گردشگری وحشت: آپارتمانی تسخیر شده در نیویورک
در دنیای گردشگری وحشت، حضور ارواح عاملی است مهم که در واقع با موفقیت این بخش از صنعت توریسم ارتباطی تنگاتنگ دارد. به همین مناسبت در این مجال باز هم به دنیای ارواحی سر میزنیم که ظاهرا حاضر به ترک این جهان نیستند. با کجارو همراه باشید.
مقاله مرتبط:
اگر به خاطر داشته باشید در معرفی تورهای معروف گردشگری ارواحی که در گوشه و کنار جهان برگزار میشوند به خانهای اشاره کردیم که در «دهکدهی گرینویچ» واقع شده و از این نظر اسم و رسمی به هم زده است.
در میان ردیفی از بلوکهای ساختمانی معروف و خوش منظرهی شهر نیویورک آمریکا، ساختمانی قرار گرفته که به واسطهی تاریخچهی تاریکش، از جهاتی بسیار بدنام است. اما اگر از زاویهای دیگر بنگریم، این ساختمان محبوب عاشقان دنیای ترس و هیجان است که به این نوع مسائل علاقهای وافر دارند. نام مستعار این ساختمان «خانهی مرگ» (House of Death) است که در خیابان دهم غربی واقع و بهعنوان عمارتی تسخیر شده شناخته میشود. عمارتی که دستکم در تسخیر بیست روح است که معروفترین آنها، روح نویسندهی شهیر آمریکایی مارک تواین (Mark Twain) است که بهمدت یک سال یعنی از ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۱ ساکن این ساختمان بود.
این ساختمان که در اصل «ساختمان شماره ۱۴» نام دارد در اصل اواخر دههی ۱۸۵۰ میلادی در منطقهی معروف و محبوب «واشنگتن اسکوئر پارک» (Washington Square Park) ساخته شد. قبل از آنکه این شهرت هولناک بر این عمارت سایه بیندازد، این بنای آجری منزل شماری از شخصیتهای معروف و نخبهی شهر نیویورک بود که از آن جمله میتوان به «جیمز بورمن جانستون» (James Boorman Johnston) اشاره کرد که یکی از بنیان گذاران خطوط ریلی زیرزمینی «متروپولیتن» (Metropolitan) و نیز راهآهن زیرزمینی «برادوی» (Broadway) بود.
در سال ۱۹۰۰ این ساختمان بهعنوان اقامتگاهی محبوب، پذیرای نویسندهی سرشناس «ساموئل کلمنس» (Samuel Clemens) بود که البته جهان با نام دیگری او را میشناسد. بله منظور «مارک تواین» نویسندهی معروف و خالق آثاری همچون «هاکلبری فین» و«تام سایر». اگرچه این چهرهی مطرح مدتی بسیار کوتاه در این ساختمان اقامت داشت، اما ظاهرا روح او بهقدری شیفتهی این خانه شد که اقامت خود را پس از مرگ نیز ادامه داده و همچنان در این خانه حضور دارد. شواهدی از مشاهدهی تواین در طبقهی اول و در نزدیکی راه پله وجود دارد که ظاهرا ملبس به کت و شلواری سفید رنگ بوده است.
در دههی ۱۹۳۰ یک مادر و دختر ادعا کردند که با روح این نویسنده روبهرو شدند. این دو که در طبقهی همکف ساختمان زندگی میکردند روزی هنگام غروب با مردی مسن با موهای سفید مواجه شدند که در اتاق نشیمن خانه کنار پنجره نشسته بود. مادر شروع به پرسش از این غریبه میکند که چه کسی است و در منزل آنها چه میکند؟ روح گفته که نامش کلمنس است و مشکلاتی با محل زندگی خود دارد. او تنها چند لحظه بعد از این مکالمه ناپدید میشود.
با افزایش تقاضای مشتریان برای ساکن شدن در شهر نیویورک ، بسیاری از ساختمانهای این منطقه بهصورت آپارتمانهایی در آمد که چندین خانواده در آن زندگی میکردند. ساختمان معروف ما نیز از این قاعده مستثنی نبود و ناگهان در سال ۱۹۳۷ از منزلی مناسب برای اقامت یک خانواده، به ساختمانی ده آپارتمانه تبدیل شد.
بر طبق گزارش «نیویورک پست» در این دوران بود که هنرپیشه «جن بیرانت بارتل» (Jan Bryant Bartell) و همسرش به آپارتمانی واقع در طبقه فوقانی این ساختمان نقل مکان کردند که قبلا بهعنوان محل اقامت خدمتکاران مورد استفاه بود و تقریبا از همان نخستین لحظات این حس به سراغشان آنها آمد که به غیر از آنها، کس دیگری هم در این منزل سکونت دارد. جن معمولا شاهد سایهای هیولا ورا بود که به این سو و آن سوی خانه حرکت میکرد. این هنرپیشه خاطرات ترسناک خود را در مورد مواجه با این شبح و پدیدههای ماورایی دیگر در کتابی تحت عنوان “Spindrift: Spray from a Psychic Sea” شرخ داد که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. جالب است بدانید خود او به دلایلی ناشناخته و چند روز بعد از انتشار کتابش جان سپرد.
این هنرپیشه ادعا میکرد که ارواح تعدادی از ساکنان قبلی که به شکلی مرموز جان خود را در این ساختمان از دست دادند اکنون آنجا را به تسخیر خود درآوردهاند. این کتاب در جای خود این محله را مشهورتر هم کرد و شاید به خاطر مسائلی از این دست بود که این منزل بارها توسط محققان دنیای پدیدههای ماورالطبیعه و غیر قابل توضیح مورد بررسی قرار گرفت. حتی آنها بعد از مشاهده و بررسی گفتند حضور زنی سفید پوش، یک کودک و حتی یک گربه خاکستری را در این منزل احساس کردند.
البته در کنار این مسائل ناخوشایند، واقعهای دردناک و تراژیک هم در این خانه روی داد که بیش از پیش نام این ساختمان را بر سر زبانها انداخت. این خانه متأسفانه مدتی شاهد حضور انسانی با شخصیتی نامطلوب بود، یک شیطان واقعی به نام «جوئل اشتنبرگ» (Joel Steinberg).
این مرد سنگدل نخستین قتل خود را با کشتی یک کودک ۶ ساله تجربه کرد. او بهصورت غیر قانونی یک دختر را به سرپرستی گرفته و در نهایت باعث مرگ او شد. «لیزا اشتنبرگ» (Lisa) در حدود ساعت 7 صبح ماه نوامبر ۱۹۸۷ در حالی پیدا شد که به گفته مأموران حاضر در صحنه بهسختی نفس میکشید. بعد از ورود به آپارتمان طبقه دوم، آنها لیزا را کتک خورده و بیهوش پیدا کردند، در عین حال کودکی دیگری نیز با وضعیتی ناخوشایند در محل حضور داشت. این کودک نجات پیدا کرد ولی لیزا بهاندازهی کافی خوش شانس نبود و تنها چند روز بعد جان خود را بهدلیل مرگ مغزی از دست داد. اشتنبرگ در سال ۲۰۰۴ از زندان آزاد شد. این قتل یکی از معدود پروندههای جنایی این شهر بود که احساسات عمومی را بهسختی جریحهدار کرد.
به هر حال فارغ از درستی یا خیالی بودن این داستان، این خانه از نگاه دوستداران دنیای ترس و هیجان مقصد گردشگری ایدهآلی است که نمیتوان بهسادگی از کنارش گذاشت. اما نظر شما در مورد این خانه چیست؟ شما این داستانها را تا چه حد درست میدانید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاه