگان را که در نزد قدیمیان پستترین حیوانات بودند، دوست میداشت و با وجود باورهای متعصبانه در آن روزگار، با غیرمسلمانان نیز رفتوآمد میکرد. تواضع مولانا به حدی بود که خود به کودکان سلام میگفت. همچنین دیدگاه او نسبت به زنان با توجه به زمانهای که در آن میزیست، بسیار پیشرفته بود.
مولانا مرگ و زندگی را یکی میدانست. انسان را شناور بر دریای هستی میدید و مرگ را تنها نوعی تغییر حالت و هیئت قلمداد میکرد. از نظر او، مرگ پیوستن به خدا، یعنی جاودانگی است. او این وصال را زیبا توصیف میکرد و باور داشت که باید از آن خشنود بود. مولانا تمام جهان را خدا میپنداشت و میگفت
مجموع عالم اجزای یک کس است.
از دیگر باورهای جالب مولانا، علاقه او به شادی و نشاط بود؛ چراکه دلیلی برای اندوه و غصه نمیدید. همچنین از بزرگترین دلخوشیهایاش سماع بود که آن را نماز عشاق میخواند.
معرفی سماع
در چرخش و رهایی بدن سماعزن که خود حالتی از تسلیم محض را تداعی میکند، شوری نهفته است؛ شوری که ببینده را به وجدی توصیفناپذیر میآورد. در این میان سماعزن یا سماعکننده بیآنکه تماشاچیان متوجه شوند، مسیری معنوی را طی میکند. با معنای لغوی شنیدن، شنوایی و آواز گوشنواز، سماع در چارچوب صوفیسم، حالتی از جذبه و اشراق است که روح از تن جدا میشود و پس از پایان رقص، دوباره به کالبد پیشین بازمیگردد. لباس سفید سماعزنان نیز خود نشانی از کفن نفس آنان است.
امروزه مراسم سماع در بسیاری از کشورها برپا میشود. طبق گفته فخری ازچکل، مدیریت فرهنگ و توریسم و موزیک تصوف قونیه، برپایی این مراسم بهخصوص در کشورهای غربی با استقبال گرمی مواجه و ساکنان آنها درویشهایی را که از قونیه آمدهاند، بهعنوان تمثیل گران مولانا با علاقه زیادی پذیرا میشوند.
دایرهای که دراویش در آن میچرخند، نمادی از کمال و یکپارچگی تلقی میشود. از آنجا که بدون آغاز و انجام است، سمبلی از زمان نیز به شمار میرود. از آلات موسیقی مخصوص سماع میتوان از ازنی، رباب، دف، تنبور، كمانچه، كمان و تار نام برد که هرکدام باردار معنایی خاص هستند. نی نمادی از دورافتادگی روح انسانی از اصل خویش است و با نوای محزون خود، از جداییاش از نیستان شکایت میکند. ضربآهنگ دف نیز با تکرار در موسیقی سماع، از فرمان اولیه خدا، یعنی «باش» میگوید.
با دستهایی باز، سماعزن به دور خود میچرخد. دست راست او که در موضعی بالاتر قرار دارد، نشانی از عبادت و بندگی و دست چپ آن که بهسمت زمین متمایل است، نشان از بخشندگی و عشق به مردم است. بهعبارتی دیگر درویش سماعزن خود را واسطهای میان آسمان و زمین، میان خدا و موجودات خاکی میبیند. او از خدا میگیرد و به موجودات میبخشد.
عکس از نشنال جئوگرافی
پای ثابت راست از شریعت اسلام نشات میگیرد و پای چپ، با حرکت ۳۶۰ درجه خود، بهمعنای گردش به دور ۷۲ ملت است. در این مراسم باشکوه، درویش بدون برخورد با دراویش دیگر و بدون برهم زدن هماهنگی، مانند سیارهای از منظومه شمسی به دور خورشید، به چرخیدن ادامه میدهد. همچنین الگوهای سهبعدی پیچیدهای که در اثر حرکت دامن سماعزنان نگاهها را مسحور خود میکند، در اثر نیروی کوریولیس که عامل شکلگیری توفانهای سهمگین است، ایجاد میشود.
معرفی مرکز فرهنگی مولانا
اگر در سفر به ترکیه، فرصت دیدار از قونیه و سماعزنان دلدار را در سالگرد مولانا از دست دادید، میتوانید هر شنبه از تماشای مراسم زیبای دراویش رقصان در مرکز فرهنگی مولانا لذت ببرید. مرکز فرهنگی مولانا که در فاصله کمی از موزه مولانا قرار دارد، مجللترین و مدرنترین تالار دراویش سماعزن در جهان است.
بین دهههای ۱۹۶۰تا ۱۹۹۰، سماعزنان ناچار در سالن ورزشی قونیه به برگزاری مراسم میپرداختند. اما سیستم بیکیفیت آکوستیک، نور شدید و تورهای بسکتبال فضای رمزآلود سماع را میآشفتند. با افتتاح مرکز فرهنگی مولانا، دروایش مولانا و میلیونها عاشق او از سراسر جهان فرصت بهتری یافتند تا در کنار یکدیگر جمع شوند و پیام او را از عشق، گذشت و احترام پاس بدارند.
معرفی آرامگاه و موزه مولانا
از دیگر بهانههایی که دوستداران مولانا قونیه را بهعنوان مقصد خود انتخاب میکنند، آرامگاه و موزه مولانا است. با گنبدی پوشیده در کاشیهای نیلگون، این مکان یکی از مهمترین مقاصد زیارتی در ترکیه به شمار میرود. پس از عبور از میان باغی زیبا و دروازه دراویش، حیاط موزه و مقبره آشکار میشوند. در درگاه مقبره این بیت به فارسی نوشته شده است:
کعبه العشاق باشد این مقام هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
بزرگترین گور در مقبره به مولانا تعلق دارد و در دو سوی آن، پسرش، سلطان ولد و یکی از دراویش ممتاز قرار گرفتهاند. تمامی قبرهای مقبره را بهوسیله پارچههایی سنگین و مخملی که با گلدوزی طلا تزیین شدهاند، پوشاندهاند و روی قبرهای مولانا و پسرش را با عمامهای نشانهگذاری کردهاند. در بخش موزه نیز میتوان از اشیای فلزی و شیشهای و همچنین موسیقیآلات مولانا که در ویترینهای شیشهای نگهداری میشوند، دیدن کرد.
برای تماشای سماع دراویش، هر شنبه ساعت هفت عصر میتوانید به مرکز فرهنگی مولانا مراجعه کنید و بدون پرداخت هزینه، در حالهوای فراموشنشدنی دراویش سهیم شوید. همچنین ساعات کار موزه مولانا از ۹ صبح تا ۶:۳۰ عصر و بین ماههای آوریل تا نوامبر تا ۵ عصر است.
دیدگاه