نقالی؛ هنر ایرانی ثبت شده در فهرست میراث جهانی یونسکو

عماد جعفری | پنجشنبه, ۳ تیر ۹۵ ساعت ۱۴:۱۵

نقالی هنری ایرانی است که از دیرباز تاکنون با تار و پود تاریخ جامعه ایرانی پیوند خورده است. نقالی ایرانی اگرچه در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده، اما از روایت‌های حماسی شاهنامه گرفته تا داستان‌های ابومسلم و سمک عیار،  امروزه این هنر در سایه‌ی بی‌توجهی به حاشیه رانده شده است. با کجارو همراه باشید.

نقالی یک جریان فرهنگی است که از زمان‌های دور در جامعه ایران رواج داشته است. نقالان داستان‌هایی از حماسه‌های قومی، ملی، دینی و واقعه‌های تاریخی شبه تاریخی و مذهبی را با کلامی سنجیده و آهنگین و بیانی گرم و رسا در میان جمع مردم و در فضاهای عمومی یا محفل‌های خصوصی، نقل و روایت می‌کنند. نقالان در نقل داستان‌ها و بازنمایی واقعه‌ها و القای رخدادهای هیجان‌انگیز استعداد و هنر فروانی داشتند و در شیوه بیان طرز نمایش واقعه‌ها و تقلید حرکات و رفتار صاحب ذوق و هنر بودند. 

مقالات مرتبط:

آن‌ها می‌دانستند که در هر مجلس نقل به اقتضای شعور فرهنگی جماعت مجلس چگونه سخن بگویند و تقلید در آوردند آن‌ها در نقل روایت‌ها به براهه‌پردازی و زبان آوری می‌پرداختند و موضوع‌های داستان را با پند و اندرز و مثل و شوخی و لطیفه می‌آمیختند و در نشان دادن شخصیت‌های داستان بازی و تقلید در می‌آوردند. در این مقاله با این هنر ایرانی ثبت شده در فهرست جهانی یونسکو آشنا می‌شویم.

نقالی ایرانی

تاریخ نقالی ایرانی

از دیرباز علی هنر و به‌ویژه هنرِ قصه گویی در میان ساکنان ایران‌زمین رواج داشته است. با ورود اقوام آریایی، به‌واسطهٔ اعتقادات و اساطیرشان به این سرزمین این هنر در میان آنان بیش از پیش اوج گرفته و در تمام شئون زندگانی آنان تجلی می‌یابد. داستان‌هایی کهن چون حکایات مربوط به میترا و آناهیتا و داستان سیاوش و سرگذشت خاندان رستم و... نشان از قدمت این پدیده در سرزمین کهن آریایی دارند.

نقالی ایرانی

هنر قصه گویی به سبب برخورداری از خوراک مناسب، همچون افسانه و داستان قدیمی، هنری ست کهن چنان که اگر افسانه و داستان قدیمی‌ترین اثر و کهن‌ترین تراوش دستگاه ذهنی بشر نباشد، باری در جزء کهن‌ترین آثاری است که از اندیشه و تخیل بشر بر جای مانده است.

با ورود آیین اسلام به سرزمین ایران، نه‌تنها از رونق و جدابیت هنر قصه گویی کاسته نشد بلکه این سنت محبوب و عامه پسند بیش از پیش تداوم یافت و قصه گویان به نقل داستان‌های حماسی و دلاورانهٔ رستم و نوادگان او در گذرگاه‌ها و معابر عمومی پرداختند. دامنهٔ تاثیر این نوع قصه گویی‌ها بدانجا رسیده بود که بعضی از اعراب برای ستیز با پیامبر اسلام (ص) و قرآن مجید، قصه‌های رستم و اسفندیار را در معابر نقل می‌کردند.

نقالی ایرانی

قصه گویان با روایت داستان‌های تاریخی و اسطوره‌ای همراه با حرکات و حالات نمایشی متناسب با حوادث و رویدادهای داستان، هدفی جز جذب و تحریک مستمعان نداشتند و در اغلب موارد آنان را چنان تحت‌تاثیر نقل و نمایش خود می‌کردند که سنت مرید و مرشد متجلی می‌شد.

