ماجرای ۸ سفر وحشتناکی که دوست ندارید برای شما اتفاق بیفتد

پردیس جلالی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۹۵ ساعت ۱۶:۳۰

ساک‌هایتان را بسته‌اید و بلیط در دست و پر انرژی برای سفر بعدی‌تان لحظه شماری می‌کنید؟ همه چیز خوب پیش خواهد رفت و تجربه‌ی فوق‌العاده‌ای را از سر خواهید گذراند؟ مطمئنید؟ باکجارو همراه باشید تا روی دیگر سکه را نشانتان دهیم.

همه‌ی ما قطعا خاطرات بدی از تاخیر هواپیماها، گم شدن ساک‌ها و در هم بر هم شدن رزرو هتل‌هایمان در سفر داریم که برای اطرافیانمان، از آن‌ها به عنوان کابوس‌های سفر یاد می‌کنیم. اما اگر از این ماجراها و نارضایتی‌های نسبتا جزئی فاصله بگیرید، می‌توانید آنها را با داستان‌هایی از "بدترین سفر در طول زندگی" دیگران مقایسه کنید و نفس راحتی بکشید. البته قطعا قصد نداریم فقط به خاطر اینکه ممکن است مشکلاتی در سفر پیش بیاید، شما را از تن دادن به ماجراجویی، منصرف کنیم. هر طور که نگاه کنیم، حتی اگر در خانه نشسته‌اید هم می‌تواند اتفاقاتی برایتان رخ دهد. اما ماجرای این هشت تعطیلات وحشتناک، ممکن است کمی قدرت ریسک‌پذیری‌تان را کاهش دهد. درست است که همه‌ی ما برای این زندگی می‌کنیم که داستانی برای تعریف کردن داشته باشیم، اما بعید می‌دانم کسی پیدا شود که چنین ماجراهایی را به صورت داوطلبانه، برای تعریف کردن انتخاب کند.

حواستان به تکان‌های شدید باشد

سقوط بالن

سیدنی گوود و الکسیس فرچایلد دو نوجوان هفده ساله‌ی اهل ایندیانا بودند که به پاناما سیتی فلوریدا سفر کرده بودند. مانند بسیاری از توریست‌های خوش‌گذران دیگر، آنها نیز فکر می‌کردند که قرار است خودشان را به یک چتربازی جانانه دعوت کنند. باد به شدت می‌وزید. به همین دلیل راهنمای چتربازی در تلاش بود تا آنها را به جای امن‌تر و پایین‌تری بیاورد، اما طناب یک مرتبه پاره شد و این دختر‌ها مانند یک پر رقصان در باد، در هوا شناور شدند. هر کس که شاهد این صحنه بود، با وحشت به منظره‌ی دو دختری که می‌رفتند تا مستقیما به یک ساختمان برخورد کنند، نگاه می‌کرد. آنها به یک بالکن برخورد و به طرف ساختمان دیگری کمانه کردند. سپس روی خطوط برق افتادند و با شکستن شیشه‌ی جلوی یک اتومبیل هنگام فرود، به یک محوطه‌ی پارکینگ سقوط کردند. مهره‌های کمر سیدنی دچار ترک خوردگی و ضربه به مغزش باعث ایجاد اختلالات بینایی دائمی شد. الکس هم با آسیب‌دیدگی کمر و ناحیه‌ی سر و پارگی‌های بسیار جدی رو به رو شد. این واقعه، اعتراض جدی نسبت به مشکل تضمین امنیت از طرف شرکت‌های ارائه‌دهنده‌ی ورزش‌های اینچنینی را به دنبال داشت.

وحشتناک‌ترین گوش درد دنیا

کرم گوش

این ماجرا حتما حالتان را بد خواهد کرد. توریست انگلیسی ۲۷ ساله‌ای به نام ریچل هریس به پرو سفر کرد. در هنگام بازگشت، او دچار سردرد وحشتناکی شد که تا قسمت‌های پایینی صورتش هم می‌رسید. در ضمن صداهایی هم می‌شنید و در گوش‌هایش احساس ناراحتی می‌کرد. وقتی به خانه رسید، سریعا به دکترش مراجعه کرد، اما او این مسئله را یک عفونت معمولی گوش تشخیص داد. وقتی آزمایش‌های بیشتری صورت گرفت، ریچل  متوجه شد هشت کرم زنده در مسیر گوشش در حال لولیدن هستند. وقتی که بیشتر فکر کرد، به یاد آورد هنگام گشت و گذار در پرو از میان انبوهی از پشه‌ها می‌گذشت و وقتی یکی‌شان حسابی نزدیک گوشش وز وز کرده بود آن را رانده بود اما دیگر توجهی به این موضوع نکرده بود. نهایتا معلوم شد که یک پشه‌ی تخم‌‌‌ریز (کوکلیمیا هومینیوراکس) وارد گوشش شده و تخم‌ریزی کرده است. لاروها روز بعد دست به کار شده و سوراخی به عمق نیم اینچ با خوردن کانال گوش هریس ایجاده کرده بودند. این طور که به نظر می‌آید، کرم‌های گوشت‌خوار، غذای درست و حسابی‌ای از قسمت داخلی گوش او به چنگ آورده بودند! فکر می‌کنید داستان هیچ کدام از این تعطیلات وحشتناک، به پای این یکی خواهد رسید؟

مکان اشتباه، زمان اشتباه

تروریسم

فکرش را بکنید! یک مرتبه زیاد است. دو مرتبه تقریبا شنیده نشده، اما آخر سه مرتبه؟ جیسن و جنی کرین لارنس را می‌توان بدشانس‌ترین زوج دنیا نامید یا بسته به زاویه‌ی دیدتان، خوش‌شانس‌ترینشان. این زوج،‌ در صحنه‌ی سه حمله‌ی تروریستی وحشتناک سال‌های اخیر بوده‌اند. آنها در حملات یازده سپتامبر در نیویورک و مرکز تجارت جهانی بودند. آنها همچنین به صورت اتفاقی در زمان حمله‌ی انتحاری هفتم جولای که به مرگ پنجاه و دو نفر و زخمی شدن هفتصد نفر دیگر انجامید، در اتوبوس دو طبقه‌ای در لندن بودند. سال بعد آنها به بمبئی رفتند. درست در همان زمان، تروریست‌ها شروع به تیراندازی کرده و صد و شصت و چهار نفر را قتل عام کردند. البته خوشبختانه آنها در هیچ یک از این وقایع، شخصا آسیبی ندیدند، اما بدشانسی‌شان واقعا قابل توجه است!

گم شده در آمازون

آمازون

یاسی گینزبرگ بیست و دو ساله دو سال خدمت در ارتش اسرائیل را کنار گذاشته و تصمیم گرفت به یک ماجراجویی تک نفره در آمریکای جنوبی برود. او در مسیر با سه نفر دیگر همسفر شد و چهار نفر آنها، سفر به شدت وحشتناکی را در جنگل‌های بارانی بولیوی آغاز کردند. کم‌کم این مردان جوان، خسته و گرسنه شدند و البته به شکل ناامیدکننده‌ای، راهشان را گم کردند. تنش بین اعضای گروه بالا گرفت و باعث شد به صورت دو گروه مجزا از یکدیگر جدا شوند. بدتر آن که قایق گینزبرگ و رفیقش از یک آبشار سقوط کرد و به این ترتیب آن دو نیز از یکدیگر جدا افتادند. حالا دیگر نا امید و تکیده، نه تنها گم شده بود که جایی در وسط آمازون، کاملا تنها بود. او از مواجهه با یک پلنگ، مورچه‌های آتشین، مارهای سمی و بسیاری جانوران دیگر جان سالم به در برد. رفیق همراه او نیز از آبشار به سلامت بیرون آمد و سوار بر یک قایق بولیویایی به دنبال دوست گمشده‌اش گشته بود. بعد از اینکه از یافتن او حسابی ناامید شدند، تیم جست و جو تصمیم به بازگشت گرفت. همین طور که بی‌هدف با قایقشان در گوشه و کنار آمازون گشت می‌زدند، به صورت کاملا تصادفی، گینبرگ را دیدند که بیهوش در گوشه‌ای افتاده بود. بعدا او ماجرای ترسناک خود را در کتابی با عنوان "گمشده در جنگل" آورد که فروش  بسیار خوبی هم داشت. متاسفانه، دو همراه دیگر آنها هرگز پیدا نشدند و گمان می‌رود زنده نمانده باشند.

حتما دلیلی دارد که اول ازتان رضایت‌نامه می‌خواهند

بانجی جامپینگ

بانجی جامپینگ، چیزی است که بسیاری از اهل سفرهای پر جرئت سرتاسر جهان طرفدار آن هستند. یکی از جذاب‌ترین نقاط جهان برای چنین پرشی، زامبیا است. جایی که پریدن از پل آبشار ویکتوریا، در حالی که آب با شدت به صورتتان برخورد می‌کند، آرزوی هر آدم پر دل و جرئتی است. این رویا، برای ارین لانگورثی بیست و دو ساله‌ی استرالیایی، تبدیل به کابوسی وحشتناک شد. بله، قضیه این طور شروع شد که طناب یک مرتبه کشیده شد و او حدود صد و یازده متر به طرف رودخانه‌ی پر از کروکودیل زامبزی سقوط کرد. در حالی که طناب هنوز به مچ پاهایش وصل بود، بیهوش و بیشتر و بیشتر به رودخانه نزدیک شد. در همین حال با صخره‌ها برخورد کرد و چهل دقیقه‌ی تمام تا زمانی که بتوانند نجاتش دهند، همانجا چسبیده به صخره‌ها باقی ماند. پنج ساعت طول کشید تا او را به نزدیک‌ترین بیمارستان زیمبابوه رساندند. خوشبختانه فقط یکی از ریه‌هایش دچار نارسایی شد و البته سر تا پایش هم نقطه‌ای بدون کبودی نماند. دو هفته‌ی بعد، در حالی به خانه برگشت که تکان‌دهنده‌ترین خاطرات ممکن را با خود به همراه می‌برد.

سوگند یاد کنید که هرگز باز نخواهید گشت

سوگند ازدواج

زوجی سوییسی به سفری رویایی در مالدیو رفتند تا با سوگند‌های ابتدای ازدواجشان تجدید پیمان کنند و در اقامتگاه بسیار مناسبی ساکن شدند. این مراسم شاعرانه، بی‌هیچ مشکلی برگذار شد تا اینکه ویدیو‌های آن بر روی یوتیوب قرار گرفت و کسانی که به زبان محلی آشنا بودند، اطلاع دادند که برگزارکننده‌ی مراسم تجدید پیمان، این زوج را شدیدا مورد اهانت قرار داده است. به این ترتیب که او با لبخندی بر لب، به جای به زبان آوردن کلمات مناسب، از این زوج  با صفاتی مثل "بی‌تعهد" و "خوک" یاد می‌کند با این تصور که آنها به شوخی‌اش پی نخواهند برد. نه تنها هتل محل اقامت آنها تمام قد عذرخواهی خود را اعلام کرد، بلکه وزیر امور خارجه‌ی مالدیو نیز شگفتی و تأثر خود را از این اتفاق اظهار داشت.

عشق به غارنوردی، کار خودش را کرد

غارنوردی

غارنوردی می‌تواند یک فعالیت بسیار جذاب برای هر خانواده‌ای باشد، اما پیش از حرکت، باید برخی نکات ایمنی را در نظر داشت. گری لوتس، پسر‌هایش یعنی بادی سیزده ساله و تیم نه ساله را به یک غارنوردی ماجراجویانه در غار نیو تروت ویرجینیای غربی برد. او همراه با خود یک کوله پر از غذا و آب کافی و تعدادی چراغ قوه برداشت، اما به شکل احمقانه‌ای درست وقتی که به "میز"  رسیدند– نقطه‌ای از غار که مسیر به حدی باریک می‌شد که حمل کوله‌پشتی کمی سخت بود-، آنها را همانجا جا گذاشت. او با خودش فکر می‌کرد که قبل از اینکه شارژ چراغ قوه‌های همراهشان تمام شود، نزد وسایلشان باز خواهند گشت. متاسفانه چراغ قوه‌های بچه‌ها سریعا از کار افتاد و تلاششان برای بازگشت به نقطه‌ی پیشین منجر به گم شدنشان شد. کمی بعد‌تر چراغ قوه‌ی خود او نیز خاموش شد و کل خانواده در تاریکی فرو رفت. برای پنج روز تمام آنها نه غذا داشتند، نه آب و نه هیچ گونه روشنایی. ریزش‌های مختصر غار باعث سرفه و از دست دادن آب بدن‌هایشان شد. خوشبختانه، فردی در آن نزدیکی متوجه شد که اتومبیل آنها چند روزی است که همین طور در آن اطراف رها شده است و به مأمورین نجات خبر داد. گروه امداد بعدتر اعلام کرد که آنها سه قانون اساسی غارنوردی را شکسته‌اند. اول آنکه باید هر فرد با خود سه چراغ قوه حمل کند. بعد آنکه حتما به شخصی در بیرون غار بگوید که کجا می‌رود و چه زمانی باز خواهد گشت.

ظروف کشت سلول شناور

دریازدگی

این یکی فقط مختص به یک تعطیلات وحشتناک نیست، چرا که نورو-ویروس‌ها تعداد بی‌شماری از کشتی‌ها را آلوده می‌کنند. طی پنج سال گذشته، کشتی‌رانی‌های سلبریتی و پرنسس هر کدام پانزده مورد و کشتیرانی رویال کریبن و هلند امریکا هر کدام ده مورد از شیوع بیماری را گزارش داده‌اند. اگر بخواهیم صدها هزار مسافری را در نظر بگیریم که این روز‌ها از طریق سفر‌های آبی گشت و گذار می‌کنند، باید گفت تعداد کمی از مسافرین و خدمه‌ی کشتی‌ها اصولا مبتلا شده‌اند. اما اگر تصادفا در یک کشتی با محدودیت‌های فراوان یا خدای نکرده گرفتار یکی از آن بیماری‌های به شدت مسری آنفلوانزای روده باشید، آن وقت شک نکنید که تا سال‌ها داستان‌های وحشتناکی از سفر دریایی افتضاحتان برای تعریف کردن خواهید داشت. ابتلا به بیماری‌هایی که با اسهال و استفراغ همراه هستند، در خشکی هم به اندازه‌ی کافی طاقت‌فرسا هستند چه برسد به اینکه در قایقی روی اقیانوس‌های بی‌پایان گیر افتاده باشید. سرعت بالایی که این شکل از شیوع در یک کشتی می‌تواند داشته باشد، هشداردهنده است.

آیا شما هم تجربه‌ی سفری بد را داشته‌اید؟ با ما در میان بگذارید.

مطالب مرتبط:

منبع DestinationTips

دیدگاه