محمدعلی جمالزاده؛ پدر داستان‌نویسی فارسی

سمیه اکبری
سمیه اکبری یکشنبه، ۲۵ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۰۰
محمدعلی جمالزاده؛ پدر داستان‌نویسی فارسی

محمدعلی جمال‌زاده یکی از مهم‌ترین داستان‌نویسان معاصر بود که قلم او تاثیر عمیقی بر جریان واقع‌گرایی در ادبیات فارسی داشت.

نسخه اولیه این مقاله در تاریخ ۱۳۹۵/۰۷/۲۵ منتشر شده و در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۶ توسط پوریا محمدی پیوند به‌روزرسانی شده است.

محمدعلی جمالزاده، نویسنده و مترجم معاصر بود که بیشتر عمر خود را در خارج از ایران سپری کرد؛ ولی با جدیت تمام برای پیشرفت ادبیات معاصر فارسی تلاش کرد و زحمت فراوان کشید. از  جمالزاده به‌عنوان یکی از پدران داستان‌نویسی مدرن فارسی، همراه با بزرگ علوی، صادق چوبک و صادق هدایت یاد می‌کنند. با کجارو همراه باشید تا با زندگی پر فرازونشیب وی و سفرهایی که به نقاط مختلف کشور داشت آشنا شوید.

آنچه باید درباره محمدعلی جمال‌زاده بدانید:

محمدعلی جمال‌زاده کیست؟

سید محمدعلی جمال‌زاده (۲۳ دی ۱۲۷۴ در اصفهان – ۱۷ آبان ۱۳۷۶ در ژنو) نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی می‌دانند. داستان‌های جمالزاده به‌طور معمول ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه است که انتقادی از اوضاع زمانه خویش را در برمی‌گیرد. این قلم شیوا و داستان‌های زنده و جذاب، سبب شد تا او پدر داستان‌نویسی معاصر ایران و «پیشوای نوول نویسی فارسی» لقب گیرد.

دو تصویر از جوانی محمدعلی جمالزاده

عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

زندگینامه محمدعلی جمالزاده

 سید محمدعلی جمالزاده در ۲۳ دی ماه ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. وی در اصفهان درخانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد و فرزند سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی بود. پدر محمدعلی از سخنوران و انقلابیون مشهور دوره مشروطیت بود. خانواده جمالزاده اغلب در اصفهان زندگی می‌کردند؛ اما پدر خانواده غالبا برای موعظه و تبلیغ دین، به شهرهای مختلف سفر می‌کرد.

جمالزاده از همان دوره کودکی علاقه شدیدی به شنیدن قصه‌های مادر داشت. مادر او، قصه‌های یکی از هووهای مادربزرگ را که به اجنه علاقه وافری داشت، برای پسر خود تعریف می کرد. همین مسئله عامل اصلی گرایش جمالزاده به عالم داستان‌نویسی به حساب می‌آید.

عکس محمدعلی جمالزاده در سفر خارجی

عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

محمدعلی در سن ۱۴ سالگی،  نزد زن دایی‌اش «آمنه‌بیگم» که زنی با سواد بود، الفبای فارسی را آموخت و پس از آن در محله نو، به مکتب‌خانه «ملا علی‌اصغر» رفت. پس از مدتی، پدر مکتب خانه او را عوض کرد و محمدعلی را به مکتب‌خانه ملامحمد تقی» فرستاد. در پی آن نیز، او به مکتب خانه «ملاطاهر» وارد شد. محمدعلی بعدها در وصف مکتب‌خانه‌های سنتی و شیوه‌های تدریس ملاها داستانی می‌نویسد.

عاقبت محمدعلی جمالزاده  در «مدرسه ثروت» که یک مدرسه مترقی بود ثبت‌نام کرد. در آن مدرسه «سلیمان میرزا» ریاضی و جغرافیا، «شیخ محمد بروجردی» درس عربی و «میرزا عباسقلی خان» درس فرانسه می‌دادند. شیوه صحیح تدریس در مدارسی از این دست، باعث شد تا جوانان با شور و اشتیاق فراوانی به ادامه تحصیل علاقه‌مند شوند. گردآمدن عده‌ای از معلمان فرانسوی‌الاصل در مدرسه دارالفنون، گام جدیدی جهت ارتقای سطح کیفی محصلان به شمار می‌آمد. بدین طریق وی وارد دارالفنون شد. مدرسه با آوردن دو مترجم برای معلمان فرانسوی کار تعلیم محصلان را آغاز کرد. 

