فردوسی و ماجرای نبش قبر او
بنای آرامگاه فردوسی یکی از زیباترین مقبرههای ایران است که در طول زمان تغییرات زیادی کرده است. این مقبره از مشهورترین مقاصدی است که مسافران و گردشگران در سفر به مشهد از آن بازدید میکنند.
پس از عملیات مرمتی که روی بنای قدیم آرامگاه فردوسی صورت گرفت، تصمیم بر آن شد که آرامگاه مجددا ساخته شود. در این میان سر کارگری به نام قاسم ارفع که اکنون نیز در قید حیات است، خاطرات جالبی را از این اتفاق بیان میکند. با کجارو همراه باشید تا ماجرای ساخت مجدد آرامگاه فردوسی را بیشتر بدانید.
ساخت اولین بنا بهعنوان آرامگاه فردوسی را به سپهدار توس در زمان فردوسی نسبت میدهند. پس از آن عبیداللهخان ازبک بهدلیل تعصبات ضد شیعی دستور داد تا مقبرهی فردوسی را ویران کنند. در زمان سلطنت پادشاهان صفوی و توجه آنها به عمران و آبادانی مشهد و توابع آن، این مقبره خرابه دوباره ساخته شد. با به قدرت رسیدن رضاشاه و فزایش روحیهی ملیگرایی در ایران، بسیاری از پژوهشگران و فرهیختگان بر آن شدند که دولت را به ساخت آرامگاهی در خور شان و جایگاه فردوسی ترغیب و تشویق کنند.
قاسم ارفع بهعنوان سرکارگر در عملیات جابهجایی قبر فردوسی کار میکرد.
او که مردی است که قبر فردوسی را شکافت و او را یکبار دیگر دفن کرد، این روزها ۸۳ سالگی را پشت سر میگذارد و ۲۰ سال است که بازنشسته و خانهنشین شده است.
ارفع دراینباره میگوید:
سالها قبل از اینکه ساخت آرامگاه شروع شود، در نوجوانی و برای کار به آنجا رفته بودم و کارهای باغبانی و گلکاری انجام میدادم و همه وقتم معمولا در آرامگاه میگذشت.
چند سال بعد به سنی رسیدم که باید به خدمت سربازی میرفتم. وقتی سربازیام تمام شد، کار داروغهگری را شروع کردم. نزدیک به ۸ سال در این کار بودم و از آرامگاه فردوسی و شرایطش خبری نداشتم، تا اینکه سال ۴۳ به من پیشنهاد کار در آنجا را دادند.
در این سال انجمن ملی حفظ آثار باستانی تصمیم به تخریب و بازسازی مجدد بنای آرامگاه گرفته بود. از همان بدو ورود کارهای قدیمیام را شروع کردم و بعد از مدت خیلی کوتاهی بهعنوان سرکارگر آن منطقه به كارم ادامه دادم. آن موقع بهشکل روزمزد حقوق میگرفتم. مدتی بعد از شروع كارم، به من گفته شد که باید آرامگاه را مرمت كنیم. اسكلت اصلی آرامگاه سال قبل از حضور من ساخته شده بود و حالا قرار بود دوباره آن را مرمت کنیم.
لازم به توضیح است که انجام عملیات بازسازی مقبره فردوسی با طراحی جناب مهندس طاهر زاده و توسط معمار لر زاده انجام شد.
مهندس طاهر زاده
لر زاده
این مرمت و بازسازی دوباره ۴ سال طول کشید تا بالاخره فردوسی درسال ۴۷ صاحب یک خانه جدید شد. مش قاسم در صحبتهای خود اشاره میکند که قبر فردوسی در بخش بالاتری بود و در واقع در عملیات بازسازی به این اندازه پایین کشیده شد. در زمینهی نبش قبر میگوید:
خیلیها فکر میکردند فردوسی حتما گنجی، چیزی دارد. آن روز که قرار بود قبر را چاک بدهم و فردوسی را از گور در بیاورم، از تهران و مشهد خیلیها آمدند. استاندار، فرماندار، شهردار، فرمانده لشکر، اوووو، خیلیها بودند. دورتادور محوطه را صندلی چیدند. قبر را خودم چاک دادم، به پایین که رسیدم، ته یک گودالی دیدم یک کوت استخوان است که دو تا کله (جمجمه) دارد؛ کلههای بزرگی هم بود. فرماندار به شوخی گفت فردوسی دو تا کله داشت! بعد هرچی استخوان بود جمع کردم و گذاشتم توی یک پارچه سفید، بعد گذاشتمش تو یک صندوق و بردمش دفتر.