محمدتقی بهار به نقل از ابن قتیبه از علمای قرن سوم هجری و صاحب کتاب عیون الاخبار در این زمینه می‌نویسد:

در مرو با داستان گویی مواجه شدیم که داستان‌هایی گفت و ما را متاثر ساخت. سپس تنبور خود را از بغل درآورد و شروع به نواختن کرد و گفت: اپا، با این همه بدبختی، نیازمند اندکی خنده‌ایم.

بسیاری از صاحب نظران نمایش‌های ایرانی معتقدند که برای کنکاش پیرامون قدمت نمایش در ایران پیش از اسلام، توجه به نمایش‌های آیینی، خیمه شب بازی و خاصه «نقالی» مهم به نظر می‌رسد.

از میان نمایش‌های غیرمذهبی ایران که تا نیم قرن پیش از رونق و جذابیت خاصی برخوردار بود، باید نقالی را نام ببریم.

نقالی ایرانی

تاریخ دقیق آغاز کار نقالان در ایران و نقل داستان در محافل عمومی بر کسی آشکار نیست و اطلاع ما بر اجرای این‌گونه مراسم در قبل از اسلام منحصر است به اشاراتی که در کتب تاریخ و ادب ایران شده، مثل شاهنامه فردوسی، یا منظومه‌های نظامی گنجوی، تاریخ سیستان، تاریخ بخارا و الفهرست ابن الندیم که در هر یک از آن‌ها اشاره‌ای می‌یابیم بر اینکه داستان‌های حماسی و بزمی ایرانی قبل از اسلام میان مردم به‌وسیلهٔ قصه گویان منتشر می‌شده و از همین راه به دورهٔ بعد از اسلام رسیده و مایه‌ای برای نظم قسمتی از داستان‌های شاهنامه، ویس و رامین، خسرو و شیرین و هفت گنبد و جز آن‌ها شده است، لیکن پس از اسلام آثار فراوانی وجود دارد که ما را بر چگونگی اجرای این‌گونه مراسم در ادوار مختلف اسلامی راهبری می‌کند، به‌خصوص که برخی از داستان‌های این نقالان، چون داستان سمک عیار، قصهٔ فیروزشاه (داراب نامه بیغمی)، داراب نامه طرسوسی، اسکندر نامه و امیرارسلان عیناً در هنگام نقل از زبان نقال ضبط شده و بر جای مانده است.

نقالی ایرانی

به واقع بسیاری از آثار ادبی امروز همچون شاهنامه، وامدارِ نقالانی ست که با روایت سینه به سینهٔ آنان، و محافظت از اشعار و روایت‌های کهن دستمایهٔ شاعرانی چون دقیقی، فردوسی، جامی، نظامی، سعدی، مولوی و... شدند و در قالب نظم و نثر جامهٔ ادب رسمی آراستند؛ زیرا‌‌ همان گونه که محجوب می‌نویسد:

حماسهٔ ملی اگرچه لباس ادب رسمی به تن کرده است، اما محتوای آن را باید از آثار ادب عوام شمرد.

و از سویی دیگر در طی سالیانی که از سروده شدن شاهنامهٔ فردوسی می‌گذرد، آنچه که بیشتر داستان‌های حماسی و اساطیری شاهنامهٔ فردوسی را بین مردم مطرح می‌ساخت و آن‌ها را تحت‌تاثیر صحنه آفرینی فردوسی قرار می‌داد، خواندن آن اشعار با حالت مخصوص و شیوه‌هایی بوده است که به نام نقالی مشهور شده است.

برخی از صاحب نظران هنر نمایش بر این باورند که افزون بر دلایل عدیده‌ای که برای پانگرفتن نمایشی چون نمایش اروپایی (تئا‌تر) در تمدن ایران وجود داشته است، هنر قدرت نقالی، علاقه مردم به آن و تناسب آن با شرایط سخت اجتماعی و سیاسی را نیز می‌توان به‌عنوان یکی از اسباب در نظر گرفت؛ شرایطی که کار برای هنرهای جمعی را سخت می‌کرد، اما در عوض به هنرهای انفرادی همچون هنر نقالی میدان می‌داد.

نقال کیست و نقالی چیست؟

ه‌مان گونه که پیش‌تر ذکر شد، نقالی یکی از اشکال نمایشی است که که معمولا یک بازیگر داشت و در تاریخ نمایش ایران نقال درخشان‌ترین چهرهٔ نمایشی محسوب می‌شد.

