معنی ضرب المثل فارسی؛ بشنو و باور نکن
ضربالمثل تاریخی بشنو و باور نکن، داستانی زیبا دارد که بر موضوع فریبدادن و دستانداختن کسی به کار میرود. با کجارو همراه باشید.
مقاله های مرتبط:
تاریخچه ضربالمثل بشنو و باور نکن
آوردهاند که در قدیم، در یکی از شهرهای کشور ایران، جوانی زندگی میکرد که بسیار سنگ دل و خسیس بود.
روزی او برای تهیهی شیشه به شیشهبری رفت و چند تکه شیشه به اندازههای مختلف سفارش داد و بعد از اینکه شیشهها آماده شد از شیشهبر خواست تا آنها را داخل صندوقچهای قرار دهدکه از آسیب در امان باشد. سپس راهی خانه شد.
در بین راه خیلی خسته شده بود و صندوقچه را روی زمین گذاشت تا کمی استراحت کند. بعد از چند دقیقه پسری را دید که از دور به سمتش میآید. به او سلام کرد و گفت که من خیلی خستم و توان بردن این صندوق را ندارم. اگر بهم لطف کنی که این صندوقچه را تا خانهام بیاوری، پاداش خوبی بهت میدهم.
پسر جوان پرسید که پاداشم چیست؟ او هم پاسخ داد که ۳ تا از مهمترین آداب زندگی را به تو میگویم. پسرک هم پذیرفت و صندوقچه را بلند کرد و به راه افتادند.
در بین مسیر پسرجوان از آن مرد خواست تا پندهای مهم را به او بگوید. مرد سنگدل به او گفت که اگر به تو گفتند که گرسنگی بهتر از سیر بودن و سیری بهتر از گرسنه بودن است بدان دورغ است . پس بشنو و باور نکن. پسر جوان وقتی این سخن را شنید تعجب کرد و با خود گفت که این دیگر چه پند بیخودی است که این مرد به من میگوید؟! این مطلب بسیار واضح است و همه بچهها این موضوع را درک میکنند. اما سکوت کرد و چیزی نگفت.
نزدیک ظهر بود و مرد خسیس هم گرسنه و هم اینکه بسیار خسته شده بود. در این فکر بود که اگر الاغی داشت خیلی زود به خانهاش رسیده بود. ناگهان به فکر فرو رفت و به پسر جوان گفت که اگر شنیدی که سواره رفتن بدتر از پیاده رفتن است بدان که حقیقت ندارد و باور نکن. پسر جوان به شدت از نصیحتهای بیمحتوای مرد خسیس عصبانی و ناراحت شده بود اما خودش را کنترل کرد و لب به سخن نیاورد.
خلاصه بعد از مدتی به خانهی مرد سنگدل رسیدند و پسر جوان از او پرسید که نصیحت آخر چیست؟ آن هم که با خیال راحت و بدون دردسر به خانهاش رسیده بود به پسر جوان لبخندی زد و به او گفت که اگر کسی به صراحت مطمعن بود که هیچکس مثل تو نمیتواند اسباب و وسایل جابه جا کند، بشنو و باور نکن.
پسر جوان مطمعن شد که آن مرد او را فریب داده است تا صندوقچه را برایش بیاورد. خیلی عصبانی و ناراحت شد و صندوق را به زمین کوبید و به مرد خسیس رو کرد و گفت که اگر به تو گفتند که شیشههای این صندوق سالم است، بشنو و باور نکن.
از آن دوران تا به امروز، اگر شخصی برای فریب دادن کسی از سخنان بیارزش و بیمحتوا استفاده کند، ضربالمثل بشنو و باور نکن را برایش بکار میبرند.
منتظر نظرات سازندهی شما دوستان عزیز و گرامی کجارویی هستیم.
دیدگاه