تمام این سنگها روی شانه من آمد پایین و روی شانه من رفت بالا. هر جا گیر میکردند، هر جا زور میخواستند، داد میزدند مشقاسم کجایی؟ آن سنگ بالا را دیدی؟ بهش میگویند سنگ جمشید (سنگ یکتکه و بزرگی که نقش فروهر روی آن حک شده است و بالای مقبره در ضلع جنوبی قرار دارد)، شاید دو یا سه تن وزن داشته باشد. هیچکس نمیتوانست ببردش بالا، من نشستم پای قَرقَر که جرثقیل کوچکی بود و خیلی زور داشت، سنگ را نمدپیچ کردم و با سیم بکسل بستم و دادم بالا، بهخاطر همین کار به من یک ماه اضافهکاری، پاداش دادند.
فردوسی چهار سال بیرون از آرامگاه خود بود و بین سالهای ١٣٤٣ تا ١٣٤٧، تمام سالهایی که کار باز سازی آرامگاه طول کشید، استخوانهای فردوسی در داخل آن جعبه در دفتر قرار داشت تا اینکه بالاخره کار ساختوساز آرامگاه جدید به پایان رسید و مجددا قاسم ارفع آن را در داخل قبر قرار داد.
کار ساخت آرامگاه که تمام میشود، زمین بهاندازه نگاهداشتن باقیمانده فردوسی آغوش باز میکند و تمامی استخوانها دوباره در زمین قرار میگیرد.
ارفع دراینباره میگوید:
کار که تمام شد، دوباره استخوانها را همان طور که بود آوردم گذاشتم توی قبر جدید. روزی هم که میخواستم فردوسی را بگذارم توی قبر، خیلیها آمده بودند و خیلی عکسبرداری کردند، ولی به خودم هیچ عکسی ندادند. حالا به هرکس میگویم فردوسی را من دفن کردم، باور نمیکند. خب از کجا باید باور کرد؟ مدرک و سندی که ندارم، اما دو، سه تا از بچههای روستا که آن زمان با ما کار میکردند، شاهدند. بیشترشان مردهاند، اما چندتایی هنوز ماندهاند.
ساخت آرامگاه تمام میشود، کارگرها را راهی میکنند سر خانه زندگیشان، مهندسها باروبنه میبندند، اما او میماند، ٣٠ سال دیگر، کنار فردوسی.
ارفع میگوید :
مهندس جودت، گیو جودت، وقتی میخواست برود گفت: دوست داری تو را کجای باغ بگذارم برای کار؟ گفتم هر جا که دوست داری؟ خلاصه گذاشتندم دم در. ۴۰ سال از عمرم را توی همین باغ گذراندم. خیلی برای این باغ زحمت کشیدم. روستای ما دیوار به دیوار آرامگاه است. همین جا دنیا آمدم، پدرم هم همین طور. قبل از خدمت توی باغ، شاگرد گلکار بودم، از خدمت که آمدم، بعد از چند سال کار ساخت آرامگاه شروع شد. بعدش هم ٣٠ سال دم در ایستادم.
مش قاسم اگرچه بی سواد است، ولی فردوسی را بهاندازهی عشق به میهنش خوب میشناسد؛ چراکه او نیز میداند که فردوسی مرد بزرگی است. او در میان صحبتهایش میگوید که اگر فردوسی نبود ما به زبان عربی حرف میزدیم.
