۲۳ مقصدی که زندگی مسافران خود را تغییر دادند (قسمت دوم)

هانیه احمدی | جمعه, ۲۳ بهمن ۹۴ ساعت ۱۰:۰۰

سفر یکی از راه‌ حل‌هایی است که بسیاری از افراد در زمان مواجه شدن با مشکلات انتخاب می‌کنند و تجربیات متفاوتی هم از انجام این کار به‌ دست می‌آورند. اغلب دانستن تجربیات افراد متفاوت در سفر می‌تواند برای ما بسیار جالب و البته آموزنده باشد. ما در این مقاله می‌خواهیم با توجه به تجربیات سفری که از کاربران سایت Buzzfeed جمع آوری شده و برایشان بسیار کارآمد بوده است، ۲۳ داستان  جالب از سفر را برایتان عنوان کنیم. با کجارو همراه باشید.

 

در قسمت اول نیمی از این مقاصد گردشگری را معرفی کردیم و حالا نوبت به بقیه آنها رسیده است: 

۱۲. رفتن به وگاس با خانواده به من کمک کرد تا پدرم را به شکل جدیدی بشناسم 

لاس وگاس

کاربری با نام  c4f0ef09a9 عنوان می‌کند که : در طول آخرین سال تحصیل در دبیرستان من به همراه مادر و پدرم که در حال مرگ بود به لاس وگاس سفر کردیم. پدر من یک کافه داشت بنابراین من خیلی او را نمی‌‌دیدم. اما در این سفر من می‌‌توانستم او را به شکل کاملا جدید ببینم. ما در یک مکان همه باهم اقامت داشتیم و با هم غذا می‌‌خوردیم و به دیدار دوستان و اقوامی می‌‌رفتیم که سال‌‌ها آنها را ندیده بودیم. من در آن سفر پدرم را در حالی می‌دیدم که با فراق بال لبخند می‌زد و می خندید. 

من متوجه شدم این اولین و آخرین باری است که پدرم را اینگونه خواهم دید. یادگرفتم از لحظاتی که دارم لذت ببرم زیرا هرگز باز نخواهند گشت. من در ۱۷ سالگی چیزهایی را یادگرفتم که مردم برای درک انها یک عمر را صرف می‌کنند. فقط لحظه را دریابید پیش از آنکه از دست برود.

۱۳. تحصیل در ایرلند به من در مورد زیبایی حقیقت و دوستی عمیق آموخت

ایرلند

sarahf4fce43298 می گوید: من سه ماه در ایرلند به زندگی و تحصیل مشغول بودم.  در آن کشور با  سه نفر آشنا شدم  که بیشتر از تمامی دوستانم به آنها نزدیک شدم. تصور نمی‌‌کردم مردم تا این اندازه بتوانند به هم نزدیک شوند. بنابراین این سفر کلا نظریه من را نسبت به روابط بین افراد تغییر داد.

۱۴. دیدن قاچاق جنسی در کامبوج به من  انگیزه  داد تا به خانه برگردم و کارشناسی ارشد خود را در خدمات اجتماعی ادامه دهم

کامبوج

Katier48651da7f تجربه‌ی سفرش را اینگونه بیان می کند : من سفری به کامبوج داشتم. در مدتی که آنجا بودم در یک سازمان که به زنان و کودکان کمک می کرد تا از تجارت جنسی دور شوند با دختران کامبوجی کار می‌کردم. واقعا چشم من به روی دنیای جدیدی از قاچاق که در سراسر دنیا در حال انجام است، باز شد. به خانه بازگشتم و احساس کردم که باید کاری انجام دهم. اکنون در حال ادامه تحصیل در خدمات اجتماعی هستم و تصمیم دارم موسسه‌ی خود را با هدف کمک به دختران  راه‌اندازی کنم. 

۱۵. گذراندن زمانی در اروپا آن هم به تنهایی پس از پایان یافتن ازدواجم بسیار به من کمک کرد

اروپا

Julie Arlinghaus Charles عنوان کرده است که: پس از پایان یافتن رابطه‌ام یک مسافرت طولانی مدت و تنها به استکهلم و لندن داشتم. واقعا یادآوری آن لحظاتی که من از تنهایی خود لذت می‌‌بردم، بسیار برایم خوشایند است. درست است سال گذشته سال سختی بود اما به هیچ وجه خسته‌کننده نبود.