بیروت

محمدعلی جمالزاده در سال ۱۳۲۵ قمری، توسط پدرش راهی بیروت شد تا در مدرسه‌ای غیرمذهبی به تحصیل خود ادامه دهد و دوره متوسطه را نزد کشیشان لازاریست جبل لبنان در مدرسه «آنطورا» گذراند. در دوران اقامت او در بیروت، اوضاع سیاسی ایران تغییر کرد. در آن زمان محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی‌خواهان با مشکلاتی مواجه شدند. پدر جمال‌زاده خود را به همدان رساند تا از آنجا به عتبات فرار کند؛ ولی در آنجا دستگیر شد و به بروجرد برده شد. «امیر افخم»، حاکم بروجرد دستور اعدام او را صادر کرد. جمالزاده در بیروت با «ابراهیم‌ پورداوود» و «مهدی ملک‌زاده»، فرزند «ملک المتکلمین» چندین سال هم‌دوره بود. در سال ۱۲۸۹، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به اروپا برود. سپس از راه مصر عازم فرانسه شد. در آنجا «ممتازالسلطنه» سفیر ایران به وی پیشنهاد کرد که برای تحصیل به لوزان سوئیس برود. سید محمدعلی تا سال ۱۲۹۰، در لوزان بود، پس از آن به شهر دیژون در فرانسه رفت.

فرانسه و ازدواج اول

در سال ۱۹۱۰، جمالزاده تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل در اروپا سفر کند. هنگام سفر به فرانسه، با کمک یک ناخدای خیر به‌صورت مجانی سفر کرد و موفق شد در رشته حقوق به تحصیل ادامه دهد. او در سال ۱۹۱۴ میلادی، با همسر اولش به نام «ژوزفین» آشنا شد و پس از گذراندن یک دوره پرتلاطم، با او ازدواج کرد. ازدواج اولش در فرانسه در خرداد ۱۲۹۳ شمسی اتفاق افتاد. همسرش زنی کاتولیک مذهب بود و هیچ‌گاه به آیین و اعتقادات وی روی خوش نشان نداد و سرانجام بر اثر بیماری استسقا درگذشت.

کمیته ملیون

عکس محمدعلی جمالزاده در کمیته ملیون

ردیف اول از سمت چپ: سید حسن تقی‌زاده، محمدرضا مساوات، حسین قلی خان، وحیدالملک شیبانی. ردیف دوم از چپ: محمدعلی جمال‌زاده، سید ابوالحسن علوی، محمدعلی مافی نظام السلطنه، ناشناس، عزت‌الله خان هدایت، قاسم صوراسرافیل، ناشناس(برلین ۱۹۱۸) - عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

هم‌زمان با جنگ جهانی، کمیته‌ای به نام کمیته ملیون به رهبری «سید حسن تقی‌زاده» برای مبارزه با روسیه و انگلیس در برلین تشکیل شد. این کمیته جمالزاده را به همکاری دعوت کرد. وی در سال ۱۹۱۵ به برلین رفت و تا سال ۱۹۳۰ در آن جا اقامت داشت. پس از اقامت کوتاهی در برلین، جمالزاده برای ماموریت از طرف کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه رفت و مدت شانزده ماه در آنجا اقامت داشت.