قاسم ارفع در سن ۸۱ سالگی، بهخوبی نام افراد را به خاطر داشته، تاریخ دقیق وقایع را ذکر میکند و گاهی تحسین ابراهیمی را بر میانگیزد. «مهندس حسین جودت، نماینده شرکت ایتالیایی کاجته بود که تمامی سنگهای آرامگاه را از ایتالیا وارد میکرد. مهندس گیو جودت، پسر حسین، مسئول نظارت بر ساخت بود. مهندس سیحون هم طراح تالار زیرین، موزه و رستوران بود. علاوه بر این وظیفه نظارت کلی بر ساخت را نیز به عهده داشت. مهندس کریستو یونانی هم کارت کارگران را امضا میکرد. تمامی اطلاعات ذکر شده توسط قاسم ارفع توسط کارشناس ارشد تاریخ، جناب حسین ابراهیمی، مسئول اداری آرامگاه فردوسی، تایید میشود.
مهندس هوشنگ سیحون
خاطرات این پیرمرد بسیار شنیدنی است، اما آنچه که برایمان اهمیت بسیاری دارد وجود شخصیتی بزرگ در تاریخ کشورمان همچون ابوالقاسم فردوسی توسی است که زاده ۳۱۹ خورشیدی (۳۲۹ هجری قمری) است و درگذشته، پیش از ۳۹۷ خورشیدی (۴۱۱ هجری قمری)، در توس خراسان، سخنسرای ایرانی و سراینده شاهنامه حماسه ملی ایران است. فردوسی را بزرگترین سراینده پارسیگو دانستهاند.
فردوسی در شاهنامه از دودمانهای پادشاهی پیشدادیان و کیانیان و اشکانیان و ساسانیان نام برده است. سرودههای دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است که اغلب بیپایه دانسته شده است. شناختهشدهترین آنها «مثنوی یوسف و زلیخا» و «گرشاسبنامه» و «هجونامهای در نکوهش سلطان محمود» است.
از چند و چون دانشاندوزی و آگاهی فردوسی از دانشهای روزگارش آگاهی دقیقی در دست نیست، اما از لابلای شاهنامه به نیکی دانسته میشود که وی بر ادب تازی و فلسفه و کلام روزگار خویش چیرگی داشته است. شاید به حدس و گمان بتوان گفت که وی، مستقیم یا غیرمستقیم، از بلاغت یونانی نیز آگاهیهایی داشته است. این نکته از سنجش شاهنامه با نوشتارهای همسان آن از دیدگاه هنر صحنهآرائی بهخوبی دانسته میشود؛ گرچه مجموعه این آگاهیها ممکن است نتیجه شناخت ذوقی و قریحه فردوسی نیز باشد.
فردوسی سخنسرایی وطنپرست و در میهنخواهی استوار بود. این باور پایدار او از جایجای شاهنامه و بهویژه از شور فردوسی در ستایش ایران و نژاد ایرانی بهخوبی آشکار است. او از تاریخ نیاکان خود و داستانها و افسانه شاهان و تاریخ ایران آگاهی یا به دانستن آنها شوق و دلبستگی فراوان داشت و تربیت خانوادگی او نیز وی را بر این میداشت. به همین سبب است که به این کار سترگ دست زد و تا هنگامی که گرفتار فقر و تهیدستی نشد، یعنی مال و ثروت نیاکانی را بر سر کار شاهنامه نگذاشت، به دربار شاهان و جایزههای ایشان چشم نداشت.
فردوسی بسیار باورمند به خرد و دانش بوده و تشویق به اندوختن دانش و هنر میکرده است. فردوسی چون خیام در اشعارش به کوتاهی زندگانی افسوس میخورد و حیران است که انسان برای چه آمده و کجا میرود و پس از این زندگی چه خواهد شد. برای دوستداران زبان و ادب و فرهنگ پارسی خوب است که به آثار دکتر خالقی مطلق اشاره کنیم؛ کسی که پس از چندین سال، اثر نسخه پژوهش شدهی شاهنامه را به جهان ادبیات و فرهنگ ایران زمین ارائه کرده است. در صورت علاقهمندی از این اثر برجسته استفاده کنید.
دکتر جلال خالقی مطلق
دیدگاه