۱۶.چادر زدن به همراه همسرم روابط ما را قوی‌تر کرد

چادر زدن

 کاربر دیگری با نام makenzier2 می‌گوید: من و همسرم سفر جاده‌ای سه هفته‌ای از آمریکا به کانادا داشتیم. گرندکنیون، دره‌ی یادبود، پارک ملی آرچز( arches)، گراندتیتون و یلو استون را دیدیم. سپس به سمت رودخانه‌ی کلرادو رفتیم و سفر خود را در پارک ملی واترتون در کانادا به پایان رساندیم. پس از سه هفته اقامت در چادر و پیمودن حدود ۲۷۳۶  کیلومتردر کنار هم واقعا روابط ما قوت گرفت. درسی که از این سفر گرفتم این بود که زمانی که شما همه‌ی وسایل غیر ضروری زندگی را کنار می گذارید، می‌توانید واقعا کسی را ببینید که همه چیز دارد.

۱۷.مسافرت تنهایی در اروپا به من کمک کرد پس از مرگ پدرم دوباره سرپا شوم

یونان

Erin Miller  می‌گوید: من و پدرم بسیار علاقه‌مند به سفر با یکدیگر بودیم. بنابراین پس از مرگ وی، من به تنهایی به اروپا سفر کردم (به یاد او). تجربه‌ی فوق العاده‌ای بود که به من نشان داد تا چه اندازه مستقل و قوی هستم و چیزهای بسیاری دارم که بایدبرای آنها قدرشناس باشم. به علاوه  این سفر من را متقاعد کرد که حقیقتا رفتن به سفرهای طولانی بخشی کلیدی از زندگی من است و من سبک زندگی معمولی را که رویای آمریکایی‌ها است، نمی‌خواهم( البته این سبک هم خوب است). 

۱۸.سفر با دوچرخه در آمریکا قلب شکسته‌ی من را التیام بخشید

دوچرخه

hilaryhazeln  عنوان کرده است که : مرگ پدر مالی من بر اثر سرطان واقعا من را افسرده کرد. واقعا شبیه به این بود که پدر واقعی خودم دوباره فوت کرده است. من یک آگهی در مورد سفر با دوچرخه از تگزاس تا آلاسکا دیدم که برای جمع‌آوری پول برای تحقیقات سرطان بود. پس ثبت نام کردم. هم خشمگین بودم و هم افسرده. بنابراین هر قدمی که برای مهیا شدن جهت این سفر به جلو برمی‌داشتم مثل معجزه بود: پرکردن فرم، ثبت نام کردن، تقاضای ترک زودتر محل کار برای رسیدن به مصاحبه و رسیدن به موقع به ساختمان مصاحبه.

تابستانی را که من با این مسافرت دوچرخه‌ای سپری کردم به نوعی سخت‌ترین، شادترین، ناراحت‌کننده‌ترین، زیباترین و دگرگون‌کننده‌ترین ۱۰ هفته‌ی زندگی من بود. زمانی که در مورد غم و اندوه و ضرر و زیان‌های مردمی که میزبان ما بودند، می‌شنیدم قلبم به درد می‌آمد  و از اینکه شاهد این بودم که هر روز توجه و عشق را تثار یکدیگر می‌کنیم، روحم آرام می‌گرفت.

۱۹.بازدیداز هتل یخی در سوئد به من اعتماد به نفس داد تا از محیط امن و راحت خود فراتر بروم

هتل یخی

Katherine Larson می‌گوید: من در گوتنبرگ سوئد ادامه‌ی تحصیل می‌دادم، اولین سفر تنهایی خود را برای بازدید از هتل یخی سوئد که همیشه در لسیت من بود برنامه‌ریزی کردم. تا قبل از این سفر، من در اسپانیا با یک خانواده‌ی اسپانیایی زندگی کرده بودم، در کاستاریکا در یک رستوران کار کرده بودم و آخرهفته‌های زیادی را به سفر دور اروپا رفته بودم. اما اولین مسافرت تنهایی من به هتل یخی سوئد به من کمک کرد تا بر ترس‌های درونی از مسافرت تنهایی به جایی که تا به حال در آن نبوده‌ام، غلبه کنم. شما چیزهای زیادی را از انجام کارهای خارج از موقعیت راحت و امن خود یاد خواهید گرفت و اعتماد به نفس به دست خواهید آورد تا برای ماجراجویی‌های بعدی خود برنامه ریزی کنید.