مجله کاوه

محمدعلی جمالزاده در هیئت تحریریه مجلوه کاوه

هیئت تحریریه مجله کاوه. از چپ به راست: رضا تربیت، سید حسن تقی‌زاده، محمدعلی جمال‌زاده(برلین ۱۹۱۷) - عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

هم‌زمان با بازگشت جمالزاده به برلین، اولین نسخه مجله کاوه در ۲۴ ژانویه ۱۹۱۶ به چاپ رسید و سردبیر آن، تقی زاده، از او  برای همکاری دعوت کرد. جمالزاده تا تعطیلی مجله (۳۰ مارس ۱۹۲۲) به همکاری خود با تقی زاده ادامه داد. جمالزاده در مجله کاوه مقالاتی می نوشت که اغلب آن‌ها در زمینه موضوع‌هایی چون سیاست، اقتصاد، ایران شناسی و فرهنگ و ادب بود و در نگارش این مقالات شیوه ساده‌نویسی را که خصلت عمومی و نثر فارسی این دوره بود به کار می‌گرفت. وی بعد از ورود به ژنو با تلاش بسیار موفق شد در اداره بین الملل کار وابسته به سازمان ملل استخدام شود.

ازدواج مجدد

بعد از وفات همسر جمازاده در تاریخ ۱۹۳۱ میلادی (۱۳۱۰ شمسی)، وی با دختری آلمانی ازدواج کرد. همسر وی به‌تدریج به آیین اسلام روی آورد و مسلمان شد. همسر دوم، «مارگرت اگرت» نام داشت و ازدواج جمالزاده با او اسلامی بود. این زن بنا به‌قول جمالزاده، مسلمان شده و اسم خود را فاطمه گذاشته بود. این مسئله می‌تواند بیانگر اعتقاد جمالزاده به آیین اسلام باشد. جمالزاده با زن فرنگی ازدواج کرد. ارتباط او با محیط و فرهنگ غرب و زنان فرنگی و تصور منفی او از زن ایرانی، در این امر بی‌تاثیر نبود.

محمدعلی جمالزاده در کنار همسرش مارگاریت در ژنو

عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

خود جمالزاده در جواب این پرسش که چرا زن خارجی گرفته است، می‌گوید:

 وقتی من پانزده ساله بودم، از ایران خارج شدم و آمدم بیروت و بعد آمدم اینجا (ژنو). همسایه ما در ایران دخترکی داشت به اسم ملکه که من عاشق او بودم. به پدر و مادرم گفته بودم ملکه را برای من نگاه بدارید. پدرم چند ماه بعد از اینکه از ایران آمدم بیرون، کشته شد. اولین سفری که رفتم به ایران، مادرم صدایم زد و گفت: «ملکه آمده به دیدنت.» لذت بردم. ملکه تا مرا دید، گفت: «شوهر کرده‌ام…» این طور شد که من در همین اروپا زن گرفتم. 

جمالزاده بی‌سوادی و عقب‌ماندگی زنان ایرانی را دلیل دیگر این مسئله فکر می‌کند و می‌گوید:

زن من فارسی را به‌قدری خوب یاد گرفته بود که گاهی من از او می‌پرسیدم و او غلط‌های من را اصلاح می‌کرد. فرانسه می‌دانست، آلمانی، انگلیسی، فارسی، چهار زبان می‌دانست. چرا من این زن را نگیرم و بروم زنی بگیرم که بی سواد باشد؟!

«مهرداد مهرین» دراین‌باره چنین می‌نویسد:

همسر دوم جمالزاده، نمونه‌ای از یک زن ایدئال است که علاوه بر آلمانی، فرانسه و انگلیسی و فارسی هم می‌داند و در خیاطی و خانه‌داری مهارت دارد.

سرپرستی محصلان ایرانی

جمالزاده در طول اقامتش در ژنو هیچ‌گاه از یاد ایران دور نماند و همیشه در یاد ایران بود و به حل مشکلات ایران و ایرانیان فکر می‌کرد. پس از تعطیلی مجله کاوه، سرپرستی محصلان ایرانی در سفارت ایران را به عهده گرفت. او به‌مدت هشت سال این مسئولیت را به عهده داشت؛ تا اینکه در سال ۱۹۳۱ به دفتر بین‌المللی کار وابسته به جامعه ملل پیوست. پس از بازنشستگی در سال ۱۹۵۶ از برلین به ژنو رفت و تا پایان عمر در آنجا اقامت داشت.