نقالی ایرانی

بهرام بیضایی در تعریف نقالی می‌نویسد:

نقالی عبارت است از نقل یک واقعه یا قصه، به شعر یا نثر با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع.

نکتهٔ مهم اینجا است که یک نقال باید از شرایط و ویژگی‌های خاص برخوردار می‌بود. چراکه کار آنان بسیار حساس و مشکل بود؛ زیرا «بی‌استعانت از هیچ وسیله‌ای و فقط با قدرت بیان و هماهنگ ساختن حرکات و چهره و دست با کلام، حوادث قصه را بدان گونه باید در نظر شونده مجسم کنند که احساساتش برانگیخته شود.

به همین سبب یک نقال باید از صدای خوش بهره‌مند و با دستگاه‌های موسیقی کاملا آشنا می‌بود. چه که ارتباط ی واسطه و چهره به چهره با مردم و اصلاح برخی اشتباهات بر نمایش‌های بعدی تاثیر فوق‌العاده می‌گذاشت و با رفع نوافص بر تاثسر گذاری کارش می‌افزود. زیرا که «توزیع مکث‌ها و درنگ‌های بین زنجیرهٔ کلام، شیوهٔ افزایش و کاهش فرکانس‌های صوت بنیادی، اجرای الگوهای استحسانی آهنگِ کلام همراه با حرکات مناسب سر و دست و چهره، و کوبیدن دست به هم، و زدن پا به زمین و حرکات سنجیدهٔ چوبدستی در تاثیر بخشی نقال بر شنوندگان و حضار، بسیار موثر بوده است و به تجربه آموخته بودند که کجای صحبت آن‌ها، برای مردم هیجان‌انگیز است و چه بافت گفتاری را برای افزایش هیجان انتخاب کنند... به هر حال معلق نگاه داشتن مطلب در جایی حساس سبب می‌شد که تماشاگر را در یک انتظار و هیجان مطبوع نگهدارند.

نقالی ایرانی

افزون بر دارا بودن خصایص برشمرده، در تبیین ویژگی‌های فنی این شکل اجرا، باید یک نقال «پاک مغز و چابک اندیشه باشد. شمشیر بازی و کشتی و چرخ میل بازی و شنا و سوارکاری بداند. کلام نقال، چون کلام حکیم، باید مثل آهن محکم باشد و مانند آب روان و بی‌پیرایه، نقالی بر مبنای استدلال نیست، تکیهٔ آن بیشتر بر احساسات شنونده است.

شیوهٔ اجرای نمایش توسط نقال با دیگر افرادی که به‌صورت انفرادی به معرکه گیری و شعبده بازی می‌پرداختند، تفاوت عمده‌ای داشت. بدین معنا که حرف‌ها و کارهای آنان پیوستگی و تداوم نداشتند و با پهن کردن بساط نمایش در محله‌ها و مکان‌های مختلف، مجلس آرایی می‌کردند و هرکس از هرجای نمایش یا معرکه می‌رسید، به فراخور‌‌ همان لحظات و دقایق از گفته‌ها و حرکات آنان لذت می‌برد در حالی که کار نقال دارای تداوم بود و داستان او دنباله داشت و شنوندگان برای بهره بردن از داستان‌های او باید روزهای پیاپی در مجلس قصه خوانی وی حضور می‌یافت.

نقالی ایرانی

دکتر ساسان سپنتا در بخش دیگری از مقالهٔ خود، ضمن تاکید بر این نکته که اشعار شاهنامهٔ فردوسی در سایهٔ همت و تلاش نقالان در بین مردم به مقبولیت دست یافت؛ ف نون لازم برای تقالی را این‌گونه بر می‌شمارد:

حسن ترکیب کلمات، استفاده از واژگان مانوس، شیوایی در بیان، صدای رسا و دل نشین، حرکات چابک و مناسب.

آنچه بیضایی، سپنتا و دیگر پژوهشگران عرصهٔ نمایش ایرانی دربارهٔ نقالی می‌گویند،‌‌ همان مواردی است که امروزه نیز می‌توان در اجرای نقالی به‌عنوان محک و ابزار سنجش به کار برد. بنابراین مهم‌ترین ویژگی‌های نقالی عبارت‌اند از:

۱-بیان قوی و استوار، ۲-صدای خوش، ۳-بدن چابک و آماده، ۴-توانایی به کاربردن وسایل و ابزاری چون چوبدستی، چهارپایه و نیزه ۵-حفظ و دانستن داستان و اطلاعات به‌نحوی که در هر مجلس بتوانند به تناسب وقت و نوع جمعیت آن‌ها را به کار برد.