۲۰.خوردن، دعا کردن و عشق ورزیدن برای یکسال در اسپانیا به من کمک کرد تا عشق را در زندگی‌ام ببینم

اسپانیا

 hannahe423d48af4 می‌گوید: پس از خراب شدن یک رابطه‌ی هفت ساله، تصمیم گرفتم یکسال را به خوردن، عبادت و عشق سپری کنم. به سمت مادرید حرکت کردم و تمام اروپا را در یک سالی که در اسپانیا بودم گشتم. من سعی کردم که خود را برای تنها بودن آماده کنم. در پایان آن یکسال، من تنهایی غذا خورده بودم، تنهایی سینما رفته بودم، حتی تنهایی سفر کردم. حقیقتا برای اولین بار در زندگی یاد گرفتم خودم را دوست داشته باشم، حتی عشق را در زندگی خود دیدم. بنابراین تصور نمی‌کنم که  بدون آن یکسال در اسپانیا می‌توانستم آن چیزی را که تمام این مدت گم کرده بودم، بیابم. 

۲۱.گذراندن زمان در یک صومعه در فرانسه به من آموخت ما به آن اندازه که فکر می‌کنیم به تکنولوژی نیاز نداریم

 Taizé

 kates4389d8753  بیان می‌کند که : من برای یک هفته در آگوست در صومعه ‌Taize در Taize فرانسه اقامت داشتم. گذشته از اینکه بسیار شلوغ و گرم بود، بسیار الهام بخش بود،  زمانی که برای سه بار درروز عبادت کردن به مردمی از سراسر دنیا پیوستم. در حالی که مناظر طبیعی فوق‌العاده در فرانسه ما را احاطه کرده بودند، حداقل برای ۶ ساعت در روز به عبادت و آواز خواندن می‌پرداختیم. برای هفت روز کامل من از تکنولوژی دور بودم  و زمانی که بازگشتم و ایمیل‌ها و فیسبوک خود را چک کردم تا آنچه  را در این مدت از دست داده‌ام ببینم، متوجه شدم خیلی از این وضعیت خوشحال نیستم و حاضر هستم هرکاری کنم تا دوبار به آن صومعه برگردم و دوباره به همان شیوه‌ی ساده زندگی کنم.

۲۲. سفر به کره برای پیدا کردن مادری که مرا به دنیا آورده است به من یک خانواده‌ی کاملا جدید داد

کره

sallys20 می‌گوید:من در سال ۲۰۱۵، به عنوان عضوی  از یک گروه که به سرپرستی گرفته شده بودند به کره سفر کردم. این سفر تمرکزش روی یک مسئله‌ی بسیار احساسی یعنی پیدا کردن خانواده‌ی زمان تولد بود. من برای ۱۰ روز آنجا بودم و هرهیجانی را که تصور می‌کنم هر انسانی می‌تواند تجربه کند، تجربه کردم. دورویی در فرزندخواندگی واقعا غیرقابل باور است. 

 ۹ روز با انبوه سوالات بی پاسخ سپری شد و من از ادامه دادن این مسیر کنار کشیدم و تصمیم گرفتم بدون به دست آوردن اطلاعات به خانه بازگردم. اما یک روز قبل از بازگشتم تلفنی از طرف پلیس به من زده شد که می‌گفتند مادری که من را به دنیا آورده پیدا کرده‌اند و او می‌خواهد فورا من را ببیند. معلوم می‌شود من دو خواهر و برادرتنی  دارم که تصور نمی‌کردم آنها را بیابم. من اکنون یک خانواده‌ی جدید و کامل و روابط جدید دارم. این سفر زندگی من را برای همیشه تغییر داد. 

۲۳. بودن در نروژ به سادگی  من را از حالت افسردگی شدید خارج کرد

نروژ

jenniferdalee  می‌گوید: زمانی که برای تعطیلات بهار به ترومسا( Tromso) درنروژ سفر کردم در کالج تحصیل می‌کردم. در آن زمان در بدترین حالت افسردگی به سر می‌بردم و به این نتیجه رسیده بودم که زندگی من مهم نیست. اما با رفتن به نروژ همه چیز تغییر کرد. بیشتر زمان خود را در فضای آزاد و تنفس هوای تازه (حتی در ماه فوریه) گذراندم که بسیار لذت بخش بود. تا به همین امروز هم نروژ مکان شاد و امن من است.

در پایان بسیار مهم است که یادآوری کنیم، فرار از مشکلات به هیچ‌وجه نمی‌تواند برای حل آنها به شما کمک کند. بلکه همانطور که این داستان‌های زیبا نشان دادند، عمدا دور شدن از محیطی که در آن هستید، شاید تنها چیزی باشد که می‌تواند شما را به روال سابق زندگی‌تان برگرداند یا اوضاع را برایتان بهتر کند. اگر شما هم تجربیاتی از این دست دارید با کجارو در میان بگذارید.

منبع:buzzfeed

مطالب مرتبط:

دیدگاه