افغانستان اگرچه سالها است که محل درگیریهای شدید و اتفاقات ناخوشایند است، اما همچنان زیباییهای خاصی در آن وجود دارد که به دلیل ناآرامی از چشمها دور ماندهاند. .
مقالههای مرتبط:
افغانستان سالهای طولانی است که درگیر جنگ، خونریزی و اتفاقات ناخوشایند است و همواره خبرها و عکسهای که از آنجا منتشر میشود، گوشهای از سختیهای روزانه مردم افغان را به تصویر میکشد. در این شرایط دیدن عکسهایی از زیباییهای افغانستان و مردم افغان که فارغ از خطرات و شرایط موجود توسط عکاسی که نه به عنوان روزنامهنگار، بلکه به عنوان یک توریست گرفته شده، شاید برایتان غیرمعمول و جالب باشد.
لورنس تان در ماه آگوست به افغانستان سفر کرد و به جستجو در منطقه دره بامیان پرداخت. منطقهای که در کنار مسیر جاده تاریخی ابریشم قرار دارد و چندین منطقه و سایت گردشگری که به ثبت یونسکو رسیدهاند، در کنار آن قرار دارد. از جمله مناطق شناختهشده در نزدیکی این منطقه میتوان به پارک ملی بندامیر اشاره کرد.
در این مقاله با کلمات و عکسهای نقل شده از لورنس میتوانید به همراه ما در سفر پرخطر او، به کشوری سفر کنید که شاید اگر آرامش و صلح در آن برقرار بود به یکی از جذابترین جاذبههای گردشگری تبدیل میشد.
کشاورزی در حال نماز خواندن در مزرعه گندم خود در بامیان
لورنس در شرح عکس میگوید:
در طول رودخانه پنج در تاجیکستان و در مرز افغانستان در حال سفر بودم که به نوری برخوردم. با دقت بیشتر متوجه خانههایی آجری که روی کوههای مرزی و در طرف دیگر مرز قرار داشتند، شدم و این فکر ذهنم را درگیر کرد که زندگی در آن سمت مرز چگونه است. با گذشت چند سال و عمیقتر شدن خاطرات مربوط به این تصویر، شوق و کنجکاوی من برای دیدن افغانستان بیشتر و بیشتر شد و در نهایت مصمم شدم تا به شخصه به افغانستان سفر کنم و از آنجا دیدن کنم.
مردی در حال هدایت قایق پدالی
لورنس میگوید:
افغانستان مقصدی معمول برای تعطیلات به حساب نمیآید. درست زمانی که من در حال برنامهریزی سفر خود بودم، جنگ در حال رفتن به شانزدهمین سال خود بود. شدیدترین احتمالات برخورد با تروریسم، خطر دزدیده شدن، گروگانگیری و حملات ستیزه جویانه منجر بیشتر شدن توصیههای سفر و تحقیق گستردهتر در بیشتر قسمتهای کشور شد. هر چند با وجود تمامی خطرات متوجه این موضوع شدم که هنوز هم نقاطی با امنیت پایدار در کشور وجود دارد که برای مسافرها به اندازه کافی امن باشد تا بتوانند از آنجا و جاذبههای آن دیدن کنند. یکی از این مناطق بامیان است.
دختران افغان در حال تماشای بامیان از خرابههای شهر غلغله
لورنس ادامه میدهد :
بامیان در مرکز افغانستان و در کنار جاده تاریخی ابریشم قرار دارد. این منطقه پس از آن که طالبان دو مجسمه بودا را در سال ۲۰۰۱ تخریب کرد، بدنام شد. فارغ از تیترهایی که در رسانههای جهان بر علیه این منطقه نوشته شد، اما همچنان به عنوان یکی از مقاصد مسافرتی برای دیدن سایتهای تاریخی یونسکو موجود در آن شناخته میشود. از جمله این آثار میتوان به خرابههای شهر غلغله، شهر ضحاک و همچنین غارهایی که در حدود ده هزار سال پیش در هنگام اوج تمدن خود چیزی در حدود پنج هزار راهب را در خود جا دادهاند، نام برد.
زنان افغان در مسیری در نزدیکی دریاچه بند هیبت
لورنس در مورد مسیر رسیدن به بامیان میگوید:
در حالی که صلح در بامیان برقرار است، اما برای رسیدن به این شهر باید از شهرهای همچون کابل که هنوز هم محل درگیری و جنگ است، بگذرید. مسیر کابل تا بامیان مناطر دیدنی و زیبایی را در خود دارد. این جاده که هنوز قسمتهایی از آن در اختیار طالبان قرار دارد و همچنان برای افراد خارجی خطرناک است.
مقامهای امنیتی انتخاب این مسیر و رفتن از کابل به بامیان را به دلیل خطرات احتمالی تایید نمیکنند و توصیه آنها به استفاده از پروازهای مستقیم بین دو شهر است.
کودکان در حال بازی بر روی چرخ و فلک (چرخ فریس) در محوطه بازی پارک ملی
لورنس از آغار اکتشاف خود و گردش در شهر میگوید:
من به جای مسیر زمینی از راه هوایی برای رسیدن به بایمان استفاده کردم. در آنجا این امکان را داشتم تا با دوچرخهای امانت از فدراسیون دوچرخهسواری و تیم دوچرخهسواری بانوان به اکتشاف و جست و جو در شهر بپردازم. در ازای این فرصت من تایرها و قسمتهایی از دوچرخه که مشکل داشتند و پیدا کردن آنها در افغانستان مشکل بود را از هنگکنگ خریدم.
موتورسواران در بازار بامیان که گذران زندگی خود مشغول هستند
او در ادامه توضیحاتش در مود تیم دوچرخهسواری میگوید:
تیم دوچرخهسواری از سال ۲۰۱۴ و با تلاشهای «زکیا محمدی» و «زهرا نارین حسن» و با هدف تشویق دخترهای بامیان به استفاده از دوچرخه، مفهوم و کاری که هنوز هم در افغانستان یک تابو به حساب میآید، تشکیل شده بود.
صبحانه در شهر کوچک نیاک یاکاوالنگ (Nayak Yakawalang)
او در مورد نحوه برخورد مردم افغان میگوید:
برخلاف پیشفرض من، نحوه برخورد افعانها با من بسیار خوب بود و با مهماننوازی بسیار زیادی از من پذیرایی کردند. کنجکاوی مردم محلی به خاطر دیدن یک بازدیدکننده خارجی تحریک شده بود و به نظر میرسید این اتفاقی نباشد که به صورت معمول برای آنها اتفاق بیفتد. برای آنها این فرصتی استثنایی در تمرین زبان انگلیسی بود که کمک بسیاری در گرفتن شغل مترجمی برای آنها به حساب میآید.
کارگران در مزرعه گندم در فصل برداشت در شهر نیاک
او از تجربه خود از برخورد با محلیها میگوید:
این گارگران در بین افرادی که من ملاقات کردم بیشترین میزان تعجب و سردرگمی را از خود نشان دادند و برایشان این سوال به وجود میآمد که دلیل سفر من چیست. سوالاتی همچون با کی اومدی؟ چرا اینجا اومدی؟ خانوادهات چند نفرن؟ چقدر درآمد داری؟ کجا میمونی ؟ از جمله مواردی بود که به دفعات مخاطب آنها قرار گرفتم و تلاشهایی بود از طرف محلیها برای شناخت من که در حین خوردن مقدار بسیار زیادی چای و تکههایی از نان صورت میگرفت. ظاهرا نان و چایی عضوی ثابت از وعدههای غذایی آنها بود.
یکی از شش دریاچه در پارک بند امیر
او در ادامه میگوید:
بعد از گذراندن چند روز به گشت و گذار در اطراف بامیان، به اولین پارک ملی افغانستان یعنی پارک ملی بند امیر سفر کردم. این پارک دو ساعتی و در جهت غرب بامیان قرار دارد. این منطقه از سال ۲۰۰۹ به عنوان پارک ملی شناخته شده و از جمله محبوب ترین مکانهای مسافرتی در بین افغانها است. در این پارک و در کوههای هندوکش، شش دریاچه قرار دارد که به وسیله سدهای بیعی از یکدیگر جدا شدهاند. آخر هفتهها زمانی است مناسب برای خانوادهها از سراسر افغانستان تا به این منطقه بیایند و با برپاکردن پیکنیک و محل استراحت از بودن در کنار این دریاچهها و شیرجه زدن در آبهای یخ آن لذت ببرند.
کودکانی که با چترهایشان از خود در مقابل نور خورشید محافظت میکنند
با اغراقی که در تواناییهای خود داشتم در پشت سر گذاشتن جادهها به مشکل برخوردم و در نهایت مجبور شدم تا به سختی راهم را تا بالای صخرهها و جادههای خاکی دنبال کنم.
شب زندهداری برای قربانیان یک حمله تروریستی که پنج روز پیش از گرفته شدن این عکس به صورت مشترک و به وسیله داعش و طالبان انجام شده بود و ۵۰ نفر در این حمله فوت شده بودند
با نگاه کردن از آن نقطه و دیدن دریاچهها از بالا، آرامشی عجیب را حس کردم. از آن نقطه، افغانستان همانند سرزمینی همراه با صلح که از هر گونه جنگ و خطر در امان است، به نظر میرسید. و البته از کار افتادن گوشی تلفنام و خبر نداشتن از خبرها و اتفاقاتی که در کشور رخ داده بود هم در این آرامش نقش داشت. نبود راه ارتباطی با دیگر نقاط دنیا و اخبار و حس و تجریه شخصی که از سفر در کشور داشتم، باعث میشد به سختی بتوانم باور کنم که در منطقهای در وسط جنگ قرار دارم.
بچهها در حال بازی بیرون غارهای بامیان که به آنها خانه میگفتند
اورنس در مورد شرایط و محیط موجود میگوید:
زندگی در افغانستان شاید از آنچه در نگاه من بود، سادهتر و متفاوتتر بود؛ اما هنوز هم این کشور با مشکلات بسیار زیادی رو به رو است. از مشکلات امنیتی تا حقوق زنان و برابری جنسی این کشور در وضع نامناسبی به سر میبرد.
رفت و آمدهای روزانه
وقتی در لبه آن سخره ایستاده بودم، به این موضوع فکر میکردم که چه اتفاق میافتاد اگر در میانه این جنگ امکان حضور گسترده صنعت توریسم وجود داشت، امکان استفاده از مناظر زیبای منطقه برای توریستهای فراهم بود، این شهر و مردم زندگیشان به چه صورت میبود.
دیدگاه