تربیت نقالان

پیش از آنکه در دورهٔ صفوی، هنر نمایش تعزیه، هنرهای دیگر همچون نقالی را در سایهٔ خود فرو برند، نقالان از ارج و قرب والایی برخوردار بودند، هر چند اوج هنر نقالی نیز در همین دوره است. اما این هنر، از قدیم الایام گونهٔ مهمی از نمایش‌های ایرانی محسوب می‌شد. به همین سبب در ترویج فوت و فن آن در قرن یازدهم هجری «عبدالنبی فخرالزمانی»، در حیطهٔ تبیین و نظریه‌پردازی این هنر، در مقدمهٔ کتاب «طرازالاخبار» که در ۵ فصل تنظیم شده، توضیحاتی داده است و در صفت قصه و قصه خوان و آنچه متعلق است بدان به جزئیات وچگونگی قصه خوانی پرداخته است:

چیزی که قصه خوان را پاس آن باید داشتن، قوت حافظه و جمعیت حواس است با جاذبهٔ طبیعت. باید که در اکل (خوردن) چیزهایی که نسیان می‌آورد افراط نکند و تفرقه در وقت سخن کردن به خویشتن راه ندهد تا زغفلت خود لغوی نگوید، بلکه از رزم به بزم نرود و از حکایتی که می‌خواند به حکایت دیگر انتقال نکند، و قوت جاذبهٔ طبیعت صاحب این فن باید به مرتبه‌ای باشد که هرچه بشنود در بدیهه یاد گیرد و آن‌چنان ضبط کند که هرگز فراموش نکند.

در اثر یاد شده، به تربیت نقالان نیز پرداخته شده است و برای نقال یا قصه خوان ویژگی‌هایی برشمرده شده که اگر کسی درصدد نقد اجرا برآید، بتواند ابزار مقایسه و تطبیق داشته باشد. فخرالزمانی البته برای قصه خوان یا نقال کلمهٔ گوینده را پیشنهاد کرده است.

نقالی ایرانی

برای فراگرفتن نقالی نخست در مجلس قصه خوانی که کارش را دوست دارند حضور می‌یابند با دقت فراوان به سخن او گوش فرا می‌دارند و می‌کوشند رموز و ریزه کاریهای فن او را یاد بگیرند. پس از آن استاد در ساعتهای فراغت او را به سخن گفتن وا می‌دارد و عیبهای کارش را اصلاح می‌کند و جرئیات کار، مانند تکیه کردن روی بعضی کلمات وصدا او را راهنمایی می‌کند، و جون وی را از هر جهت شایسته یافت و تعیین کرد که می‌تواند بر سر جمع سخن بگوید، به یکی از قهوه‌خانه‌هایی که خواستار گوینده هستند، معرفی می‌کند.

شاهنامه و نقالی

در روزگاری که کار نقل رواج بسیار داشت، نقّالان که داستان‌های ابومسلم، داراب‌نامه و سمک عیار را به‌همراه شعر و آواز حکایت می‌کردند، به‌تدریج به منابع دیگری روی آورده و در این میان شاهنامه فردوسی بیش از همه مورد توجه قرار گرفت. حکایت داستان‌های شاهنامه، با تاریخ قهوه‌خانه توام است و داستان رستم و سهراب در این میان مهم‌ترین مقام را دارد به‌طوری که امروز نقالی در قهوه‌خانه با "سهراب کشی" مترادف است!

اما شاهنامه‌خوانی کار آسانی نبود و شاهنامه خوانان معمولا خود شاعر یا ادیب بودند. رواج شاهنامه خوانی دلیل اجتماعی نیز داشت چراکه در جامعه صفویه، گروه نظامی خاصی به نام "قزلباش" وجود داشت که وظیفه اصلی ایشان شرکت در جنگ‌ها و حفظ روحیه جنگی بود. قزلباش‌ها از جمله مشتریان دائم قهوه‌خانه بودند که طبعا نقل‌های پهلوانی نقالان از شاهنامه، می‌توانست تاثیر بسیاری بر روحیه جنگجوی آنان بگذارد.

