جزیره های غیرواقعی که تنها روی نقشه ها به چشم میخورند (قسمت دوم)
دانشمندان که متوجه شدند علیرغم وجود جزیرهی سندی روی نقشهها، چیزی روی نقشهی ناوبری کشتی ظاهر نمیشود، تصمیم گرفتند به آنجا بروند؛ ولی چیزی جز مرجانهای دریایی ندیدند. داستان چنین مکانهای ناپدیدشده را اینجا بخوانید.
مقالههای مرتبط:
مالاشی تالاک در کتاب «جزایر ناشناخته»، جزیرههایی را میکاود که زمانی واقعی بهنظر میرسیدند، اما حالا دیگر از روی نقشهها حذف شدهاند. این جزیرههای جعلی و فراموششده، نتیجهی تخیل، تزویر یا خطای انسانی بودند. در ادامه مصاحبهای از سیمون ورراول را با مالاشی تالاک را میخوانید:
داستانی که در این کتاب خیلی میپسندم، داستان شاهزاده «کاروبو» و جزیره یواسو (Javasu) است. داستان چیست؟
داستان خیلی عجیبپ و غریبی است؛ چون دست بر قضا این جزیره هیچوقت روی هیچ نقشهای نبود. داستان در جنوب انگلستان و در ابتدای قرن نوزدهم اتفاق میافتد که زنی جلوی خانهای ظاهر شد، لباسهای مرتبی داشت و رفتارش کمی عجیب بود.
او انگلیسی صحبت نمیکرد؛ هیچکس او را نمیشناخت و حرفهایش را نمیفهمیدند. قاضی شهر، ساموئل ورال سعی کرد تا هویتش را پیدا کند. مردی بود که میگفت حرفهایش را میفهمد و گفت آن زن که خود را کاروبو مینامد، از جزیرهی یواسو از خاور دور آمده و یک شاهزاده است؛ اما معلوم شد که دروغ میگوید. در واقع، او زنی به اسم مری ویلکاکس از دیون (Devon) بود که شاید از مشکلات روحی هم رنج میبرد.
او توانست توجه ثروتمندان انگلستان را به خود جلب کند، زیرا زرق و برق شرق هوش از سر بریتانیاییهای آن زمان برده بود. روزنامهها شروع به داستانسرایی دربارهی او کردند؛ پرترههایی از او کشیدند و این سرآغاز نابودی او بود؛ چون یک نفر او را شناخت و فهمید کاروبو، کسی نیست که همه فکر میکنند.
کاروبو کلاهبردار بود. اما کلاهبردار واقعی مردی بود که وانمود میکرد حرفهای او را میفهمد و همهی جزئیات دربارهی یواسوی دروغین و زندگی شاهزاده خانم کاروبو را اختراع کرده بود.
او به آمریکا برگردانده شد و تا مدتی با استفاده از شهرتش برای خود یک زندگی دست و پا کرد، اما باز هم به انگلستان برگشت و تا پایان عمر در فقر زندگی کرد. او در بریستول و در قبری بینام و نشان دفن شد.
ادگار آلن پو در یکی از رمانهایش به اسم «روایت آرتور گوردون پیم اهل نانتاکت» یکی از بهترین داستانها دربارهی جزایر خیالی آورورا (Aurora) را روایت میکند که «توضیحناپذیرترین جزایر خیالی» هستند.
بیشتر این جزیرهها فقط یک بار دیده شدهاند. ملوانی فکر میکند که جزیرهای دیده و بعدها معلوم شد که اشتباه کرده است. آوروراها این قاعده را شکست، چون این جزیرهها نه یک بار، بلکه هفت یا هشت بار و در میان جزایر فالکلند و جورجیای جنوبی دیده شدهاند. یکی از کشتیهایی که آوروراها را دیده است، کشتی تحقیقاتی اسپانیا بود که با هدف کاوش این جزایر به آنجا رفت. بنابراین، خیلی عجیب است که بعد از آن، دیگر هیچکس آن جزیرهها را ندید.
شاید همهی ملوانها و کشتیها، حتی کاوشگران ماهر اسپانیایی، به نحوی تحتتاثیر شرایط و شاید کوههای یخی آن منطقه دچار اشتباه شده بودند. این یکی از چند مکانی است که هیچکدام از این توضیحات را نمیتوان دلیل موجهی برای آنها دانست. هیچکس نمیداند دقیقا چه اتفاقی برای آوروراها افتاده است.
کاپیتان سر فریدریک ایوانز که کارتوگراف اقیانوسی ماهری بود، ۱۲۳ جزیره را از نقشه حذف کرد
بعضی از این جزیرهها یک تقلب هستند، نه نتیجهی خطای کارتوگرافی. بگویید که چگونه یک جزیرهی تخیلی باعث فروپاشی معاهدهی صلح بین ایالات متحده و بریتانیا شد.
زمانی که پیمان پاریس در سال ۱۷۸۳ منعقد شد، بخشی از آن مربوط به تعیین مرزهای کشور جدید ایالات متحده آمریکا و همسایگانش بود. از لحاظ جغرافیایی و سیاسی، تعیین مرزهای شمالی اطراف دریاچههای بزرگ (Great Lakes) کار پیچیدهای بود. این معاهده، مرزها را در میان دریاچهی سوپریور (Lake Superior) تعیین کرده بود که تا شمال جزایر رویال و فیلیپوکس (Philippeaux) ادامه داشت.
متأسفانه چند دههی بعد فهمیدند که جزیرهی فیلیپوکس وجود ندارد. بنابراین، مهمترین معاهدهای که آمریکا را به عنوان یک کشور معرفی میکرد، از مکانی اسم برده بود که وجود خارجی نداشت. یک کشیش، جزیرهی فیلیپوکس و چند جزیرهی دیگر را در دریاچهی سوپریور اختراع کرد و اسم یک سیاستمدار ثروتمند اهل فرانسه را روی آن گذاشت تا پول بیشتری از او بگیرد.
علیرغم اینکه جزایر لس ژاردینس (Los Jardines) هیچوقت وجود خارجی نداشتند، اما ۴۰۰ سال روی نقشهها باقی ماندند. همینطور بود؟
درست مثل آورورا، به سختی میشود توضیحی برای بقای طولانیمدت لس ژاردینس یا لس بوئنس ژاردینس پیدا کرد. اولین بار، آلوارو دساوادرا کیرون در سال ۱۵۲۹ گزارشی از ۱۰ جزیرهی کمارتفاع در منطقهای در غرب اقیانوس آرام داد که فاصلهی زیادی با گینهی نو نداشت. او نام لس بوئنس ژاردینس را روی آنها گذاشت. این جزایر، سالها روی نقشه وجود داشتند.
تقریبا دویست سال بعد، آنها بدون هیچ دلیل موجهی به سمت شمال منتقل شدند. شاید یک کارتوگراف مرتکب خطا شد یا ملوانی فکر کرد که آنها را جای دیگری دیده است. بالاخره، سازمان بینالمللی هیدروگرافی در سال ۱۹۷۳ آنها را از نقشهها حذف کرد.
این روزها، به سختی میشود بیدانشی که گریبانگیر کاشفان آن زمان بود را تصور کنیم. آنها تا اواسط قرن هجدهم روش دقیقی برای اندازهگیری طول جغرافیایی نداشتند، بنابراین هیچوقت مطمئن نبودند که دقیقا کجا هستند.
شما قرن بیست و یکم را «عصر برملاسازی اکتشافات نادرست» مینامید. داستان جزیرهی سندی را تعریف کنید و بگویید که چرا معتق هستید باید بعضی از مکانها همچنان رازآلود باقی بمانند.
یکی از اولین حضورهای جزیرهی سندی در نمودار مربوط به اواخر قرن نوزدهم و نقشهی دریایی دفتر هیدروگرافی بریتانیا است
سندی، جدیدترین جزیرهای است که غیرواقعی بودن آن در سال ۲۰۱۲ ثابت شد. یک کشتی تحقیقاتی استرالیایی متوجه شد که تفاوتهایی بین نقشههای ناوبری و سیستمهای موجود روی عرشهی کشتیها وجود دارد؛ بعضی از آنها جزیرهی سندی را در منطقهای بین استرالیا و کالدونیای جدید نشان میدادند؛ ولی بعضیها نه. آنها تصمیم گرفتند که خودشان این موضوع را بررسی کنند و فهمیدند که برخلاف چیزی که در همهی نقشهها و حتی گوگل مپ و گوگل ارث نشان داده میشود، جزیرهای آنجا نیست.
بههر حال، سیستم ناوبری دیجیتال هم شاید دچار اشتباه بشود. این موضوع در سطحی گسترده در سرتاسر جهان پخش شد و مردم از فکر جزیرهای که هم وجود دارد و هم وجود ندارد، خیلی هیجانزده شدند.
فکر میکنم در انتهای عصر اکتشافات، دیگر آن حس کشف و شهود در مورد جهانی که همیشه داشتیم را از دست دادهایم. به نظر میرسد که جزیرهی سندی اشتیاق ما را دربارهی وجود مکانهای مرموز برانگیخته باشد. کاری که تلاش میکنم انجام دهم این است که مفهوم رازآلود جغرافیا را بازنویسی کنم.
دیدگاه