محمدعلی جمالزاده در حال نگارش کتاب

عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

جمالزاده بیشتر عمر خود را در خارج از ایران سپری کرد؛ اما می‌توان گفت که تمام تحقیقاتش درباره ایران و زبان فارسی و گسترده کردن دانش ایرانیان بود. به‌رغم اینکه در رشته حقوق تحصیل کرد؛ ولی درباره حقوق مطلبی ننوشت؛ با این حال او تجربه کار به‌عنوان مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شهر ژنو را نیز به‌دست آورد.

دموکراسی ادبی

جمالزاده‌ با انتشار اولین‌ مجموعه‌ داستان‌ کوتاه خود، یعنی‌ «یکی‌ بود یکی‌ نبود»، به‌ شهرت‌ رسید. این‌ مجموعه‌، که‌ شامل‌ یک‌ دیباچه‌ و شش‌ داستان‌ کوتاه‌ است‌، به‌ نظر بسیاری‌ از منتقدان‌، مهم‌ترین‌ اثر جمالزاده‌ است‌ که‌ او را به‌ عنوان‌ نویسنده‌ای‌ پیشگام‌ در میان‌ داستان‌نویسان‌ معاصر شناسانده‌ است‌. دیباچه‌ مجموعه‌ یکی‌ بود یکی‌ نبود را بسیاری‌ از منتقدان‌، «مانیفستِ» ادبیات‌ جدید فارسی‌ دانسته‌اند. در این‌ دیباچه‌ جمالزاده‌، با نقد ذهنیت‌ سنت‌گرای‌ نویسندگان‌ و ادبای‌ زمان‌ خود در ایران‌، که‌ به‌ عقیده‌ او «همان‌ جوهر استبداد سیاسی‌ ایرانی‌» است‌، به‌ دفاع‌ از آنچه‌ «دموکراسی‌ ادبی‌» می‌نامد می‌پردازد. به‌زعم‌ جمالزاده‌، داستان‌، یا به‌ قول‌ او رمان‌، بهترین‌ نوع‌ ادبی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ دموکراسی‌ ادبی‌ است‌ و این‌ دموکراسی‌ می‌تواند از دو منظر جلوه‌ یابد؛ یکی‌ از منظر موضوع‌ و محتوای‌ داستان‌، که‌ در این‌ صورت‌ نویسنده‌ باید با انتخاب‌ شخصیت‌های‌ داستانی‌ خود از میان‌ مردم‌ عادی‌، به‌ شرح‌ آداب‌ و رسوم‌ آنان‌ بپردازد و دیگر اینکه‌ نویسنده‌، به‌ جای‌ استفاده‌ از «انشاهای‌ غامض‌ و عوام‌ نفهم‌»، زبان‌ روزمره‌ مردم‌ عادی‌ را در نوشته‌ خود به‌ کار گیرد.

به‌ عقیده‌‌ی جمالزاده‌، چنین‌ داستان‌هایی‌ نه‌ تنها به‌ جمع‌آوری‌ و حفظ‌ کلمات‌ و تعبیرات‌ و ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات‌ و ساخت‌های‌ کلام‌ و لهجه‌های‌ گوناگون‌ یک‌ زبان‌ می‌انجامد، بلکه‌ مردم طبقات‌ و مناطق‌ مختلف‌ کشور و دیگر مناطق‌ دنیا را با یکدیگر آشنا می‌سازد.