نقالی ایرانی

با گسترش روابط تجارتی ــ صنعتی و فرهنگی ـ سیاسی میان ایران و کشورهای دیگر جهان و در پی آن دگرگونی‌های بنیادی در فرهنگ اقتصادی و نظام آموزشی ـ فرهنگی و شکل‌گیری وسایل نوین ارتباطات دیداری و شنیداری در ایران، رفته رفته از اهمیت و اعتبار نهاد سنّتی قهوه‌خانه و مکتب نقالی وابسته به آن کاسته شد. تا پیش از این دگرگونی‌ها نقّالان، این کارگزاران فرهنگی، همچون یک وسیله ارتباطی نیرومند در جامعه‌های سنتی ایران عمل می‌کردند و رشته‌های پیوند تاریخی ـ فرهنگی را میان نسل‌های گذشته و حال از راه ابلاغ معارف قومی، ملی و مذهبی استوار نگه می‌داشتند. در آن زمان، بیشتر قهوه‌خانه‌های شهرهای بزرگ نقّال داشتند. مثلا از هر صد قهوه‌خانه تهران، دست‌کم در ۸۰ قهوه‌خانه نقّال نقل می‌گفت. در صورتی که در سال ۱۳۵۰ از جمع ۲۰۷۶ قهوه‌خانه تهران فقط ۳ قهوه‌خانه نقال و شاهنامه‌خوان داشتند. در همین سال، در حالی که ۳۳۵ قهوه‌خانه در شهر مشهد دایر بودند، شمار نقّالان آن از ۶ یا ۷ تن نمی‌گذشت. در سال‌های اخیر، دیگر اثر و نشانی از این نقالان نمانده است و شمار قهوه‌خانه‌هایی که در شهرهای ایران مجلس نقالی دارند حتی به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد. باید اذعان کرد که متاسفانه این شیوه کهن داستان سرایی، که دلیری و پاکی و جوانمردی را گسترش می‌داد و نحوه روبه‌رو شدن با حوادث دشوار زندگی را به مردمان می‌آموخت، اکنون رو به فراموشی است. سال‌ها پیش، عباس زریری (مرشد برزو)، نقال قهوه‌خانه گلستان اصفهان، با زبانی شکوه‌آمیز از ستمی که بر آنان رفته است، چنین می‌گفت: "در این مملکت کسی تشخیص نداد که ما چه می‌کنیم و چه می‌گوییم و برای چه گلوی خود را پاره می‌کنیم و فریاد می‌زنیم! نفهمیدند یا نخواستند بفهمند که ما داریم اساس استقلال مملکت و روح سربلندی را در مردم تقویت می‌کنیم. به‌کار ما بی‌اعتنایی کردند و وسایلی دیگر برای سرگرمی مقابل مردم گذاشتند.

نقالی ایرانی

"نقالی ایرانی" با همکاری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، بنیاد فردوسی، خانه تئا‌تر ایران و مرکز هنرهای نمایشی تهیه و در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو در پاییز سال ۱۳۹۰ به‌عنوان میراث معنوی در خطر به ثبت جهانی رسید امّا امروزه بسیاری از گونه‌های هنر نقّتا رنگ باخته‌اند و آوازه چندانی ندارند و با گذشت نزدیک به دو سال از ثبت جهانی نقّتا در فهرست میراث معنوی در خطر یونسکو، همچنان خطر فراموشی این هنر باستانی را تهدید می‌کند. هرچند ثبت جهانی نقّتا در یونسکو گام مهمی برای حفظ و پاسداشت این هنر محسوب می‌‏شود امّا بدون شک برای حفظ این هنر ارزشمند، ثبت جهانی اولین گام به شمار می‌رود.

امروزه در شهرهای کوچک‌تر و روستا‌ها، هنوز مردم با هنر نقالی بیگانه نشده‌‏اند و در مراسم‌های آیینی و دینی، نقّالان به اجرای هنر خود می‌پردازند، اما در شهرهای بزرگ اجرای پیشکسوتان نقّتا تنها به مراسم خاص و برخی قهوه‌‏خانه‌ها و سفره‌‏خانه‌های سنّتی محدود است و کمتر سالن‌های تئا‌تر و کارگاه‏‌های آموزشی به ترویج و اجرای آن اختصاص می‌یابد.

مطالب مرتبط:

دیدگاه