زندگی در خیابان های کابل (قسمت دوم)
کابل، پایتخت جنگزده افغانستان شهری است زیبا و تاریخی و پر از جاذبههای شرقی. روایت «جاش کاهیل» از سفر او به این شهر را در کجارو دنبال کنید.
مقالههای مرتبط:
«جاش کاهیل» (Josh Cahil) وبلاگ نویسی است که به سفرهای فراوانی در اقصی نقاط دنیا به ویژه خاورمیانه رفته است. بخش اول سفرنامهی او به افغانستان و خاطراتش از کابل را خواندیم و اینک، دومین بخش خاطرات او را از پایتخت افغانستان میخوانیم:
شاید افغانستان به واسطهی زیرساختهای ضعیف گردشگری، مخاطرات امنیتی به ویژه در نواحی خاص خود و کمبود امکانات موجود برای مسافران، مقصد پر طرفداری نباشد، اما من به رغم کمبود امنیت، سفر به کشوری زیبا و میهماننواز را تجربه کردم؛ چه در کابل و چه در شهری نظیر مزارشریف.
پیش از آغاز سفرم، مدام از خود میپرسیدم با وجود اینهمه خطر، آیا ارزشش را دارد؟ اما هر روز که از شروع سفرم میگذشت، تجربیات منحصربفردی به دست میآوردم که بهترین تجربیاتی بودند که یک گردشگر میتواند در تمام عمر خود کسب کند. یکی از این خاطرات، عبور از یکی از خطرناکترین، قدیمیترین و هیجانانگیزترین شاهراههای دنیا، تونل «سالنگ» است.
تونل سالنگ، منطقهای تاریخی است که تراژدیهای بسیاری را به چشم دیده، اما بینهایت زیبا است؛ مسیری کوهستانی که کابل را به شما و جنوب افغانستان متصل میکند. عبور از ارتفاع ۳۸۰۰ متری هندوکش در نیمه های شب، یکی از مهمترین و فراموشناشدنیترین لحظات سفرم بود. از حیرت زبانم بند آمده بود. هیچ واژهای نمیتواند آنچه را که آن شب تجربه کردم برایتان توصیف کند؛ فقط طبیعت بود و قطعا بهترین طبیعتی بود که تا کنون دیدهام.
کابل از این لحظات بینظیر زیاد دارد، به ویژه زمانیکه برجستهترین عمارت افغانستان، یعنی قصر «دارالامان» را دیدم. حدی میزنم هیچ ساختمانی در افغانستان نیست که به اندازهی این قصر بتواند تاریخ خود را به این زیبایی و دقت روایت کند.
جنگی که دیوارهای این قصر را فرو ریختهاست هزاران قصه با خود دارد. با کمی رشوه توانستم وارد آن شوم و تجربهای بینظیر داشته باشم. وقتی در سالنهای مخروبه راه میرفتم، چشمهایم را بستم و آرزو کردم بتوانم در زمان سفر کنم و به زمانی بازگردم که در این قصر، غذاهای بینظیر سرو میشده و موسیقی در سرسرا طنیناندازه میشدهاست. حتی دوست داشتم به زمان حزنانگیزی برگردم که تنها صدایی که در راهروهای قصر به گوش میرسیده، صدای توپهایی بوده که دیوارهای کاخ را فرومیریخته است. جو و محیط این قصر، فوقالعاده عجیب و ویژه است.
در کابل، بزرگترین شهر افغانستان، جاهایی هست که سرشار از زندگی است. در حاشیهی رودخانه، فروشگاههای محلی کوچکی هست که میتوانید عجیبترین و جالبترین چیزها را در آنها پیدا کنید؛ انواع حیوانات (مرده و زنده)، انواع ادویهها و چاشنیها، لباسها، پرندگان، انواع و اقسام سبزیها میوهها که روی میزهای چوبی کهنه به فروش میرسند.
بهرغم اینکه دوست داشتم در طول رودخانه قدم بزنم، اما به خاطر بوی تعفنی که در خیابان میآمد و کلافهام کرده بود، پشیمان شدم. همانجا، مردانی را دیدم که در کناره های خشک شدهی رودخانه نشسته و پارچهای را روی سر و صورتشان پیچیده بودند.
به نظر میرسید این کار، یک رسم قدیمی و عجیب باشد. اما بعدها به من گفتند که در آن منطقه، صدها معتاد زندگی میکنند که از تجمع زباله ها برای پنهان کردن خود استفاده کرده و دور هم جمع میشوند و مواد مخدر مصرف میکنند. این مساله برای من، نشاندهندهی رابطهی عمیق و جالب بین تعامل مردم و فضای شخصی خودشان است.
یک حقیقت غمانگیز
افغانستان بزرگترین تولیدکننده تریاک در جهان است؛ مادهی خامی که هروئین از آن ساخته میشود. حقیقت غمانگیز دیگر این است که افغانها، خود بزرگترین مصرف کنندهی تریاک در دنیا هستند. پیش بینی میشود حدود یک میلیون نفر از جمعیت افغانستان به این مادهی مخدر اعتیاد دارند و این مطلب، مشکل بزرگی است که اگر دولت هیچ اقدامی در رابطه با آن انجام ندهد، در آیندهی نزدیک، با آن دست به گریبان خواهد بود.
اعتیاد دیگری که در افغانستان رواج دارد و البته بسیار بسیار لذتبخشتر است، بازی کریکت است. در هر خیابان، پارک یا فضای سبز، دسته دسته جوانانی را میبینیم که در حال بازی با توپ هستند. بازی کریکت در افغانستان بهقدری رواج یافته و پیشرفت کرده است که در سال ۲۰۱۵، تیم کریکت افغانستان برای اولین بار بعد از متلاشی شدن طالبان، که در دوان آنها انجام هر گونه ورزش ممنوع بود، به جام جهانی کریکت در استرالیا راه یافت.
افغانستان راه درازی در پیش دارد و هر کس که با تاریخ افغانستان و دهههای جنگ متوالی آن آشنا باشد، میداند که با اینهمه جنگ و خونریزی، پیمودن این مسیر آسان نیست. من بهعنوان یک مسافر به افغانستان رفته بودم، نه بهعنوان یک سرباز یا دیپلمات و صد البته به بهترین شکل ممکن از من پذیرایی شد.
به بهترین شکل ممکن! این گویای همه چیز در مورد مردم افغانستان نیست؟ بسیاری ممکن است فکر کنند که قلبهای مردم افغان سرشار از کینه است، اما تنها چیزی که من تجربه کردم، عشق و محبت، احترام و بخشش دیگران بود.
مطمئنم که بارها و بارها به این کشور سفر خواهم کرد، چرا که مردم افغانستان لایق توجه و محبت بیشتری هستند.
دیدگاه