محمدعلی جمالزاده در دوران پیری

منبع عکس: نامشخص

جمالزاده‌ به‌ طور کلی‌ ساده‌ نویسی‌ را به‌ نویسندگان‌ ایرانی‌ توصیه‌ می‌کند و شاید به‌ همین‌ سبب‌، مضمون‌ اولین‌ داستان‌ مجموعه‌ یکی‌ بود یکی‌ نبود، یعنی‌ «فارسی‌ شکر است‌»، درباره‌ ساده‌نویسی‌ و ساده‌گویی‌ است‌. در این‌ داستان‌ جمالزاده‌ آدم‌هایش‌ را از طبقات‌ مختلف‌ برمی‌گزیند تا آشفته‌ بازار زبان‌ خواص‌ و پیامدهای‌ آن‌ را برای‌ مردم‌ عادی‌ و زبان‌ فارسی‌ نشان‌ دهد؛ زبانی که‌ معجونی‌ است‌ از واژه‌ها و عبارات‌ عربی‌، و گفتار نامفهوم‌ فرنگی‌ مآب‌ تازه‌ از فرنگ‌ برگشته‌ای‌ که‌ ترکیبی‌ نامانوس‌ از لغات‌ فارسی‌ و فرانسه‌ است‌، نمونه‌های‌ طنزآمیزی‌ از آشفتگی‌ زبان‌ فارسی‌ را به‌ خواننده‌ نشان‌ می‌‌دهد.

داستان‌ در زندانی‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ جوان‌ روستایی‌ بخت‌ برگشته‌ای‌ بی‌جهت‌ در آن‌ گرفتار آمده‌ است‌ و در آن‌ یک‌ شیخ‌ و یک‌ مرد فرنگی‌ماب‌ هم‌ زندانی‌ هستند. جوان‌ روستایی‌ که‌ نمی‌داند چرا زندانی‌ شده‌، علت‌ را از آن‌ها می‌پرسد؛ ولی‌ از فارسی‌ نامفهومشان‌ چیزی‌ نمی‌‌فهمد و می‌ پندارد که‌ با زبان‌ جنیان‌ صحبت‌ می‌‌کنند.

نظر محمدعلی جمالزاده درباره زنان

به‌طور کلی، در خاطرات جمالزاده، پنج گروه از زنان حضور دارند:

  • مادر: به‌عنوان «زن آقا» که دارای موقعیت اجتماعی خوبی است؛ به تحصیل و تربیت فرزندش سخت علاقه‌مند و کوشا است و در نبود شوهرش، فرزندان خود را بزرگ می‌کند
  • زن‌دایی حسین: به‌عنوان زنی باسواد، مؤمن و هنرمند.
  • خاله فاطمه: به‌عنوان زنی سنتی و خرافاتی
  • زن فرنگی: که سر و وضع و هیئت عجیب او، کودک گریز پای از مکتب را تا فاصله‌های دور به‌دنبال خود می‌کشاند.
  • دختران همسایه: دخترهایی بودند که دختر سعدی باید به آن‌ها خراج بدهد.

محمدعلی جمالزاده در دوران پیری در اروپا

منبع عکس: نامشخص

بسیاری از ویژگی‌های این تیپ‌ها را می‌توان در شخصیت‌های داستان نویسنده جست‌وجو کرد. در کتاب جمالزاده و افکار او از قول جمالزاده درباره زن دیگری که آوازه‌خوان بود و در خاطرات او حضور داشته، چنین آمده است:

 صرف‌نظر از عزا و تعزیه، در تمام دوره طفولیت سه چهار بار بیشتر موسیقی نشنیده بودیم. من خیلی طفل بودم و این زن برای مادرم و زنان دیگر با آواز خوبی که داشت، تصنیف‌های مردم تهران را می‌خواند. 

جمالزاده نسبت به مسائل زنان بی‌تفاوت نبوده و در جای‌جای نوشته‌هایش درباره آنان اظهار نظر کرده است. در «صحرای محشر» درباره جنس زن می‌نویسد:

افسوس وقتی که پای جنس زن به میان می‌آید، چشم‌ها کور و گوش‌ها کر و عقل بیچاره ابتر می‌گردد. زن مانند همه چیزهای خوب و نازنین این دنیا گلی است که خارهای گزنده دارد.

 در بیشتر داستان‌های جمالزاده، رد پایی از زنان تحقیر شده و مورد ستم قرار گرفته دیده می‌شود. او در چند مورد از زنان تاثیرگذار بر همسر سخن گفته است. از زن «شیخ جعفر» در رجل سیاسی گرفته تا زن رحمت در «قصه ما به سر رسید». خود جمالزاده در مقاله‌ای، ضمن بیان این موضوع می‌نویسد:

حتی در کتاب صحرای محشر، که نباید جای این صحبت‌ها باشد، راوی پس از دودلی و دست به دست کردن بسیار چنان‌که افتد و دانی، دستگیرش می‌شود که وقتی پای جنس زن به میان آمد، چشم‌ها کور و گوش‌ها کر و عقل بیچاره و قوه تمیز ابتر می‌گردد؛ ازاین‌رو، آخرین پری را که رفیق شفیقش، شیطان به او سپرده بود، آتش می‌زند و از او زن می‌طلبد و بی‌نصیب نمی‌ماند.

جمالزاده بر لزوم احترام به زنان بسیار تاکید می‌ورزد:

قبل از هر چیز باید زن را محترم شمرد و تمام شرایط احترام را در حق او رعایت کرد.

در دفتر یادداشت‌های جوانی‌اش، از ظلم و بی‌انصافی مرد در حق زن یاد می‌کند و می‌نویسد:

غیرت و حسادت؛ همانا یک صفت است که پیش مرد اسم غیرت می‌گیرد و پیش زن حسادت. خالق این اختلاف در معنی که یکی را خوب و پسندیده و یکی را زشت و ناپسند لقب می‌دهد؛ همانا ظلم و بی‌انصافی مرد است.

 

محمدعلی جمالزاده در اواخر عمر

عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

در هر حال، این نکته را باید در نظر گرفت که جمالزاده اگرچه پایه گذار داستان نویسی به شیوه نوین در ایران است؛ اما تا حدی هنوز متاثر از متون نثر گذشته است و نباید از او انتظار داشت که همانند داستان‌نویسان بعد از خود، زن و مسائل او را مضمون داستانهای خود قرار دهد. در واقع، او راهگشای جریان داستان نویسی است و مقایسه او با نویسندگان دوره بعد چندان شایسته نیست.

دلایل تحلیل‌گران برای عدم بازگشت جمالزاده

  • مرگ پدر جمالزاده ضربه سهمگینی برای او بود. او که تحت‌تاثیر افکار پدر قرار داشت، به‌شدت از اوضاع ایران و جریانات سیاسی آن دوران متنفر شد؛ به‌طوری که جان‌مایه اغلب داستان‌هایش را بعدها به دوران پرتزویر، بی‌سامان و پرتلاطم مشروطیت اختصاص داد.
  •  تصاحب مستمری دیوانی پدر توسط یکی از دوستانش
  • مقایسه اوضاع و احوال اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی ایران با غرب
  • اوضاع نابسامان و پر از ننگ و هرج و مرج دوران مشروطیت (قبل از ترک ایران)
  • ترک وطن در سن نوجوانی؛ سنی که هنوزشخصیتش قوام نیافته بود.
  • از هم گسستن پیوند عاطفی و قومی با مرگ مادر
  • ازدواج با زن فرنگی
  • احساس سرخوردگی از گذران دوران سخت بی پولی، نا امنی و غربت

درگذشت محمدعلی جمال‌زاده

جمال‌زاده روز هفدهم آبان ۱۳۷۶، پس از آن که از آپارتمانش در خیابان «رو دو فلوریسان» ژنو به یک خانه سالمندان منتقل شد، درگذشت. بنا بر نوشته ثبت شده در کنسولگری ایران، پس از درگذشت او ۲۶,۰۰۰ برگ از نامه‌ها، دست‌نوشته‌ها و عکس‌های او در خانه‌اش به سازمان اسناد ملی تحویل داده شده‌است. مقبره وی در بلوک ۲۲ قبرستان «پتی ساکونه» در شهر ژنو قرار دارد.

سنگ مزار محمدعلی جمالزاده

عکس‌ از وب‌سایت Wikipedia

اگر تاکنون آثار محمدعلی جمالزاده را مطالعه کرده‌اید یا درباره آرا و عقاید وی، نظری دارید، آن را با ما و سایر کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.

پرسش‌های متداول

محمدعلی جمال زاده کیست؟

محمدعلی جمالزاده، نویسنده و مترجم معاصر بود که از وی به‌عنوان یکی از پدران داستان‌نویسی مدرن فارسی یاد می‌شود.

مطالب مرتبط:

دیدگاه